توسل به مفهوم قدیمی «مرجعیت فکری» نمیتواند توضیحدهنده کنشهای اجتماعی مردم باشد
مرجعیتزدایی
میترا فردوسی
دبیر پرونده
*** ادوارد سعید در بخشی از کتاب نقش روشنفکر، اشارهای دارد به دیدگاه فوکو نسبت به پدیده مرجعیت فکری و روشنفکری. با این مضمون که از دید فوکو «روشنفکر کسی است که ویرانکننده باور و تعمیم است. کسی که در درماندگیها و محدودیتهای زمان حال، نقاط ضعف، خطوط قدرت و فضاهای خالی را شناسایی و نشانهگذاری میکند.» حال بیایید با این تعریف نگاهی به مفهوم مرجع فکری در ایران داشته باشیم. موضوعی مهم که این روزهای نزدیک به انتخابات خیلی بیشتر هم خودش را نشان میدهد و در گوش ما زنگ میزند که این روزها مرجعیت فکری در جامعه ایران متعلق به کدام قشر و گروه است؟ روشنفکران؟ جامعه نخبگانی یا سلبریتیهای زاییده اینستاگرام و توئیتر و تازهوارد این عرصه یعنی کلاب هاوس؟ و اینکه با انقلاب پلتفرمی و پدیده بیگ دیتا و مگاروایتها؛ آیا اساساً امکان اینکه گروهی خاص مثل روشنفکران یا جامعه دانشگاهی نقش مرجعیت فکری یک جامعه را به عهده داشته باشد وجود دارد؟ من این سؤالها را از دکتر حسن نمکدوست تهرانی روزنامهنگار و استاد ارتباطات پرسیدم؛ پاسخ او را در ادامه بخوانید:
دکتر حسن نمکدوست: دقتی که در پرسش شما وجود دارد تا حدود قابل توجهی روشنگر پاسخ هم هست. به این معنی که نه فقط بافتار اجتماعی – ارتباطی که تحولات سیاسی و اقتصادی امروز، چه در سطح جهان و چه در سطح ملی باعث شده است که به میزان قابل ملاحظهای از دامنه شمول و جامعیت کلیدواژههایی مانند «جامعه»، «مردم»، «مرجعیت» و نظایر آن کاسته شود. در حقیقت ما بهتر است بهجای کلیدواژه «جامعه» از «جامعهها» استفاده کنیم یا به جای «مردم» بهعنوان یک کلیت شاید بتوان با تسامح از «گروههای مردم» یا چیزی شبیه آن و از «مراجع فکری»، آن هم متنوع و متکثر و جابهجا شونده و تغییریابنده، به جای «مرجعیت»، پایدار و لاتغیر، استفاده کنیم؛ چون واقعاً با توجه به تحولات فرهنگی و ارتباطی و اجتماعی و پدیدار شدن مفاهیمی چون «جامعه شبکهای» اینکه از یک کلیت مثل «جامعه ایرانی» استفاده کنیم خیلی کارگشا نیست. مقصودم البته انکار عاملها و متغیرهای اساسی نیست که یک جامعه را بههم پیوند میدهند، بلکه توجه دادن به این نکته است که شهروندان ایرانی، اکنون هویت خود را نه فقط در یک مفهوم و معنا که در تحقق مفاهیم و معناهای گوناگون جستوجو و تلاش میکنند خودشان هم به شکلگیری و پدیدار شدن این مفاهیم و معناها مشارکت کنند. بر این اساس هم هست که توسل به مفهوم قدیمی «مرجعیت فکری» به قدر کافی نمیتواند توضیحدهنده کنشهای اجتماعی گروههای مختلف مردم باشد. آن هم مردمی که در بافتار رخدادهای کلان سیاسی و اقتصادی و بهرهمندی از فناوریهای نوین ارتباطی بحق برای خودشان شأن اندیشهورزی و اظهارنظر قائل هستند. در عینحال که همه این تحولات سبب شده درک ایستا از موقعیت اجتماعی شهروندان جای خود را به ادراکهایی تا حدودی سیال و پویا بدهد. در واقع، در فضای کنونی این احتمال بسیار بیشتر شده که انسانها با وجود وضعیت نسبتاً با ثبات اقتصادی و جایگاه اجتماعی خود به مدد متغیرهای دیگر همچون سواد، آشنایی با تحولات جهانی و استفاده از فناوریها و امکاناتی که برای تولید محتوا یافتهاند به هنگام اندیشیدن و اتخاذ موضع رفتاری متفاوت از موقعیت خود اتخاذ کنند. ضمن اینکه به مراتب راحتتر از گذشته با مراجع فکری آشنا شوند، با آنها ارتباط تعاملی برقرار و تلاش کنند بر نظرات آنها تأثیر بگذارند. مهمتر اینکه با آنها بهصورت موردی برخورد کنند و خیلی زود آنها را تغییر دهند. بههمین دلیل هم همانطور که تعداد مراجع فکری بهطرز روزافزونی بیشتر شده، تغییرپذیری و سیالیتشان هم افزایش یافته و عمر و دوامشان هم کمتر شده است. نکته آخر اینکه اصولاً فضای متصلب سیاسی، فرهنگی، ارتباطی و اجتماعی ایران یکی از عوامل اصلی مرجعیتزدایی در کشورمان نیز هست. برای مثال مجموعه فشار و محدودیتهایی که در همه این سالها بر نهادهایی همچون دانشگاه، آموزش و پرورش، رسانهها، انجمنهای مدنی، صنوف و... وارد آمده، تا حدود زیادی نقش کنشگری اجتماعی و لاجرم مرجعیت فکری را از آنها گرفته و در واقع این نقش را سرکوب کرده است.
