برایان مایکل بندیس از آخرین ساخته خود می گوید
دنیایی تازه برای «ابر قهرمانان» خیالی
«اتحادیه عدالت» حالا ترکیبی متفاوت با نفرات جدید دارد
وصال روحانی
خبرنگار
ساختن فیلمهای سینمایی از روی داستانهای کمیک بوکی «اتحادیه عدالت» بهرغم عمر بسیار کم این انجمن پر طرفدار (اما کودکانه و سطحی) رویداد تازهای نیست اما پس از ساخت و ارائه دو فیلم از روی «Justice League» اینک که قسمت سومی را برای آن تدارک دیدهاند، با حضور برخی کاراکترهای غیر منتظره و جدید در این بخش مواجه خواهیم شد. از آنجا که «اتحادیه عدالت» مثل «کاپیتان آمه ریکا» و بعضی قسمتهای «آیرون من» محل حضور همزمان تعدادی از ابرقهرمانان خیالی و همکاری آنها برای محو بیعدالتی و دفع اشرار است، هیچکس از شنیدن حضور سوپرمن و بت من افسانهای و حتی «فلش»، «دختر عقابی» و «مرد دریایی» در جمع این منجیهای خیالی متعجب نمیشود اما انواع سؤالها و انبوهی از حیرت زمانی باب میشود که میبینیم امثال «آدام سیاه»، «هیپولیتا» و «نائومی» هم به این جمع زبده پیوستهاند. با این اوصاف جا دارد از برایان مایکل بندیس که خالق این سری داستانهای کمیک استریپی است، پرسیده شود که تغییرات تازه و نامهای اضافه شده چطور سر از اتحادیه عدالت درآوردهاند و بندیس که همکاریاش با گرافیست هنرمندی همچون دیوید مارکز در موفق جلوه کردن «اتحادیه عدالت» سهم زیادی داشته است، در این باره پاسخهای روشنگری میدهد.
آقای بندیس، ترکیب «اتحادیه عدالت» بسیار تغییر یافته و قضایا جالبتر شده و در مجموع با چیزی مواجه شدهایم که بیسابقه بوده است. این فرایند را توضیح بدهید.
این تغییرات و روند جدید هرچه بوده باشد، عکسالعمل مثبتی را از جانب مردم موجب شد و من از این بابت خوشحالم. من از مدتی پیش در تدارک این تغییرات بودم و فقط انتظار زمانی مناسب را برای آن میکشیدم. در این راستا باید از دوواینجانسون تشکری ویژه بکنم زیرا ایدهها و ابتکارات او برای به تصویر کشیدن هرچه بهتر کاراکتر «آدام سیاه» بسیار بهکار ما آمد و موجب غنیتر شدن قصه شد. سختیهای زیادی در راه تحقق این تغییرات به ذهنم خطور کرده بود اما وقتی کار شروع شد و به پیش رفتیم، مسائل آسانتر جلوه کرد.
با وجود این درباره این ترکیب جدید از ابرقهرمانان حاضر در «اتحادیه عدالت» توضیحات بیشتری بدهید.
شاید بهتر باشد شما را به حرفهای کاراکتر «تیر سبز» ارجاع بدهم که در متن این داستانها و در یکی از اپیزودهای آن پرسیده است آیا «اتحادیه عدالت» به هر چیزی که باید نایل میشد، دست یافته و آیا دستاوردهایش در حد اعتبار و طمطراق نامهای حاضر در این مجمع ویژه بوده است؟ سؤال اساسیتر او این است که مفهوم عدالت از دید مردم دقیقاً چیست و آنها به جامعه چطور و از کدام دیدگاه نگاه میکنند؟ در نهایت سؤال کاراکتر «Green Arrow» ما را به این نتیجه میرساند که عدالت برای طیفهای مختلف مردم، منظورها و معانی متفاوتی دارد و هر جامعهای به شکلی مختص به خود به آن نگاه میکند و با این اوصاف و مقدمات ما به آنجا میرسیم که از خودمان بپرسیم آیا دیدگاه و اقدامات ما برای کامل شدن و تأمین خواستههای مردم و دوستداران داستانهای کمیک بوکی کفایت میکند یا خیر و آیا ما در اندازههای لازم برای انجام این کار هستیم؟ فیلم جدید از این مجموعه، حول و حوش همین موضوع حرکت و آن را حلاجی و پاسخهایی را برای آن پیدا میکند. این بواقع به معنای ایجاد دنیایی جدید و بازشدن درهایی تازه به روی این داستان و روح و بطن آن و کنکاش کاراکترها پیرامون خاستگاه و شرح وظایف و آینده کاریشان است.
