صابر محمدی / دبیر تحریریه
او به دیگر فعالیتهای کارنامه محمدرضا شجریان پرداخته است
زندگی مرکبخوانِ خوشتراشترین صدای ایران، مرکب از همه آن تصاویری است که از او ساختهایم؛ از آن ماهورِ پرطنین صبحگاهی، از آن افشاری سنگینِ شبهای دهه شصت، از آن فرودِ دلانگیز در شور پس از جامهدرانِ ما وسطِ فریاد. اما اینها همهاش نیست؛ تیزچنگِ استادیوم سعدآباد، مناجاتخوان رادیوی مشهد، معلمِ بیستساله روستای رادکان، آن پیشانی گم در عرق جبین و برادههای چوب سنتور... همه و همه، بخشی از تکههای جورچین شمایلی درخشان است بهنام محمدرضا شجریان. شجریان، جز سردادن آواز در دستگاههای موسیقی ایران، آوازهای دیگری هم خواند؛ گاه در کلاس درس، گاه پشت میز ریاست، گاه زیر ترسِ عطرِ نسترنهاش و گاه با دوات و قلمی به دست. هزارچهره موسیقی ایران، هشتادساله است؛ عمرش دراز باد.
ورزش
فوتبالیستی سریع والیبالیستی با پرواز بلند
فوتبال، والیبال، پرش ارتفاع، کشتی و کوهنوردی؛ محمدرضا شجریان ولکن اینها نبود تا وقتی که سر و کله آن سنتورِ ناقص در دانشسرای مشهد پیدا شد و او را به سمت موسیقی کشاند. ابراهیم افشار، که در همین «ایرانجمعه»ای که حالا در دست دارید هم مفتخر به خواندن روایتش هستیم، در یکی از شمارههای سال گذشتهمان نوشت که شجریان، ورزشکاریاش را از پیست دوومیدانی آغاز کرد و از پرشهای ارتفاع. بعد به فوتبال و والیبال و کشتی روی آورد و تا سالها هم کوهنوردی کرد: «این شاید صحنهای بکر از دهه ۳۰ مشهدالرضا باشد که علیرضا شجریان میگوید ایستاده بود توی گل و دروازهبانی میکرده که یکهو میبیند فورواردی ترکهای با سرعت قیژ روی سرش خراب شده است. آنجا نبودیم که فرصتشناسی و تیزچنگی محمدرضا را به چشم ببینیم. اما علیرضا جلوی تورهای بافته استادیوم سعدآباد دیده که برادر در نقش فوروارد قهار حریف چگونه فریبش داده و چگونه دروازهاش را باز کرده است». علیرضا برادر محمدرضاست که او هم دوومیدانیکار بوده است. حالا هم گاه عکسهایی از قهرمانیهای برادرش بهاشتباه بهنام محمدرضا منتشر میشود.
وقتی دانشآموز دبیرستان شاهرضای مشهد بود در مسابقات فوتبال دبیرستانهای مشهد شرکت کرد و سال 1334 از آنجا به تیم دانشآموزان استان پیوست. بعدها که به دانشسرا رفت، در تیمهای دانشجویی هم بازی کرد این بار در پست هافبک. علاقه به فوتبال تا آخر ادامه یافته. چند سال پیش در خلال گفتوگویی گفته بود: «من از بازی بارسلونا لذت میبرم ولی همیشه طرفدار رئال مادرید بودهام. وقتی رئال میبازد، حتی ناراحت میشوم». در علاقه محمدرضا شجریان به ورزش و بخصوص فوتبال همین بس که او یک بار در خلال گفتوگویی، وقتی میخواست برای یادگیری توأمان استراتژیهای آوازخوانی و تکنیک صداسازی مثال بزند گفته بود: «یک فوتبالیست که میخواهد استراتژی بازی مربی را در میدان پیاده کند، اگر تکنیک نداشته باشد نمیتواند این کار را انجام دهد. خواننده کسی است که بتواند همه نتها را به بهترین نحو و تحریرها را بهخوبی اجرا کند و فواصل را بشناسد».
قرائت قرآن
به یاد پدر
پدرش آقامهدی جلسات قرآنخوانی برپا میکرد و او هم از شش سالگی به این جلسات پیوست. از 12 سالگی تا 18سالگی را هم در انجمن پیروان قرآن حاج علیاصغر عابدزاده حضور داشت. سال ۱۳۳۱ و وقتی که 12 ساله بود برای نخستین بار، صدای تلاوت قرآن او از رادیو خراسان پخش شد. در کنار آواز، قرائت قرآن را هم ادامه میداد و سال ۱۳۵۶ در مسابقه تلاوت قرآن کشوری، رتبه نخست را به دست آورد. سال بعد در مسابقات جهانی تلاوت قرآن در مالزی، هنگامی که قاری ایرانی قادر به شرکت در مسابقه نبود، شجریان بدون هماهنگی و آمادگی قبلی، بهعنوان نماینده ایران در مسابقه شرکت کرد و رتبه دوم جهان را به دست آورد.
مناجاتخوانی
وجهالمنازعه تلویزیونیها
شاید مناقشهبرانگیزترین فصل کارنامه محمدرضا شجریان، قدسیترین بخش آن هم بوده باشد؛ مناجاتی معروف در افشاری و دعایی در پی آن که به «ربنا» میشناسیمش. دعایی که سال ۱۳۵۸ بهصورت بداهه و بدون تمرین برای آموزش به هنرجویان خلق شد و سه دهه در ماه رمضان از رادیو و تلویزیون پخش شد اما بعدها وجهالمنازعه تلویزیونیها با او قرار گرفت. سال 1386 مادر شجریان درگذشت و او در مراسم ختم مادرش پس از ۳۰ سال این دعا را دیگربار خواند:« ربنا جزو زندگی و عواطف مردم است و هیچکس حق ندارد آن را از مردم بگیرد».
آهنگسازی
بداههخوان فریاد
آهنگسازی برای شجریان، از مسیر بداههخوانی هموار شد: «بداههخوانی نوعی آهنگسازی است که در لحظه باید اتفاق بیفتد». مهمترین قطعهای که او خود سازندهاش بوده است شاید «فریاد» بر اساس شعر مهدی اخوان ثالث بوده باشد. تصنیف «زبان آتش» را هم بلافاصله به یاد میآوریم و البته آلبوم «پیام نسیم» را.
خوشنویسی
آن قطره اشک روی «همنوا با بم»
در اولین سال زندگی مشترکش در 21 سالگی، برای تأمین بدهیهای ازدواج، برای مغازهها و شرکتها در مشهد تابلو مینوشته و با برنج و مس و آلومینیوم حروف میساخته. شش سال بعد به انجمن خوشنویسان ایران پیوسته و زیر نظر ابراهیم بوذری خوشنویسی یاد گرفته است. سال بعد، آموزش خوشنویسی را نزد حسن میرخانی ادامه داده و سال ۱۳۴۹، درجه ممتاز را در خط نستعلیق به دست آورده است. اما پیش از اینها، همه خط او را در بخشهای آغازین نسخه تصویری کنسرت «همنوا با بم» دیده بودند؛ آن قطره اشکی را که از چشمهای استاد روی کاغذ و دوات و قلم چکیده بود.