همصحبت با سایه منصور
مردم رنگ میخواهند و سادگی
سایه منصور متولد 1366 در تهران است و مدتی در رشت زندگی کرده و نقاشی کشیده. طبیعت و همجواری با آن، تم اصلی کارهای اوست. با او درباره نقاشیهایش صحبت کردهایم.
رضا جمیلی / روزنامهنگار
او هربار ردپای فرهنگ روزمره ایرانی را درآثار هنرمندان تجسمی دنبال میکند
مردم بهدنبال حال خوبند
من در دورهای در شهر رشت نقاشی دیواری کار کردم. از سال 96 تا 98 نقاشی شهری برای من موضوع مهمی شد و در جاهای مختلفی از رشت نقاشیهایی کشیدم که محور آنها زندگی و انسان آنهم با ویژگیهای اقلیم گیلان بود. نقاشی دیواری نوعی بردن زیباییشناسی هنر پیش چشم شهروندان عادی است.
مدیومی است که به زیباییشناسی و ارتقای سلیقه زیباییشناسانه شهروندان کمک میکند. البته من همیشه معتقد بودهام که مردم درک درستی از هنر دارند و رابطه خوبی با نقاشی برقرار میکنند. شما ببینید در یک زمان مثل دهههای 70 و 80 که نقاشی آبستره مد بود مردم کمتر با این دست نقاشیهای خاصپسند ارتباط برقرار میکردند و بیشتر تشنه رنگ بودند. این روزها من در بازخوردهای خودم از آثارم میبینم که مردم، میخواهند با آثار هنری جبران رنگهای نداشته زندگیشان را بکنند. ببینید در شهرهای ما چقدر جای رنگ خالی است. موضوع هم فقط نبود یا ضعف نقاشیهای دیواری نیست، بلکه معماری و هویت شهری ما فاقد رنگهای متنوع شده است. نقاشی میتواند بخشی از این فقدان را جبران کند.
مردم یک حافظه بصری ذاتی دارند و این حافظه در بیشتر مواقع درست نگاه میکند وحتی در بسیاری از موارد حتی از نگاههای تخصصی و آکادمیک هنری ارتباط بهتر و درک درستتری با اثر هنری برقرار میکند. دستکم گرفتن این حافظه و ذائقه که معمولاً از سوی آرتیستها انجام میشود یک رویکرد اشتباه است. این روزها مردم رنگهای شاد را میپسندند، از خاکستری و نارنجیهای مرده، خسته شدهاند. حالا ممکن است آرتیست دنبال یک مد و جریانی باشد که رنگها و فضاهای دیگری را میپسندد اما نمیتوان سلیقه و دائقه مردم را زیر سؤال برد که چرا کارهای ما را دوست ندارند. مردم از رمزگشایی خطوط درهم و طرحهای پیچیده استقبال نمیکنند چون ذهنهای دغدغهمند و زندگیهای گرفتار این روزهای ایران، بیشتر سادگی و عینیت و شفافیت در بیانگرایی را میپسندد، به اضافه رنگهای روشن و شاد.
احضار گذشته با رنگها و شادابی قدرتمندش
تا مدتها کارهای من فاقد رنگ بودند و صرفاً حول طراحی و قلم فلزی و مرکب و رنگهای سیاه و خاکستری میچرخیدند، اما وقتی با هنرمندان امپرسیونیست بیشتر ارتباط برقرار کردم رنگ برای من جدی شد. از طرف دیگر عکسهای قدیمی از طبیعت و سفرها و گردشهای خانوادگی در طبیعت، برای من سوژه مهمی شدند. عناصری که بهنظر میرسد غیبت آنها در زندگی ایرانیها این روزها بیشتر حس میشود. نوعی نوستالژی سالهایی که تفریح و فراغت خانوادههای ایرانی، اغلب در طبیعت میگذشت و طبیعت هم شادابتر و غلیظ تر بود و مثل این روزها چندان دستخورده و آسیبدیده نبود. برای من این نقاشیها به نوعی احضار کردن آن گذشته و آن روزهاست. بخشی از این گذشته هم پیوند میخورد به کودکی. اولین کارهای من با ورق زدن آلبومهای خانوادگی شروع شد؛ یعنی با نگاه کردن به عکسهایی که در آنها رد پررنگی از خود امروزم را پیدا میکردم و با طرح این پرسش که زمان چقدر من را از خودم دور کرده دست به بازسازی کودکی و روزگار آن میزدم؛ یعنی رجوع به لحظههای سراسر ناب و چیزهایی که فراموش کرده بودم. به همین خاطر عکسهای قدیمی همیشه سوژه قدرتمندی برای کارهای من بوده. یادآوری حال خوشی که حالا یا خصلت آن روزها بوده یا خصلت سن و سال ما. حذف زمان از میان خود امروزم و آن دوران، بخشی از کاری است که میخواهم با نقاشی بکنم؛ تلاش برای یکی شدن با این گذشته. در کارهای من عنصر انسانی معمولاً در برابر طبیعت اندازه و حضور کوچکی دارد؛ یعنی غلبه طبیعت بر انسان با رنگها و نور و جلوهگری آن بازتاب داده میشود. سایز آثار من اغلب کوچک هستند و ریز شدن ابعاد نقاشیهای من به تعبیر برخی دوستانم بهنوعی توجه کردن به نگارگریهای ایرانی و استفاده از تکنیک پرداختن به جزئیات ریز و تودرتوی آنهاست. درست است که این توجه ناخودآگاه است و موقع خلق اثر حضور ندارد اما معمولاً خوانشهایی از این دست از آنها میشود.
تراپی با خلق اثر هنری
برای نسل تازه نقاشان ایرانی، بویژه آنها که در دهه 90 وارد این عرصه شدند نقاشی امری است متصل به ناخودآگاه، برای دور شدن از خودآگاهی پیچیده و سنگین و بعضاً آزاردهنده این نسل. نوعی راهی از دغدغههای زندگی فردی و اجتماعی. نقاشی برای نسل من نوعی تراپی است برای خود هنرمند. یعنی در وهله اول قرار است حال خود آرتیست را بهتر کند. آنها بیش از اینکه منتظر اتفاق خاصی در نقاشیشان باشند در پی خودشناسی و کشف خود هستند. هنرمند امروز بیشتر درگیر خودش است تا اتفاقها و روندها و سبکهای پیرامونشان.
یعنی بخشی از این جریان قدرتمند هنری بویژه در هنرهای تجسمی که این روزها شاهدش هستیم واکنشی است به همین موقعیت تاریخی و سیاسی و اجتماعی و یک ناخوش احوالی که در اکثریت مردم دیده میشود. هنرمندان رو آوردهاند به بیشتر کار کردن و خلق بیشتر اثر هنری. این نسخه شفابخش آنها برای این روزهاست. اول از همه هم برای بهتر کردن حال خودشان!