امکانات موفقیت در تملک نظام اقتصادی و طبقاتی
کالای دیریاب
مهدی خویی
استادیار گروه جامعهشناسی دانشگاه علامه طباطبایی
موفقیت در روزگار کنونی تبدیل به کالایی شده است که تملک آن نیز همچون تمامی کالاها نیاز به توانایی اقتصادی دارد. نظامهای اقتصادی و سیاسی برای این کالا تعاریف مشخصی ارائه میدهند و افراد فراخوانده میشوند تا با طیکردن مسیری که ترسیم شده است پا در راه موفقیت بگذارند. اما این کالای دیریاب و مسحورکننده که در تمام رسانههای مشارکتی و شبکههای اجتماعی قهرمانانی آن را اختیار کردهاند و حالا چنان به نمایش میگذارندش که اغواگری آن همگان را فرا خوانده، به طی کردن مسیر افراد موفق چگونه حاصل میشود؟ مشخص است که راههای حصول کالای موفقیت، متناظر با موضوعی که در آن موفقیت کسب شده است متفاوت هستند. اما آنچه سؤالبرانگیز است امکان نیل به موفقیت در صورت طیکردن مسیر «موفقها» است. موفقیت نیز مانند هر کالای دیگری، تولید و همچنین مصرف و مسیر رسیدن به آن، طبقاتی است. موفقیت گوهری بازنمایی میشود که در اختیار اشخاصی است که مسیری را طی کردهاند و ما را، در رسانهها و شبکههای اجتماعی، فرا میخوانند تا مسیر را آنطور که آنها میگویند طی کنیم تا به موفقیت نائل شویم. اگر از تدقیق پیرامون مسأله طبقه عبور کنیم و نگاه طبقاتیای کلاسیک به جامعه داشته باشیم، صاحبان ابزار تولید کالای موفقیت سرمایهداران هستند و مانند هر کالای دیگر تولید انبوه، مصرف کنندگان عمده این کالا رستههای طبقه متوسط. طبقهای که بیشاز دیگر طبقات سودای موفقیت دارد و حاضر است مسیر موفقیت را، برای به چنگ آوردن آن مصرف کند. مشاهده شرایط روزگار کنونی ما در ایران، اگرچه بر کمتوان شدن رستههای مختلف طبقه متوسط صحّه میگذارد، اما اینان هنوز در موقعیت ساختاری خود استوار هستند اگرچه کمتوانتر از قبل. همین کم شدن توان و سودا برای موفقیت شخصی و رهایی فردی باعث شده است که منطق و هویت رایج در این طبقه این باشد که باید گلیم خود از آب بیرون کشید. همین است که استیصال کنونی افراد از عدم توانایی برای بیرون کشیدن گلیم خود از آب در شرایط حاضر و از راههای موفقیت و رهاییای که امری است جمعی ، اینان را بر آن داشته است تا بپندارند کالای موفقیت چیزی است که فرادا و شخصاً میتوان آن را دربر گرفت. همین رویکرد نیز چنان طبقاتی و خالی از آگاهی است که نمودها و نمادهای موفقیت بازنمایی شده نیز. یکی دیگر از مفاهیمی که ذیل این منطق موفقیت میگنجد، کالایی شدن آموزش است. یعنی آموزش آنطور بازنمایی میشود که میتواند مسیر موفقیت را هموار سازد و فرد را از منجلاب استیصال برهاند و او را تبدیل به نمادی برای موفقیت کند. اما این نوع از آموزش عمدتاً آنچیزی نیست که از خلال نهادهای آموزشی رایج مانند مدرسه و دانشگاه حاصل شود. تأکید این منطق برای طی مسیر موفقیت بر لزوم آموزش دیدن در تمام عمر تأکید دارد و بر این است که اگر آموزشی شما را به موفقیت نرساند، به سراغ آموزش بعدی بروید و بعدی و بعدتر. این است که حصول کالای موفقیت نیز منوط به مصرف کالای مسیر موفقیت است. همچنان تمامی کالاها، در مواجهه با این کالا نیز ارزش مازادی حاصل میشود که تمامی آن از نیروی کار افراد مصرف کننده مسیر موفقیت در آموزش تمام عمر حاصل میشود و خود کسانی که این ارزش مازاد را حاصل کردهاند از آن بیبهره ماندهاند. کالایی شدن موفقیت باعث شده است که بهرهکشی موجود در تولید هرکالایی ذیل منطق سرمایهداری در مواجهه با این کالا نیز وجود داشته باشد اما نیروی کار تولیدکننده بهره در اینجا نیروی کار فیزیکی، یا طبقه کارگر، نیست و اصل بهره از مستأصلین طبقه متوسط در سودای موفقیت ستانده می شود. مستأصلهایی که در سودای موفقیت یک روز کلاس زبان میروند و روز دیگر کلاس طراحی. صبحها یوگا و مدیتیشن میکنند و بعدازظهرها سر کلاس سرمایهگذاری در بورس حاضر میشوند. تابستانها به کارگاههای بازیگری میروند و زمستانها نواختنسازی را آموزش میبینند. برای زیبا شدن، آن هم در غایت کالایی آن، تلاش میکنند و برای آرامش یاد میگیرند که از نوشیدن فنجان قهوهای داغ در عصری زمستانی لذت ببرند. فارغ از اینکه تمامی اینها نهتنها آنها را موفق نمیسازد، بلکه توهمی که از آموزش اینچنینی برای آنها بهوجود میآید خود باعث مصرف کالای دیگر و کالاهای دیگری میشود.
