برای شعـر تاوان زیادی پرداختهام
کیمیا سماوات / خبرنگار
او در جمعخوانی این هفته از ضیا موحد، بهزاد خواجات و عبدالجبار کاکایی
این سؤال را پرسیده که امروزه شعر به چه دردی میخورد؟
ضیا موحد/ شاعر و منتقد شعر همیشه با ما بوده دقیقاً مثل هوا و همیشه هم با ما خواهد ماند. در هر زمان به نوعی نقشآفرینی کرده، هر زمان که کشف و اختراعی شد گفتند دوران شعر و داستان به پایان رسید اما دقیقاً زمانی که این را میگفتند نویسندگان و شاعران بزرگی ظهور پیدا میکردند، همیشه یک نسل میآید که نگاه خاصی به جامعه و زمان حاکم دارد و نسل بعد، دید دیگری دارد. شعر مهمترین پدیده جهان است برای اینکه زبان مهم است و این شعر است که زبان را زنده نگاه میدارد. ما اهمیتی که برای شعرای قدیمیمان قائلیم تنها به خاطر مضمون و محتوا نیست، به خاطر تثبیت و غنی کردن زبان است و در روزگار ما این غنی شدن به شکل دیگری است. با آمدن کامپیوتر و فضای مجازی شعر غوغا کرد. اگر همین امروز را هم ملاک قرار دهیم میبینیم که شعرهای بسیار زیادی چاپ و ارائه میشود پس حتماً نیازی هست که حجم گستردهای شعر عرضه میشود. هر دوره، شاعر خودش را میخواهد. به کسی که میخواهد شعری عاشقانه بخواند، کتابی از نادرپور به او بدهید و در فاصله کم، کتابی از فروغ؛ یک مرتبه میبینیم که دید، فضا، شهامت و جرأت عوض و واژگان غنی شد. حال اگر مدتی، جدایی هم حاصل شود عادی است و در همه کشورها هم اتفاق افتاده است. بعد از حافظ چقدر طول کشید تا شعر نیمایی به وجود بیاید و بصیرتی تازه به ما بدهد؟ خیلی. از زمان نیما تا به حال هم چندین نهضت به وجود آمد که باعث غنی شدن زبان شد. برخی از آنها نامی بر خود گرفتهاند و برخی هم اسمی ندارند. البته نقصانها و عیبهایی هم وجود دارد. من هرگز دلم نمیخواست کتاب شعری چاپ کنم. این را بارها گفتهام و به اصرار دوستانم اولین مجموعه شعری خودم را سال۱۳۵۵چاپ کردم که البته ایران نبودم. گاهی میگویم کاش شاعر نبودم چون برای آن تاوان و بهای زیادی پرداختهام. همیشه از مسابقه و مقایسه دوری کردهام و برای همین دلم میخواست شعرهایم خصوصی باشد و برای خودم بماند. در انگلیس اگر بگویی من شاعرم یک مزیت حساب میشود در حالی که در ایران این مزیت نیست. حتی گاهی باید آن را پنهان کرد و از حمل نام شاعری شانه خالی کرد. البته باید افزود به یک شعر خوب همیشه بها داده میشود. شعر مانند هیزم زیر دیگ است. برای اینکه دیگ بجوشد هیزم نیاز دارد. بنابراین شاعران متوسط و زیر متوسط کمک میکنند به پیدایش شاعران بزرگ. باعث میشوند این چراغ خاموش نشود و این نیاز در جامعه پابرجا بماند. در تمام کشورهای دنیا بچهها کتاب کودک دارند و این کتابها اغلب شعر است. همیشه هم اینطور خواهد ماند. من شاهد بودهام تعداد شاعران و جلسات شعری در انگلستان چقدر زیاد است و مراسم تشکیل میشود و در مواردی جایزه داده میشود. در ایران هم قبل از انقلاب اینطور بود. بعد از انقلاب هم شعر کمی به سوی سبک قدیم سوق پیدا کرد، وزنهای عروضی و شعرهای مرثیهای و... که به تناسب زمان بود و شاید هم لازم بود. اما آن موج تمام شد و مردم پشت سرگذاشتند و به سمت شعری رفتند که شعر امروز است. شاعرانی داریم که شعر خوب ندارند اما رسانهها باعث بزرگنمایی آنها شدند. اما اینها برای مردم شعر نمیشود. برای حفظ شعر ماندگار باید تمام وقت روی آن کار کرد. من اگر تأسفی داشته باشم این است که چرا تمام وقت