حسینعلی قبادی ، رئیس پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی:
مولانا و سعدی شارحان بزرگ رواداری هستند
کیمیا سماوات/ روزنامه نگار
او با حسینعلی قبادی، مصطفی اقلیما و امان الله قرایی
درباره مفهوم رواداری در سطوح مختلف فرهنگی و اجتماعی صحبت کرده است
رواداری در حقیقت پذیرش دیگری است و رعایت حقوق دیگران، باورمندی و ضرورت تعامل و گفتوگو و مدارا با دیگران است. رواداری یعنی حقوق دیگران و شهروندان را همه جانبه به رسمیت شناختن.
رواداری در ساختار فرهنگ، تمدن و ادبیات ایرانی معنای پررنگ و برجستهای دارد و شاید بیاغراق نباشد که بگوییم یکی از مؤلفههای هویت ایران است و تاریخ و تمدن و فرهنگ و رفتار ایرانی بوده و باوجود جفاکاری متعرضان به میهن و تاریخ و سرزمین ما از عوامل بسیار مهم حفظ و تداوم و تسلسل فرهنگ و میراث و تمدن ایرانی واقع شده است، مثلاً سعدی، مولوی، عطار یا حتی در شاهنامه که باید کتابی حماسی و سرتاسر جدال باشد، میبینیم که فقط حکمت، خردورزی و توصیه به دیالوگ و گفتوگو توصیه و ارائه میشود.
همین است که در شاهنامه از اینگونه بیتها بسیار داریم: «چو بردانشی شد گشاده جهان/ به آهن چه داریم گیتی نهان» پس میبینیم که شاهنامه افراد مختلف، از زن و مرد، ایرانی و غیر ایرانی و... را به سمتی سوق میدهد که آنجا سنت رواداری بر سنت خشونت و جنگ وستیز غلبه کند، مثلاً در حماسههای ایلیاد و اودیسه هومر، رواداری را مشاهده نمیکنیم و سرتاسر شاهد جنگ و ستیز هستیم و وقتی فاصله میگیریم از خواندن ایلیاد و اودیسه فقط صدای جنگ و خشونت و کشته شدن مردم را میشنویم؛ برای همین ، ادبیات ایرانی در جهان شکوفا شده است.
مولوی میفرماید: «من که صلحم دائما با این پدر/ این جهان چون جنتستم در نظر» انسان روادار انسانی است که در درون خود به تعادل و هارمونی رفتاری، هنجارپذیری، عقلانیت و خردورزی رسیده و اینها لازم و ملزوم یکدیگراند.
انسان خردورز انسان متعادل و حکمتباور است و میداند که از جنگ و خشونت جز تخریب و برهم زدن آرامش و جز نابود کردن استعدادها و از بین بردن ظرفیتها چیز دیگری در نمیآید و در نهایت به نفع جنگنده هم نیست ،چون به منابع اقتصادی و انسانی لطمه میزند و نابود میکند، لذا از طریق عقل خود و باور به اینکه من آرامش درونی میخواهم ،یعنی با صلح و رعایت حقوق دیگران است که آرامش اش به دست میآید.
مبنا و پایه برقراری صلح و رسیدن به توسعه رواداری و مدارا با دیگران است؛ در مقابل، محافظهکاری یعنی چشمپوشی از بسیاری حقایق و ندیدن آنها؛ ولی رواداری یعنی دیدن حقایق و اولویت کلان را به حفظ حریم انسانیت و اخلاق و مدارا دادن، حقوق دیگران را بهرسمیت شناختن؛ در حالی که در محافظهکاری ممکن است به منفعت طلبی منجر شود و حقوق دیگران را نادیده بگیرد.
مولوی نمونه تمام عیار رواداری است، همچنین سعدی. ما میتوانیم این دو را حتی نظریهپرداز رواداری معرفی کنیم؛ بسط دادن رواداری در زندگی روزمره تمرین بسیاری میخواهد. انسان باید منفعتطلبی را کنار بگذارد و اخلاق را معیار رفتار و کارهایش قرار دهد، این مهم دائماً تمرین و تکرار میخواهد تا تبدیل به رفتار ماندگار و نهادینه شود. انسانهای فرهیخته میتوانند به این فضیلت برسند. نکته دیگر اینکه درباره نسبت رواداری و مدرنیسم دیدگاهها متفاوت و گاه متعارض است.