مشاهده، تاریخ و نظریه به ما میگوید تغییر، بهبود یا تثبیت و بازتولید، در دوران مدرن، تابعی است از هویت طبقه متوسط. آگاهی این طبقه است که میتواند مطالبه تغییر و همارزی هویتها و طبقات مختلف در قبال امر اجتماعی را برسازد. کالای موفقیت و مصرف مسیر آن، هم اکنون در طریق تضاد با آگاهیای است که موفقیت را اهتمامی جمعی و رهایی را امری اجتماعی میداند. «با ما گفته بودند آن کلام مقدس را با شما نیز خواهیم آموخت/ لیکن بهخاطر آن عقوبتی جانفرسای را تحمل میبایدتان کرد/ عقوبت جانکاه را چنان تاب آوردیم
آری/ که کلام مقدسمان/باری /از خاطر گریخت» ا. شاملو
چطور ایدئولوژی موفقیت بدل به نیرویی علیه زندگی شد؟
اسطوره پیشرفت و فرودست شدن
آرش حیدری
عضو هیأت علمی دانشگاه علم و فرهنگ تهران
ایده پیشرفت یکی از مفروضات بنیادین دنیای امروز است. مطابق با این فرض اکنون همواره از گذشته پیشرفتهتر و نسبت به آینده عقبماندهتر است. با این منطق، تغییر و حرکت امری خطی است که در جهتی مشخص اتفاق میافتد؛ منطق این تغییر از وضعیت بدتر به بهتر یا از وضعیت پستتر به متعالیتر است؛ منطق تغییر پیشرونده است و قابل بازگشت نیست و مهمتر از همه جبری و ضروری است. به این ترتیب تغییر در جهتی از پیش مشخص و بهصورت جبری و خطی اتفاق میافتد. این منطق، منطقی جهانگیر است و همه بشریت را دربرمیگیرد و جهان میباید براساس این ایده پیشرفت متحول شود تا آدمی بر جهان سروری یابد.
منطق توسعه بر بنیاد ایده پیشرفت سوار شده است. ایده پیشرفت و منطق توسعه امروزه جزو بدیهیترین چیزها در حکمرانی و زندگی روزمره هستند. ایدئولوژی موفقیت حول ایده پیشرفت سامان یافته و بدل به منطق تربیتی شده است و منطق توسعه و فهم آن ذیل ایده پیشرفت هسته مرکزی حکمرانی و شکلبندی دولتها است. چنین درکی از زمان بنیان نوعی سیاست را ریخته است که درصدد است اکنون را به آیندهای مقدر پیوند بزند لذا اکنون همیشه برهه حساس کنونی و پیچ تاریخی است. گذرگاهی که بنا است راه به آیندهای درخشان ببرد. هندسه حیات اجتماعی ذیل این ایدئولوژی یا در خدمت این قطار پیشرونده است یا خارج از ریل. مطابق با این ایدئولوژی، وظیفه عقل، آگاهی و سیاست حفظ حرکت قطار در ریل توسعه است از این حیث هر شکلی از بیرون این مسیر بودن به معنای نوعی آسیب و ناهنجاری است که باید بهنجار شود. حال مسأله این است که چگونه ایدئولوژی توسعه و ایده پیشرفت (که فراگیرترین ایدئولوژی حاکم بر جهان است) در سطوح خرد و فردی وارد معادله میشود؟ براساس این ایده زندگی فردی نیز باید از منطق حرکت پیشرونده تاریخ تبعیت کند. در این نگاه تاریخچه زندگی شخصی فرد چیزی نیست جز روند حرکتی خطی که باید از یک گذشته به آیندهای حرکت کند. موفقیت همان آینده درخشانی است که همه اکنون و گذشته را باید فدای آن کرد. اما این موفقیت ذیل مجموعهای از کدها و الگوهای از پیش مشخص تعریف شده است. موفق بودن یعنی پولدار بودن و در رقابتی سهمگین برنده شدن. برنده شدن، رقابت کردن، پولدار شدن و در یک کلام موفق