تپش قلب ایران در پایان قرن
محمدرضا شجریان در واپسین سال قرن چهاردهم هجری شمسی،
وارد دهه نهم زندگیاش شد؛ با حضور ابراهیم گلستان،
احمدرضا احمدی، سیروس علینژاد، سعید فرجپوری، هادی خانیکی
و شاهو عندلیبی، 80سالگیاش را جشن گرفتهایم
صابر محمدی: 176روز دیگر، پرونده قرن چهاردهم هجری شمسی بسته میشود؛ قرنی پر فراز و فرود برای هنر و سیاست ایران. محمدرضا شجریان روی گسلِ هشت دهه از این قرن، استوار و پایدار ایستاده و هیچ تکانهای لرزه بر هویتی که او از ایرانیت برای ما برساخته، نینداخته است. او یکی از هویتنماهای قرن اخیر برای ما ایرانیان بوده است و قطعاً یکی از نامهایی است که در یادآوردهای این سده، به عنوان یکی از سمبلهای قرن بهسرعت به یاد خواهد آمد؛ آوازخوانی فراتر از آنچه به آن شهره است.
آوازهای یگانه او به نوعی احرازِ هویت فرهنگی ما و منش ویژهاش، صیانت از ملیت ما بوده است. ایران در منظومه فکری محمدرضا شجریان، نه ناسیونالیسمی افراطی را صادر میکند و نه ملیگرایی را محدود به پیرایههای کاذب وطندوستی کرده است. وطن در کلام او، شمایلی از خاکیست مهربان با ریشههای مهرِ مردمان. او آنچنان از کلیشه هنر مردمی فراتر رفته و آن را با اجراهایی دیگرگون به نمایش گذاشته که امروز حتی پس از پنج سال سکوت، همچنان محبوبترین هنرمند ایرانی است. نبض ایران در این چند سال، در حد فاصل بیمارستان تا خانه محمدرضا شجریان در تپش بوده است؛ با هر خط و خبرِ ناگواری از مراحلِ درمان او، درد بر پیشانی شهر، خط میاندازد و عصبِ دوستدارانش مضطرب میشود.
در همه این سالها مکانیزمِ حذف این صدای مسلط، پرکار و فعال بوده است، اما سرمایهای که او اندوخته، این مکانیزم منحط را هر بار بهراحتی از کار انداخته؛ صدایِ مردم حذفشدنی نیست. از ۱۷ شهریور ۱۳۵۷ که با استعفا از رادیو اولین قطعههای پازل اعتراض به بداخلاقی سیاسی را سر جای خودش گذاشت تا ۱۶ آذر ۱۳۵۸ که در واکنش به آغشتگی سیاست با هنر، از نهاد موسیقاییِ پرسروصدای آنسالها کناره گرفت و تا همین حالا که همیشه و همواره بر هویت موسیقاییاش، مقدم بر هر عنصرِ هویتساز دیگری، اصرار کرده، او شجریان بوده است؛ بی هیچ پس و پیشی که محصول آمد و رفت گفتمانهای حاشیهای و تسلطشان بر روزگار ما بوده باشد... بی هیچ خدشهای از ناملایمتیهای زمانه.
عکس از فیلم مستند اکران نشده «همسفر با مرغ سحر» حسن سربخشیان