به نظر من اگر حد تعادل را در نظر بگیریم در فرایند مدرن شدن به نظر میرسد که رواداری جایگاه بهتری میتواند پیدا کند، مثلاً داعشیها که به دنبال رواداری نمیروند و به همان اندازه به سمت مدرنیته (پیشرفت) هم نمیروند و همه اعمال آنها ضد پیشرفت است.
رواداری در لایههایی سیر نزولی و در لایههایی سیر صعودی داشته ،اما گمان میکنم هرچه دانش مردم بالاتر برود در نهایت رواداری بیشتر رواج پیدا خواهد کرد، چون رواداری یکی از میوههای حکمت و نتیجه فرزانگی و نیز ثمره اخلاقی بودن است.
رواداری در معنای عمیق خود یک فضیلت اخلاقی کامل است، رواداری این است که بپذیریم شما حق داری و من نیز حق دارم. وقتی شکافهای طبقاتی و فشارهای اقتصادی زیاد میشود رواداری هم کم میشود ،اما وجود عنصر دانش و فرهیختگی باز هم کفه ترازو را به نفع رواداری تغییر خواهد داد، همانطور که سعدی گفته: «از آن بهرهورتر در آفاق کیست / که در ملکرانی به انصاف نیست» در واقع انصاف در حکمرانی به مؤلفههای رواداری کمک میکند و آنچه که به رواداری کمک میکند معرفت دانش، فرهیختگی و فرزانگی جوامع است.
هرچه ما به جریان عرفانی نزدیک میشویم به جریان رواداری نزدیک شدهایم و از خشونت دوری کردهایم و به انصاف و رعایت حقوق دیگران باورمندتر شدهایم، چنان که میفرماید: «در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است/ خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی» این روی سکه رواداری است ، یعنی من به حق خودم قانع باشم و این را روا بدارم که دیگری به حقش برسد، پس وقتی پذیرش دیگری مطرح است نیکوتر آن است که ما نیز بر مبنای شایستگیها رفتار کنیم؛ در نظامی، عطار، سنایی و نیز متون عرفانی مثل کشفالمحجوب و آثار بسیاری از ادبا بویژه ادیبان عارف نمونههای این توصیه به رواداری بسیار است و آثار اخلاقی و عرفانی فراوانی داریم و هرچه به بخش عرفان و حکمت نزدیک میشویم توصیه به رواداری پررنگ میشود.
رواداری یعنی مدارا کردن مردم با یکدیگر، بهگونهای که وقتی کنار یکدیگر قرار میگیرند مشکلاتشان را کنار بگذارند و یکدیگر را بیشتر درک کنند. مردم قسمتی از جامعه و سیاستمداران قسمت دیگری از جامعه هستند؛ در دستگاه دولتی برای مشاهده این هماهنگی باید به این موضوع توجه داشت که آیا مسئولین یکدیگر را قبول دارند و با هم مدارا میکنند یا نه. مثلاً گاهی به کشوری سفر میکنیم و به دستگاه حکومتی آن مینگریم و میبینیم که وزیری بر سر کار است و معاونین آن نیز مشغول به کارند، طبق کتاب قانون با یکدیگر کنار میآیند و مطابق آن دستورالعملها با یکدیگر همکاری میکنند، در کشورهای جهان سوم هم دستورالعملی داریم که میگوید وزیر و معاونین چه وظایفی دارند و به چه اموری باید رسیدگی کنند اما در این کشورها معاونین نظریات وزیر را قبول ندارند، در واقع ایراد کار این است که افرادی را که بر سر کار گذاشتهایم یکدیگر را قبول ندارند، هر چند که شاید در ظاهر قبول داشته باشند ولی در باطن و عمل اینگونه نیست و آشفتگی بسیاری را مشاهده میکنیم. رواداری را در نظامهای اجتماعی کوچکتر نگاه کنیم و ببینیم چه نتایجی دارد و این نتایج چگونه میتواند در جهان ما تأثیر بسزایی داشته باشد. اگر به محله های تهران نگاه کنیم، مثلاً به خیابان مجیدیه یا خیابان رسالت، میبینیم که بسیاری از اصفهانیها آنجا سکونت دارند یا در محلههایی دیگر اقلیتهای مذهبی زندگی میکنند؛ پس محلههای ما محلههای فرهنگی است؛ بدان معنا که افرادی که از یک قماش و فرهنگ هستند در کنار یکدیگر زندگی میکنند چرا که همدیگر را بهتر درک میکنند و رفتار