شدن نیاز به ریاضت دارد و این ریاضت چیزی نیست جز فدا کردن تمامی توانشهای انسانی ذیل ایده خاصی از موفقیت که محصول این نگاه تاریخی و عصر توسعهمحور و پیشرفتمحور است. همانطور که تمامی نیروهای طبیعت و زندگی باید در خدمت اسطوره پیشرفت و توسعه دربیایند و معنایی اقتصادی پیدا کنند، در سطوح خرد نیز تمامی بالقوگیها و توانشهای کودک، نوجوان، جوان و... باید در خدمت ایده موفقیت دربیایند. اینجاست که تمامی لایههای زندگی اجتماعی از تربیت گرفته تا منطق روابط عاطفی، خانوادگی و در یک کلام انسانی در اسطوره موفقیت ادغام میشود. اضطراب خوشبختی و موفقیت برای والدین منجر به برآمدن شبکهای درهم تنیده از فرآیندهای تربیتی میشود که کارش به یغما بردن و به تاراج بردن تجربه زندگی کودک و نوجوان است. «همه زندگی در خدمت اسطوره موفقیت» این شعاری است که درودیوار فضای زندگی را پر کرده است و زیستن را به تکلیفی دهشتبار بدل کرده است که یا باید در خدمت این تعریف خاص از توفیق قرار گیرد یا به سکوت واداشته شود. ایدئولوژی پیشرفت در سطوح کلان و ایده موفقیت در سطوح خرد منطقی فرودستساز دارد و بدل به نیرویی علیه زندگی شده است. از دل این ایدئولوژی است که خود زندگی در تفاوتها و تمایزهایش بدل به ماده خامی میشود که باید در خدمت امری استعلایی به نام پیشرفت درآید. دقیقاً در همین نقطه است که میتوان منطق فرودست شدن را توضیح داد و نسبتش را با ایده پیشرفت توضیح داد. ادغام زندگی در این تعریف بازاری و شرکتی از توسعه، موفقیت و پیشرفت منجر به خلق مجموعه بزرگی از فرودستان انجامیده است که خشونت افسارگسیخته این ایده بر زندگی خود را حس میکنند و عمیقاً از این فضا خشمگین هستند. خشمی که در تحولات تاریخی یک دهه گذشته در سینما به معنای خاص و هنر به معنای عام قابل ردگیری است. فهم مجموعه بزرگی از اعتراضات و جنبشهای اجتماعی یک دهه گذشته در سرتاسر جهان نیز از این منظر قابل خوانش است.
سیاستزدایی با اسطوره «موفقیت»
محرومیت از تاریخ
مسعود ریاحی
روزنامهنگار
خرید، کسب سود، فروش، رقابت، پیشرفت، موفقیت و کلماتی اینچنینی، زبان و رمزگان غالب اقتصاد بازار و در مقیاسی وسیعتر، نظم زبانی و گفتمانی قدرتهای مسلط بر جوامع فعلیاند؛ ذیل عنوانهایی چون، سرمایهداری دولتی، سرمایهداری غیردولتی [اصطلاحاً غیر متمرکز].
این رمزگان زبانی، مجموعهای از گفتارها و رفتارها و مناسکی را تولید کرده که تحکیمکننده و تأمینکننده بقای نظم حاکماند و کلمات و مفاهیم پیشین، در چنین دستگاهی، از نو معنا و رمز میشوند و به خدمت این نظم میآیند. چنین نظمی، اسطورههای فرهنگی خود را میطلبد که شرایط را [هرچه باشد و بشود]، «طبیعی» و «بدیهی» جلوه دهند. این اسطورههای برساخته از گفتارها، مهمترین وظیفهای که دارند؛ توجیه وضع موجود و رفع تناقضات سیستماست. و دیگر چندان فرقی نخواهد داشت که این رفع تناقض با «تولید» جنگ رفع شود یا تولیدات اصطلاحاً فرهنگی ای چون:ده راه موفقیت، قانون موفقیت، چگونه پولدار شوید و ترکیباتی اینچنین.