قطعاً امکان همکاری مجدد با دیوید مارکز نکتهای بود که شما را به سوی مشارکت در ساخت این فیلم کمیک بوکی سوق داد. آیا این اولین مرتبه ساخت یک فیلم توسط شما برای کمپانی دیسی کمیکز نیست؟
طبعاً این مسأله نقش مهمی در تحقق این پروژه و تولد این فیلم داشت، ضمن این که من و مارکز پیش از این پروژه هم قصد همکاری مجدد داشتیم و میخواستیم آثار هنری تازهای را با کمک یکدیگر خلق کنیم. تنها تردید ما پیرامون این موضوع بود که چه سوژه و کدام کار را برگزینیم و روی چه مسألهای مانور دهیم. با این مقدمات و اوصاف وقتی مسأله «اتحادیه عدالت» مطرح و این موضوع به ما محول شد از آن استقبال کردیم، البته لازم بود که من ابتدا از نظر مثبت یا منفی مارکز در این خصوص مطلع شوم و چون فیلمسازی در سبک و سیاق کمیک بوکی برخلاف تصورات خیلیها کار بسیار سختی است، تصور و ترسم این بود که مارکز پا پس بکشد و وارد یک پروژه بسیار پر دردسر از این قبیل نشود ولی مارکز قبول و به این پروژه ورود کرد و همین مسأله یک شروع خوب را برای ما و کل فیلم به تصویر کشید. ما برداشت و تجسم بسیار مناسب و مطلوبی را که از سوپرمن، بتمن و البته نائومی در این نسخه تازه «اتحادیه عدالت» بهوجود آمده است، در درجه اول مدیون مارکز هستیم که هرچیزی را درست همانطوری ترسیم و ارائه کردهاست که باید صورت میگرفت و هم مطابق با اصل داستان است و هم همسو با مصلحتها و اتفاقاتی که موجب جذب بینندههایی هرچه بیشتر به سوی اولین فیلم بلند من برای کمپانی دیسی و شکوفایی گیشهها میشود.
طراحیتان برای آینده «اتحادیه عدالت» و قسمتهای بعدی این سری فیلمها بر کدام روال و منوال استوار است و چه چیزهایی را باید در آینده انتظار بکشیم؟
از آنجا که این پروژه را طی طرحی طولانی مدت به من سپردهاند، در این خصوص فکرهایی کردهام اما نه به طور عمیق ، وسیع و دقیق و در نقطه شروع چنین پروسهای قرار دارم البته به مردم و دوستداران کارهای کمیکبوکی و بخصوص مردان «اتحادیه عدالت» حق میدهم که در این خصوص دقیق و حساس باشند و پرسوجو کنند و از افکار ما بهعنوان طراحان قسمتهای بعدی این سری فیلمها کسب اطلاع نمایند تا مطمئن شوند که ما چیزهایی را در ذهن نداریم که نفی کننده خواستهها و آرزوهای آنان و برخلاف اصول بنیادین این اتحادیه خیالی باشد. قدر مسلم اینکه ما مقداری در قضایای پایهای و ریشه و اساس کارها تأمل و برنامهریزی مجدد میکنیم و بعضی چیزهایی را که قصه و اتفاقات مطروحه بر پایه آن استوار شده، تغییر خواهیم داد تا در مسیری درست به حرکت درآییم.
تدوین قصهها و رویدادهای مورد نظرتان چگونه صورت خواهد گرفت؟
برنامه من و مارکز این است که پساز نوشتن داستانهای نخست دو سه پایه اصلی تازه را برای فیلمهای بعدی و سناریوی آنها برگزینیم و آنها را به موازات یکدیگر به پیش ببریم و پلهای ارتباطی لازم را بین آنها برقرار کنیم، البته این داستانها چون بر افسانههای جذاب دیسی کمیکز استوار هستند، بسیاری از مواد و خمیرمایههای لازم را دارند و نیازی نیست که ما آنها را از نو طراحی و تأمین کنیم و شماری از چیزها همین حالا هم در جای لازم قرار دارد. یکی از افکار و طرحهای من خلق آدم بدهای تازه و وارد کردن آنها به متن اتفاقات و رویدادهای «اتحادیه عدالت» است و البته برخی از این کاراکترهای منفی از قبل و در کمیک استریپها موجود بوده اما جایی در «Justice League» نداشتهاند و ما فقط ترتیب انتقال آنها را به متن اتفاقات و به درون پیکر این فرانچیز جدید و نوپا دادهایم. من در پایان روزهای حضورم در پروژههای سوپرمن تعدادی آدم بد از این قبیل طراحی و وارد صحنه کرده بودم
و حالا وقت انتقال شماری از آنها به عرصه اتحادیه عدالت است و همسو با آن اتفاقات و چرخههای دیگری از سرنوشت
و برخوردها ، شادیها و غمها به این داستانها ضمیمه خواهد شد.
