حصر تحمیلی کرونا و زخم کاری بیکاری نام دیگر انزوا است
بغل بوسهها رفتند، ماهم ناپدید مىشویم!
فریدون صدیقى
پیشکسوت روزنامهنگاری و مدرس ارتباطات
اکنون که به هزارسالگى رسیدهام دریافتم منزوى کسى است که نمىشنود و نمىبیند و نمىخواند و چیزى نمىخواهد حتى خودش را و نیز کسى است که دیگرانى عمداً نمىخواهند او را ببینند درحالى که هست چون فکر مىکند و عمل مىکند اما چون در زیستى نامتوازن و بیمار زندگى مىکند امنیت شغلى، حرفهاى، اجتماعى و روانى ندارد! به انزواى خود پناه مىبرد!
صدسال طول کشید تا از انزوا درآمدم! یعنى ازخودم درآمدم و دوباره به خودم رسیدم! چه رنجى کشیدم در آن همه سال که فقط خودم خبردارم، کار بهجایى رسید که حاضر بودم براى فرار از تاریکى، به خاطر شیطان هم شمع روشن کنم! انزواى پرملال من بهدلیل دل شکستن در اولین دلبندى بود همچون بریده راهى متروک بودم که حاضر بود رهگذر خس وخاشاک باشد تا یادش بیاید هنوز زنده است وبه دردى مىخورد! همان ایام بود که فهمیدم منزوى بودن یعنى کسى را که دوست دارید شما را نبیند بعدهاى بعد تا دقیقه اکنون که به هزارسالگى رسیدهام دریافتم منزوى کسى است که نمىشنود و نمىبیند و نمىخواند و چیزى نمىخواهد حتى خودش را و نیز کسى است که دیگرانى عمداً نمىخواهند او را ببینند درحالى که هست چون فکر مىکند و عمل مىکند اما چون در زیستى نامتوازن و بیمار زندگى مىکند امنیت شغلى، حرفهاى، اجتماعى و روانى ندارد! به انزواى خودپناه مىبرد!
کمى توضیح افزون؛ شما با خود مدیریتى حالتان کم و بیش سبز است مثل کارمندى پرتلاش، خادم و عادل اما با نادیده گرفتن شما حالتان را سرد و خاکستر کنند پس هرچه مىدوید به جایى نمىرسید و درجا مىزنید و بتدریج درجا فرو مىروید وسرانجام گوشهنشین اتاق مىشوید و چون هم مضطرب و هم غمگین هستید، افسردگى کسب وکارتان مىشود!
کمى نتیجه؛ یعنى شما آقاى سرو چمان و شما خانم نیلوفر را نادیده مىگیرند پس باور مىکنید تحصیل، تلاش، خلاقیت و ابتکار بىثمر است؛ نیمکتى خالى در بیابان یا رودخانهاى خشک در کف درهاى آفتاب ندیده هستید! درک این موضوع شما را بىامید و فردا مىکند واگر با مردمانى چون خود در آمد و رفت هستید بر آنان هم همان رَود که برشما و ما مىرود!
درحقیقت همه ما مردمان معصوم، درخودخورى، تحقیر و انزوا هستیم و خود خبر نداریم پس مراودات روزانه درخانه، خیابان و آن کوچه و آن گروه مجازى هم به تارمویى بند است! هر عطسه و سرفهاى ناگهانى دامنه التفات حداقلى ما را مى گسلد و اگر میراث دار پیشینیانمان باشیم که کم و بیش هستیم آنوقت نام آن موى رنجور رابطه را دورى و دوستى مىگذاریم!
کمى نتیجه دوم؛ آنوقت همه ما خوگرفته به عادتهایى مىشویم که عمیقاً ما را سطحى، تنزلخواه وگسسته و سرگشته مىکند که کرده است! و اینجاست که من در خلوت و خلوص خود، باور مىکنم آمدن کووید١٩ براى ما درحقیقت آن سوى سکه کروناى روانى ماست! خودپوشى، خودپنهانى و فرار از هم به خاطر ترس از شیوع کرونا و نیز زخمزبانهاى مستقیم و غیرمستقیم بهدلیل تلاشى از دولتى سر مصایب بیشمار ما را به گمشدگانى بىخبر از هم در موقعیت هولناک قرار داده است.
انزوا براى من زخم کارى نتوانستن در بغل بوسههاست؛ در عدم همنفسى و زلزدن به مردمان چشمان میشى یا سیاه است که جویاى حال آنان شدن با حضور جسورانه و مستبدانه کرونا، غیرممکن است! راست این است.
حالم ازدیدنهاى قطرهچکانى، گفتنهاى ترسخورده و بىکرشمه، لحن و موسیقى صدا مکدرتر از آسمان گمشده کارون است؛ غمگینتر از بلمرانى که به جاى آب، کفآب پارو مىکند و در باز آمدن به خانه پا برهنه باید باران گمشده در فاضلاب را شخم بزند. انزوا یعنى نشستن زیر سقف کاهگلى روى چهاردیوارى سیلخورده که امیدوارید سیل شرمگین، پا پس گیرد تا عبدو و امیرو بچههاى خاتون فرصت کنند جلوى مردن سقف را بگیرند!
راست این است که حصر تحمیلى کرونا و زخم کارى بیکارى نام دیگر انزوا و افسردگى است آنسان که حوصله دوره کردن خودتان را هم ندارید و کار اندوه و دلواپسىهاى گاه روا و اغلب نارواى ما به جایى رسیده است که عشق کهنه هم درمان دارد؛ فراموشى! و اساساً روز و روزگار یاد عزیز شما را به سر کوچه نرسیده، به طاق نسیان مىکوبد!
آیا دوست داشتنها فقط درحوصله یک پیام کوتاهتر از آه است؟ چون جهان پس از کرونا، سیاره دیگرى است؛ اتومبیلها بدون راننده هستند کشتىها و هواپیماها هم. اصلاً رانندگى بىموضوع مىشود؟ پس رانندگان تاکسى، اتوبوس و قطار و هواپیما به جمع بیکاران اضافه مىشوند! فروشگاهها بدون فروشنده و دلها بدون تپش، چشمها شیشهاى و آغوش، چینى خیال یک روبات است؟ البته در چنان روزگارى تنهایى، انزوا و افسردگى جایى ندارد وفقط گلها افسردهاند چون کسى عاشق نیست تا آنان را بچیند چون با ژنهاى سفارشى آزمایشگاهها و کارخانهها مىسازند! عقد و عروسى و جشن تولد فراموش مىشود! آیا انسان طبیعى ناپدید مىشود؟! پس من حق دارم تنیده درخودم باشم چون نگران اکنون و حال مردمان عصر پس از کرونا و همکاران او هستم که بعدها مىآیند....