شعر نگفتهام و تمام وقتم را صرف این هنر شریف نکردهام. چاپ آن هم داستانی دیگر است. در دوره اول یعنی قرن چهارم، پنجم، ششم و... در واقع دورهای که شاعران بزرگ ما ظهور پیدا کردند، دوره اوج شعر و زبان ما بود؛ فردوسی، حافظ یا سعدی که خداوند زبان ما بود و ما هنوز بعضی جملههای سعدی و ضربالمثلهایی از او را به کار میبریم. بعد از دوره حافظ زمان انحلال یا دوره تقلید بود. سبک هندی که سبکی تازه بود به وجود آمد که بسیار سبک بود. مثلاً «دست طمع چو پیش کسان می کنی دراز/ پل بستهای که بگذری از آبروی خویش» از نظر من شعر نیست. هر چند در آن دوره هم شعر هندی طرفدار خودش را داشته است. بعد به دوره نیما میرسیم که جنبشی در شعر رخ داده بود؛ ملکالشعرای بهار، ایرج میرزا و... که خیلی مورد توجه قرار گرفتند و همچنان هم به آنها پرداخته میشود و حتی در کتابهای درسی هم کتابهایشان راه پیدا کرده. اما شعر نو شعری متفاوت با شعر بهار بود. شعر بهار را نمیتوان شعر نو به حساب آورد. دورههای دیگری هم داشتهایم مانند شعر عراقی، شیرازی و... در هر حال تا زمانی که نیاز مردم ایجاب کرده شعر هم بوده، تا زبان هست شعر هم وجود دارد. شعر متاعی باارزش و البته ارزان است که همه میتوانند آن را تهیه کنند. ابزار کار شاعر هم یک کاغذ و مداد است. معلوم است که یک چنین لذتی را جامعه از دست نمیدهد و زبان برای پخته شدن خود همیشه نیاز به شاعرهای جدید با بصیرتها و سبکهای جدید دارد. وظیفه و رسالت شاعر متعهد بودن به شعر است. هر نوع شعری، چه در مورد سیاست، چه اجتماع، اقتصاد، فرهنگ یا عاطفه. اینکه چه چیزی یک شعر را شعری خوب میکند، هنوز هیچ منتقدی نتوانسته آن را بیان کند. خلاصه این که شعر همیشه بوده فقط به اقتضای نیازهای جامعه در هر دوره زمانی سبک و سیاق آن فرق کرده و همیشه هم مخاطبان خود را داشته فقط نحوه استفاده از آن فرق کرده است. نه فقط در ایران بلکه در تمام کشورهای جهان شعر عنصری است پابرجا و حیاتی که زبان آن جامعه را پاس میدارد. شاعر میتواند با توجه به دورهای که از آن زیست میکند شعر بگوید و هم میتواند کاملاً شخصی و فردی شعر بسراید که لزوماً مربوط به جامعه و اتفاقهای آن نباشد.
اگر شاعر نبودم دوست داشتم شاعر باشم
عبدالجبار کاکایی/ شاعر
برخی میگویند مخاطب شعر کم شده است، من با این نظر موافق نیستم. مخاطب شعر کم نشده بلکه منابع دسترسی زیاد شده است. این که کتاب فروش نمیرود دلیل بر کم بودن مخاطب شعر نیست، شعر بخشی از احساسات انسانهاست که در همه دورهها با زبان تلفیق میشود و تولید تخیل میکند. این یک وضعیت طبیعی و فکری بشر است، تا زمانی که بشر احساس دارد نمیتواند از شعر بینیاز باشد و طبیعتاً احساسش روی زبانش اثر میگذارد، دگرگون میشود و تخیل میکند و مجموع اینها شعر را به وجود میآورد. این که این روزها کتابهای شعری یا آلبومهای موسیقی کم فروش میرود، صرفاً بهدلیل صفحات مجازی و اینترنت است که شعرا باز میکنند و آثار خود را در آنجا منتشر میکنند، باشد. پس دسترسی به مجموعه شعر راحت شده و لذا چاپ مجموعه شعر مانند انتشار آلبوم برای شاعر جنبه رزومه پیدا کرده است. به خاطر پخش تک ترکها، آلبومها هم کمتر به فروش میرسد. شعر قادر است دردهای زیادی را دوا کند اما بنا، بر این است که هرکسی چه دردی دارد. یک عده درد اجتماعی دارند و دوست دارند که شعر از زندگی، ایمان و اعتقاد، مرز میهن، ملیت و هویت بگوید. عدهای