آیا تعدد کاراکترها که نتیجه مستقیم تغییرات جدید اعمال شده در ترکیب و بافت این فرانچیز است، اداره آن و داستانپردازی مؤثر را بسیار سخت نمیکند؟
قطعاً کارمان دشوارتر شده و تنظیم این روند و رسیدن به راندمانی بهتر به کار و طراحی و زحمت بیشتری محتاج و وابسته شده است. در همین راستا ما در متن داستان و در مسیر قسمتهای بعدی این فرانچیز دائماً عدهای را موقتاً حذف و از برخی دیگر استفاده میکنیم و در مرتبه بعدی تغییرات به سراغ افراد و شخصیتهایی خواهیم رفت که در قسمت قبلی گوشه نشین و از بطن اتفاقات دور بودند. بهعلت تعدد کاراکترهایی که میتوانند و باید در این اتحادیه عضو باشند، ما با این الزام و حالت طبیعی مواجهیم که آدمها و قهرمانان حاضر یکدیگر را بخوبی نمیشناسند و نمیتوانند بسرعت در کنار هم به یک بیلان عالی برسند. وقتی فقط درباره اونجرز، نگهبانان کهکشان، «غولهای نوجوان» و حتی اتحادیه عدالت، فیلم و داستان میسازید، میدانید که اعضای این گروهها کاملاً با یکدیگر آشنا و در یک مسیر واحد هستند و میدانند که چه باید بکنند و هماهنگی و حرکت یکپارچه جزو خصایل آنها است اما وقتی از هر یک از اینگروهها یا سایر دستهها و افراد دست به انتخاب میزنید و کاراکترهایی را از درون مجامع و گروههایی متفاوت بیرون میکشید و کنار هم میگذارید، وضعیت فرق میکند
زیرا پیشتر کنار هم نبوده و با یکدیگر کار نکردهاند و به تبع آن یکدست و هماهنگ نیستند. یک مشکل بزرگ ما در بافت بالنسبه جدید «اتحادیه عدالت» چنین چیزی و تبعات آن است.
مثال روشنتری بزنید.
ملکه هیپولیتا را مثال میزنم که با هر فرد دیگر وارد شونده به اتحادیه عدالت تفاوت دارد و «زنشگفتانگیز» هم با او یکی و شبیه نیست. او با خود فضایی را به این مجموعه میآورد که پیشتر هرگز وجود نداشته ولی چون طبق داستانهای جدید این مجموعه در مرکز جهان هستی و در بطن دنیای دیسی کمیکز قرار دارد، نمیتوان حذفش کرد. «آدامسیاه» نیز در همین تعریف میگنجد. در نهایت ما با فضا و دنیای تازهای روبهرو هستیم که پیشتر هرگز در این مجموعه تأمین و تجربه نشده است و با حضور آنها اتحادیهای مقابل ما شکل میگیرد که معنای بسیط تری نسبت به ورسیونهای قبلی این انجمن دارد. نقطه شروع کار آنها ایجاد آشنایی بیشتر بین اعضا و سپس حرکت به سوی مخالفان و دشمنان و سرکوب آنها است. این دنیای جدیدی است که ارزش لمس کردن و دیدن را دارد.
*منبع: Newyork Times
تأخیرهای کرونایی گاهی مضر نیست
آینده روشن «بیوه سیاه»
در میان داستانهای کمیک استریپی دنیا و نسخههای سینمایی ساخته شده از روی آنها، «بیوه سیاه» یکی از تازهترین آنها است اما سرنوشت اقتصادی فیلم نخست که قرار است اواخر تابستان امسال اکران شود، در ترسیم آینده
این فرانچیز احتمالی و نحوه ساخت و فرجام ورسیونهای بعدی سهمی بسزا خواهد داشت.