«موفقیت» یکیاز آن کلیدواژههای بسیار مهم و حیاتی این رمزگان زبانی است که باید به اسطورهای فرهنگی تبدیل شود، تا هم تناقضات نحوه توزیع ثروت را توجیه کند و هم، چونان اکثر اسطورههای فرهنگی سرمایهداری، نوید «خوشبختی» و «آینده» را بدهد. این اسطوره، برای تحکیم خود، دست به تولید «قصههای افسانهای» از افرادی میزند که «از هیچ، به همهچیز» رسیدهاند، با توان خود، در یک «رقابت آزاد» شرکت کردهاند و با «رؤیای آینده»، از رقبای خود جلو زدهاند و حالا «موفق» شدهاند.
در این رمزگان زبانی، موفقیت، همانطور که ذکرش رفت، با همنشینی در کنار واژگانی چون: فروش و کسب سود و رقابت و امثالهم معنا مییابد؛ به تعبیری دیگر، موفقیت، یا هر مفهوم دیگری، غیرسیاسی و غیرتاریخی میشود. این اساس کار اسطورههای فرهنگی سیستماست؛ «سیاستزدایی» اسطوره موفقیت، برای کارکردن در آن رمزگان زبانی، نیازمند ساخت اسطورههای دیگری چون «آزادی فردی»، «جامعه برابر» و امثالهم نیز هست، تا «موفقیت» [در همان معنای کسب ثروت] را، اولاً، شرکت در یک رقابت با امکانات و توان برابر وانمود کند و دوماً، فرد را دارای ارادهای آزاد و بیاتصال به هر نیرو و قدرت بیرونی، نشان دهد تا؛ اسطوره موفقیت، کاملاً و مطلقاً نتیجه تلاش خود فرد معنا شود.
آنچه باعث میشود که فرد درون این بازی زبانی، تناقضات را نبیند، یا هنگام دیدناش، رویاش را برگرداند، افیون و اسطورههای خوشبختی و نویدبخش آیندهاند، قصههای افسانهای از شکستهایی که قطعاً به پیروزی بدل میشوند و کافی است تا فرد، بخواهد و باز تلاش کند و در آن چرخه و بازی شرکت کند و باز اگر شکست خورد، آن را مقدمهای، مقدمههایی [ابدی]، برای پیروزی، آن موفقیت شکوهمند «ثروتمند»شدن، بداند.
در این رمزگان زبانی، ابدا چنین چیزهایی یافت نمیشود: تبعیضهای جنسی، عدم فرصتهای برابر برای دریافت آموزش و بهداشت[روانی] و...، عدم برابری حتی توانهای بدنی و روانی، توزیع ناعادلانه ثروت میان مشاغل و...، این توهم اراده آزاد و دهها مؤلفه دیگر که میتوانند آن بازی زبانیای که مدعیاست موفقیت در کسب ثروت، مطلقاً حاصل تلاش فردی است را برهم بزند.
کارکرد این اسطورههای فرهنگی «محرومیت از تاریخ» یا تاریخزدایی است. تُهی کردن مفاهیم و پدیدهها از معنای سیاسی و حتی اخلاقیشان؛ اینجاست که کارکرد اسطوره موفقیت، ذیل معنای تلاش برای کسب ثروت، نه تنها قابلیت اختلال ایجاد کردن در چرخه را ندارند و قرار نیست داشته باشند، که خود پوشش و افیونی هستند برای ندیدن تناقضات سیستم. موفقیتی غیرسیاسی و غیرتاریخی، که گویی در خلأ و بیرون از میدان نیروها شکلگرفته؛ آن هم تنزل یافته به کسب پول، نه موفقیت در اموری دیگر.
معنی موفقیت، بازی در این چرخه و کسب سود است، نه موفق بودن در برهم زدن این بازی نابرابر.
صورتبندی فردی پیشرفت و جا زدن ثروتجویی به جای موفقیت
همه در جستوجوی موفقیت!