دوست دارند که شعر برایشان نان شود، عدهای هم دوست دارند شعر منظری باشد برای زیبایی در زبان، بنابراین شعر مخاطبان متفاوتی دارد و این نیست که بگوییم اگر شعر به درد یک عده نخورد کلاً به درد نمیخورد بلکه تنها ممکن است در دورهای کمتر به آن پرداخته شود؛ در واقع ما باید ببینیم در هر دورهای لازم است چه چیزی در شعر بیان کنیم. بر فرض مثال جامعه ما مشکلات اجتماعی زیادی مانند فقر و بیکاری دارد، حال اگر در این دوره از حدیث نفس شعر بگویی معلوم است که کسی توجهی به آن نمیکند. پس در هر دورهای باید متناسب با آن دوره شعر گفت. معتقدم در زمان حال هم اگر جامعه هدف را بشناسیم به خوبی میتوانیم شعر بگوییم. شاعر به صورت۵۰-۵۰ باید به نسبت مقتضیات روحی خود و مقتضیات جامعه شعر بگوید. ممکن است شاعری دلشورهها و نگرانیهای درونی خود را در شعر بیاورد که همان شعر، زبان عدهای دیگر شود. مثل سهراب سپهری، اخوان ثالث و حمید مصدق که هر کدامشان دلشورههای درونی خودشان را در شعر آن روز بیان کردند. اگر مجموعه شعرهای شاعران را بررسی کنیم میتوانیم به دو دسته تقسیم کنیم؛ شعرهایی که محصول مطالبات عمومی مردم است و شعرهایی که محصول مطالبات درونی خود شاعر است و از این دو مورد خارج نیست. در هر دو شکل، شعر در حال تولید است؛ چه اجتماعی و چه عاشقانه. برخی هم هستند که شعر را به ابزاری برای مبارزه تبدیل میکنند و گمان میکنند هرچه به جز آن بیان کنند خلاف است، برخی هم میگویند: «من مرثیهگوی دل دیوانه خویشم» برای خودشان شعر میگویند و کاری به کار عالم ندارند. برخی هم مانند حافظ رندی میکنند با زبان دیگری شعر میگویند و با نگاه دیگری زندگی میکنند یا به قولی راهنمای چپ را میزنند و سپس به راست میپیچند. هم حرف سیاسی میزنند هم حرفهای عاشقانه... نباید هیچ رسالتی برای شاعر در نظر گرفته شود، البته بهعنوان یک انسان میتوانیم از هر شاعر توقع داشته باشیم که نسبت به زندگی همنوع خودش بیتفاوت نباشد. این یک سفارش انسانی است نه الزاماً سفارش تولید هنری. هرچند در تاریخ این الزامها دیده شده، دین مسیحیت، یهود و اسلام هر سه شاعران را تشویق میکردند به دفاع از آرمانها و تفکرات و ایدئولوژیهای جمعی. در نظامهای استبدادی هم بودهاند کسانی که شاعران را تشویق به همگرایی با نظام سیاسی میکردند. اینکه وظیفه به دوش شاعر بگذاریم بستگی به پذیرش خود شاعر دارد. بهتر است شاعر خود بخواهد نه اینکه او را ملزم به خط فکری خاصی کنیم. خود شاعر باید به فکر خط فکری باشد نه اینکه دیگران به او راه را نشان دهند، چنین شاعری معلوم است که بعدها به مشکل میخورد. به اعتقاد من نه تنها مخاطبین شعر کم نشدهاند بلکه طیف بسیار وسیعی مخاطب که توجهی به شعر خواندن نداشتند به لطف فضای مجازی وارد این فضا شدهاند. اگر شاعر نبودم شاید پیش میآمد که میگفتم کاش شاعر بودم اما تا به حال عکس آن پیش نیامده که بگویم کاش شاعر نبودم. به عقیده من در دورهای نوعی همگرایی اجتماعی وجود داشته و آن دهه شصت بود ولی دهه هفتاد هرکس جداگانه برای خود شعر سرود. دورهای از شعر خوب است که شاعران حرف یکدیگر را به خوبی متوجه شوند و تعداد مخاطبین هم بالا برود. هرچند امروزه منابع به راحتی در دسترس همگان است و روز به روز هم تعداد مخاطبین بالا میرود البته فضای مجازی یک ایرادی هم در این بین ایجاد کرده و آن، شهرت یافتن شاعرانی است که شعرهای آنان از ارزش بالایی برخوردار نیست.