طرحی از خردشدگی مرجعیت اجتماعی
آینههای شکسته
دکتر عباس نعیمی جورشری
جامعهشناس
اگر بپذیریم انسان به مثابه امر اجتماعی است آنگاه میتوان از مناسبت او با مراجع اجتماعی پرسش کرد، اما مرجع اجتماعی چیست؟ حوزه عمل آن کجاست؟ افراد در چه مختصاتی از مراجع اجتماعی اثر میپذیرند؟ آیا این مراجع دچار تحول شدهاند؟ برای پاسخگویی به این پرسشها میتوان تأملات زیر را مطرح کرد.
انسان اجتماعی مفهومی است که در مناسبت اش با جامعه تعریف میشود اما این جامعه به معنایی کل گرایانه سخن را دچار انتزاع غلیظ میکند بنابراین میتوان از گروههای اجتماعی سخن گفت. در بین این گروهها نوعی سلسله مراتب دیده میشود که متأثر از مؤلفه «نفوذ» است. هرچه نفوذ اجتماعی یک گروه بیشتر باشد مرجعیت اجتماعی آن افزایش مییابد. نفوذ با دو بعد کیفی وکمی. این گونه شاهد حضور و فعالیت مراجع اجتماعی هستیم. بنابراین مراجع اجتماعی نوعی «چارچوبهای هنجاری» هستند که نحوه زندگی فرد تحت نفوذ آنها قرار دارد.
مکتب کنش متقابل نمادین با تئوریسینهایی از جمله «چارلز هورتون کولی» شناخته میشود. کولی مفهومی را ورز داده است ذیل عنوان «خود آینه سان». این عبارت دلالت دارد بر تفسیری که فرد درباره خود دارد. کولی شرح میدهد که تصوری که فرد از تصورات دیگران درباره خودش دارد بر خودپنداره او اثرگذار است. این گونه جامعه، آینه فرد است و فرد در کنشهای خود براساس توقعات جامعه عمل میکند، اما این جامعه چیست؟ کجاست؟ پاسخ گروههای مرجع است!
مهمترین گروههای مرجع در تاریخ معاصر ایران عبارت بوده از دو قشر روحانیت و روشنفکر. اثرگذاری این دو طیف در دوره پیشاانقلاب چشمگیر بوده است. چرا؟ احتمالاً پاسخ را باید در ماهیت شبکههای اجتماعی جست. انسان منفرد، خویشتن را در الگوهایی جستوجو میکند که مقام والا برای او قائل است و چارچوبهای هنجاری خود را در ابعاد او بیابد و راه را در نگاه او ببیند. گروه مرجع تعیین کننده خود اوست. آینهای است که انسان تک افتاده را «تعین» میبخشد. ابعاد این مرجعیت چقدر بوده؟ کلان! روحانیت و روشنفکران مؤسسان «کلانروایت»ها بودهاند. مقام الوهی-اسطورهای این مراجع فکری نوعی نفوذ عمیق در جلد ابژه ایجاد میکرد که فردیت فرد در آینه پهناور آن گم میشد. این خاصیت مرجعیت اجتماعی در دوره گذشته بوده است. «ارادتورزی» در ادبیات نظری و ساخت عملی این الگوها حاکم است.
دهه اخیر ایران همزمان بوده با تسهیل دسترسی به اطلاعات. همزمان بوده با سکولاریزهشدن امر روزمره. همزمان بوده با گسترش شبکههای اجتماعی. همزمان بوده با کاهش تیراژ کتاب کاغذی. همزمان بوده با تنزل امر اجتماعی در برابر امر فردی. همزمان بوده با کاهش فاصله مقلد-مرجع. این همزمانیها پیام مشخصی دارد که عبارت است از شکستن آینههای بزرگ! کلانروایت مراجع کلان، خرد شده است. الوهیت بهمعنای کلاسیک اش از دست رفته و خداوندگاران جدیدی ظهور یافتهاند. خداوندگارانی کوچک و متکثر برخلاف خداوندگاران اندک و بزرگ گذشته. در این ساحت جدید هر کسی میتواند راه مرجعیت پیش بگیرد. فحوای مرجعیت از «دانش» به «نمایش» تغییر کرده. مرجعیتهای پیشین خاصه روشنفکران و روحانیت تکیه گاه دانش بودهاند. به دانش و تخصص تکیه داشتهاند. برخلاف آنها مراجع نوین الزامی به دانش گسترده یا جهانبینی نظری ندارند. آنها به رسانه تکیه دارند. آنها به «مصرف» تکیه دارند. به «مهارت» تکیه دارند. اگرچه همسطحسازی همه آنها دقیق و صحیح نیست اما رسانه توان مرجعیتسازی یافته است. رسانه میتواند از صدا، صورت، خوراک، لباس و فحاشی نیز مرجعیت بسازد! اینها صدای خردشدن مراجع اجتماعی به آینههایی کوچکتر است. این اما پایان سخن نیست؛ پایان سخن چنان آغاز یک پرسش است. رسانه تحت اراده «نهاد قدرت و ثروت» عمل میکند یا مستقل است؟!