بررسی اهمیت ارتباط با گذشته هنر ایرانی در گفتوگو با آرزو شهدادی
باید به نقطهای از گذشته وصل شویم
رضا جمیلی / روزنامهنگار
او هربار ردپای فرهنگ روزمره ایرانی را درآثار هنرمندان تجسمی دنبال میکند
آرزو شهدادی متولد 1355 است و دیپلم و کارشناسی گرافیک دارد. خودش میگوید کمی دیر از گرافیک دست کشیده و به نقاشی روی آورده اما مسیری را که دنبال میکند نوعی مکاشفه شخصی در دنیای هنر برای رسیدن به آرامش درون میداند. با او درباره ارتباطش با گذشته هنر ایران و تأثیر این ارتباط در کارش صحبت کردهایم.
از اندیشه مهاجرت تا دلخوشی به ریشهها
من زمانی به فکر مهاجرت از ایران افتادم و حتی اقدام کردم اما خب خدا را شکر نشد! در آن دوره تمام انرژی و سرمایه خودم را برای مهاجرت خرج کردم اما پذیرفته نشدم. حالا از این بابت خیلی خوشحالم. چون روزی فکر میکردم که اتفاق خوب، بیرون از من و جایی دیگر است، اما حالا میبینم که میخواهم در ایران زندگی کنم. در دورهای مثل کسی که احساس بیکسی و بیپشتوانگی میکند همیشه دنبال شباهتهایی بین خودم و اجدادم میگشتم تا اینکه این شباهتها را پیدا کردم و حالا به آنها خیلی دلخوش هستم!
من فهمیدم که شباهت زیادی بین کار من و نگارگری است. از زمانی که این ارتباط را یافتم مثل این بود که قوم و خویش تازهای پیدا کردهام. احساس ریشهدار بودن کردم. بخش اعظم این درک را مدیون دکتر بابک بهپور هستم که هنوز هم استاد من هستند و در دورهای که تاریخ معاصر را با ایشان میگذراندم نگاه من را به این ارتباط باز کردند و باعث شدند که من متوجه شوم خیلی خویشاوند دارم. حالا احساس میکنم که خیلی به گذشته هنر ایران وصل هستم. یک استاد خوب میتواند چنین شناختی را به شما بدهد و این کار ارزشمندی است.
زیباییشناسی مینیاتور و مترهای زمانه ما
من از زمانی که کار نقاشی را شروع کردهام مشخصات کار خودم را میشناختم اما مشخصات کار هنرمند نگارگر را آنقدر که باید نمیشناختم. وقتی به این مختصات پی بردم متوجه شدم که نگارگری ویژگیهایی دارد که من همانها را در کارم استفاده میکنم بیآنکه بدانم. ویژگیهای نگارگری بخشی از خصلت ما ایرانیهاست؛ ویژگیهایی که شما در هنر غرب نمیبینید. این شناخت کمک کرد تا بهیکباره اندازهگیریهای زیباییشناسی من به هم بخورد. چشم باز کردم و دیدم از یک زمانی برای ما مشخص کردهاند که در هنر چه چیزهایی درست است و چه چیزهایی را نباید استفاده کنیم. از آن زمان ما ناخودآگاه زیباییهای خودمان را دیگر ندیدیم و به متر و معیارهایی متوسل شدیم که میگفت کار خوب فقط باید اینطور باشد و بس! متوسل شدیم به سبکها و روشهای دور و فاصلهدار از خودمان.
باطن و مؤلفههای هویتی ما
من در خودم و نگارگری شباهتهای زیادی دیدم. مثل اهمیت دادن به جزئیات. برای من پرداختن به جزئیات خیلی مهم است، چراکه همراه با این پرداختن، فکر میکنم. من فکر میکنم آن هنرمند نگارگر قدیم هم همین روش را داشته است. در هنر ایرانی از جزء به کل حرکت میکنیم اما در هنر غربی این کل است که اهمیت دارد. قطع آثار نگارگری کوچک است. اغلب به من توصیه میشد که چرا کارهای بزرگ نمیکشم. چرا روی بوم کار نمیکنم. درست است که برای خودم دلایلی داشتم اما زمانی که با نگارگری بیشتر آشنا شدم فهمیدم که اصلاً در قطع بزرگ، نگارگری معنا و توجیهی ندارد، آنموقع بود که انگار پشتوانه و قدرت تازهای پیدا کردم. فهمیدم باید قطعی را دست بگیرم که بتوانم به بهترین نحو به جزئیات بپردازم. شما نمیتوانید مینیاتور را روی بیلبورد ببرید. اصلاً بیمعنا میشود. باید به نگارگری نزدیک شوید تا زیبایی آن را ببینید. این ویژگی نگارگری و نقاشی قدیمی ایرانی است. هرچقدر نزدیکتر میشوید چیزهای بیشتری به دست میآورید. برخلاف هنر غربی که اغلب با فاصله گرفتن است که زیبایی خودش را آشکار میکند. نمیخواهم مقایسه یا ارزشگذاری کنم اما وقتی به چیزی رجوع میکنید و خودتان را در گذشته و تاریخ پیدا میکنید احساس خوبی دارید. این خصوصیتها در دی ان ای ما وجود دارد و نمیتوان آنها را نفی کرد بلکه باید از آنها استفاده کرد. نکته دیگری که من در نگارگری دیدم، آهستگی است. روند کشیدن این آثار زمان بر است. تأمل و آهستگی در خلق آنها مؤلفه مهمی بوده است. پدران ما این اعتقاد را داشتهاند که هر چیزی از درون و باطن باشد، درنهایت روی ظاهر منعکس میشود. میگفتند که صفای خط از صفای دل است. پس به تزکیه خیلی اعتقاد داشتند، یعنی میگفتند هرچقدر تزکیه داشته باشید میتوانید ظاهر بهتری داشته باشید. همان بحث فرم و محتوا است بهشکلی دیگر. در نقاشی ایرانی صورت ظاهر باید با باطن ارتباط داشته باشد و صفای ایرانی که بخشی از هویت ماست در آن منعکس شود. البته به شرطی که نقاش این گذشته را درست بشناسد. از روی همین ویژگیهای هویتی است که میتوانیم بگوییم یک نقاشی، کار یک آرتیست ایرانی است یا نه. باید در این آب و هوا زندگی و آسمان اینجا را تجربه کرد تا بتوان هنرمند ایرانی شد. مؤلفههای زندگی ایرانی خیلی پررنگ است و وقتی از آنها فاصله میگیرید تازه متوجه حضور آنها میشوید. از دلایل من برای انتخاب نقاشی همین بوده که بتوانم همین مؤلفهها را که نمیتوانم درموردشان صحبت کنم به تصویر بکشم.