«بیوه سیاه» متمرکز بر کاراکتر اصلی و کلیدی ناتاشا رومانوف است و آنچه فیلم نخست پیرامون وی مطرح میکند، رویارویی با تبعات منفی گذشته خود اوست. رومانوف که نقش او را اسکارلت یوهانسون بازی میکند، در ستیزهای که ناگهان در مسیر وی قرار میگیرد و در چالشی طاقتفرسا با نیروی عظیمی روبهرو میشود که از هیچ کاری برای ساقط کردن وی رویگردان نیست و چه این ماجرا یک توطئه صرف باشد و چه رومانوف واقعاً گذشته اسفباری را داشته باشد. او با قضایای بنیان برافکنی مواجه میشود که فقط نیروی عظیم قهرمانان کمیک استریپی قادر به مهار و سرکوب آن است. واقعیت موجود این است که رومانوف پیشاز کوچ به دنیای
نیک کرداران، یک جاسوس بوده و عهدهای بسیاری را شکسته و در عقیمماندن مراودات پرشمار دیگری پیرامون خویش نیز دست داشته یا ناظر بیطرف آن بودهاست.
چقدر تیره؟
او حالا یکی از اونجرزها و به این ترتیب عضو نهادی است که برای رهایی جهان از چنگ تبهکاران بزرگ میجنگد اما فیلم «بیوهسیاه» به ما میگوید گذشته او سرشار از تشتتهایی است
که فقط در پیشینه اشرار و دستیاران آنها در دنیای کمیک بوکها قابل لمس
و مشاهده است. کارگردانی این فیلم با کیت شورتلند است و اضافه بر اسکارلت یوهانسون که پیشتر هم در دنیای کمیک استریپها امتحان پس داده، فلورانس پیو و
دیوید هاربور سایر نقشهای مهم را
ایفا میکنند.
باید متذکر شد که یک عامل هموارکننده نخستین فیلم بلند ساخته شده پیرامون کاراکتر رومانوف، حضور کم و بیش وی در متن برخی رویدادها در دو فیلم «کاپیتان آمهریکا: جنگ داخلی» و «اونجرز: پایان بازی» است و چون در آن رویدادها هم از «بیوه سیاه» تصاویری دیده و برداشتهایی متصاعد میشود، این کاراکتر برای بینندگان فیلم تازه و کل دوستداران کارهای کمیک بوکی اصلاً یک تازه وارد صرف و چهرهای کاملاً نو نیست. اضافه بر این حضور او در دو فیلم مورد بحث طرح این سؤال را الزامیتر میکند که آیا سرنوشت وی با احتساب مخاطرات شدیدتری که این بار در انتظار اوست،
همان قدر تیره خواهد بود که متن قصه گواهی میدهد؟
برآوردی هرچه بهتر
پایان کار و سرنوشت ناتاشا رومانوف یا همان «بیوه سیاه» در اولین فیلم کاملاً منحصر بهوی هرچه باشد، شکی نیست که تأخیر یک سال و چهار ماهه در پخش فیلم که به سبب مشکلات مرتبط با کرونا بود، وقت و مجال کمپانیهای مارول و والتدیسنی سازندگان این اثر سینمایی را برای برآورد و ثمردهی هرچه بهتر آن بیشتر ساخته و آنها بر این باورند که حتی اگر در اواخر مردادماه امسال اوضاع کرونایی دنیا بسیار تیره و شرایط روحی مردم بد و گیشهها کساد باشد، اکران عمومی فیلم ارجح بر فرستادن مستقیم فیلم به چرخه کارهای ویدئویی و شبکه خانگی و توزیع آن توسط استودیوی دیسنی پلاس است که کار اصلی آن مدیریت توزیع و پخش محصولات مشترک این استودیو و مارول در بازارهایی بجز عرصه اکران عمومی و نمایش آنها در تماشاخانهها است.
اگر تأخیر فوق در کار نبود و «بیوهسیاه» در همان زمانی اکران میشد که ابتدا مقرر گشته بود (12 اردیبهشت 1399) شاید سازندگان این فیلم اینک مشغول ساخت قسمت دوم آن نیز بودند اما فرانچیزهای ماندگار کمیک بوکی منجمله «اونجرز» که قسمت چهارم آن در صدر پرفروشهای تاریخ سینما قرار دارد، از این گونه تأخیرها و کش و قوسهای مدیریتی و محیطی و حرفهای بیش از متضرر شدن بهره گرفته و آیندهای روشنتر یافتهاند و «بیوه سیاه» نیز میتواند همین گونه باشد.
* منبع: Empire