یکدیگر را بیشتر میشناسند و با یکدیگر بر سر مسائل سطحی اختلاف ندارند و مفهوم جزئیات رفتار یکدیگر را میشناسند. گاهی محلههایی را مشاهده میکنیم که اقشار مختلفی از مردم در آن جای گرفتهاند که یکدیگر را بهخوبی درک نمیکنند، در این هنگام نیاز است که شهرداری در آن محلات جلساتی را برگزار کند و افراد با فرهنگهای متفاوت را بیشتر با هم آشنا کند مثلاً اگر فردی حرفی را میزند که در نظر فرد دیگری توهین به حساب میآید آن حرف توهین نیست بلکه در فرهنگ او اینچنین است و این نوعی از رفتار خاصِ این افراد است. یادم میآید قدیمها، در محله نظامآباد تهران همسایهها آنقدر با ما صمیمی بودند که برای ما غذا میآوردند یا اگر مشکلی برای ما پیش میآمد، جهت حل آن کمک میکردند، چون مردم محله به یکدیگر نزدیک بودند و احساس صمیمیت میکردند و در تمام کارها مشارکت میکردند، بافت سنتی قدیمی داشتند. افراد هر روز با یکدیگر ملاقات میکردند و شناخت بیشتری از یکدیگر داشتند اما امروز در بسیاری محلات چنین وحدتی وجود ندارند. در جایی که افراد زیادی در کنار یکدیگر زندگی میکنند نیاز است که این شناخت ایجاد شود تا بتوانند بهتر یکدیگر را درک کنند و با هم به مشکل برنخورند. به یک مثال در این مورد اشاره میکنم. وقتی فردی از شهرستان به خوابگاهی در تهران میآید با فرهنگهای مختلف روبرو میشود، همیشه توصیه من به مادرهای دانشجوها این است که بچههایتان را به خوابگاه بفرستید زیرا فرزندتان زندگی کردن با افراد متفاوت را یاد میگیرد. در خوابگاه مجبور میشوند با یکدیگر مدارا کنند و یکدیگر را بشناسند و سپس با هم کنار بیایند. همانطور که گفته شد محله، یک نظام اجتماعی کوچک در برابر یک شهر و یک کشور و یک جهان است که میتوان بهعنوان الگویی آن را به نظام جهانی و اجتماعی متصل کرد و به همین دلیل است که شاهد مثالها را بیشتر از همین محلهها میآوریم. قدیمها در بین محلهها همبستگی بیشتری وجود داشت ولی امروزه به دلیل شرایط مختلف و معضلات مختلف اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی در بین محلهها و حتی در بین افراد همبستگی کمتری دیده میشود چون متأسفانه افراد را با عنوانهای مختلف طبقهبندی کردهایم. باید قبول کنیم که هیچکس از شخص دیگری بالاتر نیست و نباید با رفتارهایمان گونههای مختلف را به وجود آوریم که در بین آنها تفاوت وجود داشته باشد و طبقه بندی شوند. افراد نباید منافع شخصی داشته باشند و بی در نظر گرفتن منافع شخصی باید با افراد دیگر تعامل کنند. محافظه کاری با زرنگی، فریب دادن و منافع شخصی سر و کار دارد اما در مدارا کردن آنقدر مدارا میکنیم تا مشکل آرام آرام حل شود. حضرت علی(ع) میگوید اگر ظلم را ببینی و نگویی، از ظالم بدتری چرا که تو اشاعه ظلم کردهای؛ مثلاً اگر شخصی حقوقمان را ندهد، در محافظه کاری با زرنگی کردن پول خود را از او میگیریم اما در مدارا اول به او تذکر میدهیم و با او آنقدر مدارا میکنیم تا حقوق ما را بدهد؛ اما شخصی که تنها به منافع شخصی خود فکر میکند ارتباط افراد دیگر را نیز به هم میریزد و شخصی که مدارا میکند مشکلات را به آرامی حل کرده و اختلافی بین کسی نمیاندازد. پس در مدارا شخص کوتاه میآید تا مشکلش حل شود ولی در محافظه کاری شخص کوتاه میآید اما پشت سر تفرقه و اختلاف میاندازد تا در جهت منافع شخصی خود کارها را پیش ببرد. شخصی که محافظه کاری میکند شخصی دو رو است و هر کجا که برود نارواداری را گسترش میدهد اما فردی که مدارا میکند به هر کجا برود رواداری را ایجاد میکند و با مدارا کردن با همه بهطور یکسان کنار میآید.