رضا تسلیمی طهرانی
عضو هیأت علمی پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات
«هرآنچه از موفقیت و رازهای آن باید بدانید»، «تست آنلاین موفقیت»، «فرمول موفقیت»، «15 تفکری که شما را به سمت موفقیت هدایت میکنند»، «قانون ۵ ساعته برای رسیدن به موفقیت چیست؟»، «فرمول ساده موفقیت از دیدگاه موفقترین افراد دنیا» اینها بخش اندکی از عناوین سایتها و کانالهای اینترنتی، کتابها، کارگاههای آموزشی، فیلمها و کلیپهای کوتاهی هستند که شما را در کوتاهترین زمان ممکن به موفقیت میرسانند.
اما موفقیت چیست که همه خواهان رسیدن به آنند؟ جواب ساده این پرسش را میتوان با دقت در همین سایتها، کتابها و کارگاهها پیدا کرد؛ موفقیت در اینجا به معنای شادکامی و لذت بردن از زندگی است و طبیعتاً یکی از مهمترین راههای رسیدن به آن در زمان حاضر کسب ثروت است.
اکنون روانشناسی عامیانه، شرکتهای مشاوره کسب و کار و فعالان حوزه مدیریت و بازاریابی دست بهدست هم دادهاند تا جوانان آرزومند و با انگیزه را هرچه سریعتر به موفقیت برسانند.
رازهای رسیدن به موفقیت فراوانند اما شاید بتوان مهمترین آنها را اینگونه مشخص کرد: «خوش بین باشید»، «دیدگاهتان را نسبت به مشکلات تغییر دهید»، «شکایت نکنید»، «از عبارات تأکیدی مثبت استفاده کنید»، «هیچ کس مانع پیشرفتان نیست»، «موفقیت را از درونتان آغاز کنید»، «استعدادهای درونی خود را کشف کنید»، «آرامش را در امور کوچک و جزئی جستوجو کنید»، «تقدیر را بپذیرید»، «برای زندگیتان فلسفهای شخصی پیدا کنید».
موفقیت در اینجا موضوعی فردی است و دستیابی به موفقیت یا عدم دستیابی به آن به خود فرد بستگی دارد، پس اگر موفق نشدید خودتان مقصرید و ساختارهای اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی هیچ نقشی در عدم موفقیت شما ندارند. به بیان دیگر، در اینجا با رویکرد فردی افراطی و نادیده گرفتن مسائل اجتماعی، جامعه، نهادها و ساختارهای آن مواجهایم.
برجسته شدن مفهوم «موفقیت» و صورتبندی راههای وصول به آن به وسیله بنگاهها و مؤسسات به اصطلاح فرهنگی! نشاندهنده تحولات گفتمانی و تغییرات ساختاری ایجاد شده در سالهای اخیر و برآمدن «نفس» (self) جدیدی است که از ویژگیهای مشخصی برخوردار است. این «نفس» بشدت فردگرا، خوشگذران، لذتجو، رقابت طلب، فرصت طلب، سودجو، مصرفگرا، منفعل، احساسگرا، مذبذب و سردرگم و متظاهر است؛ جستوجوی زیبایی، تندرستی، خوش اندامی، خوش تیپی، مدیریت بدن و نمایش آن در رسانههای اجتماعی در کنار ثروتجویی از دیگر ویژگیهای برجسته این «نفس» است.
متناسب با ظهور و تسلط این نفس است که اکنون کلمه «موفقیت» در همه جا به چشم میخورد. شبکههای ماهوارهای و تلویزیونی (از جمله صدا و سیما) به تهیه و پخش برنامههای استعدادیابی روی میآورند، در ویترین کتابفروشیها کتابهای فراوانی با عنوان «موفقیت» به چشم میخورد، فیلمهای سینمایی پرفروش در حول موضوعاتی مانند دستیابی به ثروت، رقابتجویی و عشق عامیانه ساخته میشوند، صفحات سلبریتیها، بهعنوان افرادی موفق که از ثروت و زیبایی قابل توجهی برخوردارند، در رسانههای اجتماعی پر طرفدار میشوند و مراکز خرید و مالها شهر را به تسخیر خود در میآورند.
«پول» و «زیبایی» ارزشهای مسلط جامعه امروزند و هرکس به آنها دست یابد «موفق» نام میگیرد. در راستای مشخصات «نفس» ذکر شده و دستیابی به این ارزشها است که اکنون نوجوانان و جوانان خانوادههای طبقه متوسط جدید که از محدودیت بودجه مالی خانواده خویش اطمینان دارند، خود آستینها را بالا زده، کار میکنند و پول به دست آمده را به منظور حصول زیبایی، خرید کالاهای مصرفی و خوشگذرانی خرج میکنند. آنها میخواهند «موفق» باشند!