عینک چیست و در تاریخ فرهنگ و هنر چه نقشی را ایفا میکند؟
ساختن جهانهای تازه با چشمهای نزدیکبین!
پیمان طالبی / شاعر و روزنامهنگار
او هر بار در «خرت و پرت» از اشیا و ارتباطشان با فرهنگ مینویسد
نمیدانم پیشتر در کدام کتاب و از زبان کدام نویسنده خوانده بودم که انسانها بعد از مرگ، حیاتشان را در اشیایی که به آنها منسوب است و در دوران حیاتشان به آنها دلبسته بودهاند، ادامه میدهند. الان که این جمله را بازگو میکنم، به یاد کتابهای دینی میافتم که در آنها به اعمالی با آثار به اصطلاح «ماتأخر» اشاره شده بود. اعمالی که بعد از مرگ انسان نیز برای متوفی برکاتی را حاصل میکنند و در حقیقت «به حیاتشان ادامه میدهند.» اگر اعمال انسان میتواند چنین شاخصهای داشته باشد، چرا اشیای متعلق به او که در دوران زندگیاش به آنها روح و عشق داده، اینگونه نباشند؟ در این صفحه از این به بعد درباره این اشیا حرف میزنیم. تمامی چیزهایی که میتوان در زندگی انسانهای بزرگ عالم هنر، ادبیات و اندیشه رد پایی از آنها پیدا کرد. اینبار قلاب ما برای سخن گفتن از اشخاص، اشیا خواهند بود و این شماره را با «عینک» شروع میکنیم؛ وسیلهای که احتمالاً اولین نماد عینی از فرهیختگی، روشنفکری، هنرمندی و امثال اینها باشد. اولین چیزی که برای ساختن یک «تیپ» از یک شخصیت فرهیخته به آن نیاز داریم!
عینک دیده ما دورنما افتادهست
در عالم شعر، نخستین مواجهه شاعر با عینک به مثابه یک مفهوم، در فرامتن - و نه در متن شعر - رخ میدهد. آنجا که این جمله مشهور در انجمنهای ادبی را میشنود که: «شاعر باید با عینک خود به جهان پیرامون بنگرد» در اینجا استفاده از عینک، در حقیقت مفهومی کنایی از زاویه دید یا همان «منظر» است که بیان میکند نخستین ویژگی برای شاعرانگی یا شاعر بودن، این است که شاعر بتواند با زاویه دید متفاوت از دیگران و منحصر به خودش به اشیا و پدیدهها بنگرد. از این منظر است که روایت- برای مثال- حافظ از وصل یا هجران با وحشی بافقی و روایت وحشی با اقبال لاهوری و الخ متفاوت است.
از این فرامتن که بگذریم، عینک در شعر شاعران هندی بیش از شاعران دیگر به چشم آمده است. جالب است که در تمام دیوان حافظ و سعدی، حتی یک بار نیز از این واژه استفاده نشده، اما از آنجا که شاعران سبک هندی در استفاده از اشیا و واژگان کمبسامد در عالم شعر اصرار داشته و حتی به مرز افراط رسیده بودند، میتوان این واژه و واژگان اینچنینی را در دواوین آنها سراغ گرفت. صائب میگوید:
غنیمت دان درین وحشت سرا خلوتگزینی را
که از پوشیدن چشم است عینک دوربینی را
از جمله واژگانی که در شعر هندی، غالباً مجاور عینک بوده و با آن مضمون ساخته است، «حباب» است. تشبیه این دو به هم به اعتبار کروی بودن شیشه عینک، آیینگی و مفهوم کنایی آن (خالص و زلال بودن)، ارتباط این دو با مفهوم چشم (در حباب به اعتبار کروی بودن) و... از مضامینی است که در این زمینه بیشتر به کار گرفته شده است. چنان که بیدل میگوید:
سواد اضطراب موج این طوفان نشد روشن
حباب آن بِه که عینک بشکند در دیده جیحون
صائب حباب را در شعرش اینگونه به عینک مانند کرده است:
صیقل آیینه ما گوشه ابروی ماست
عینک ما چون حباب از گوشه زانوی ماست
بشدت نزدیکبین، بشدت خلاق
در طی سالها، عینکهای نمادین با فریم سیمی که جان لنون، خواننده افسانهای گروه مشهور بیتلز بر چشم میزد، به بخشی از ظاهر ماندگار او تبدیل شده بود به طوری که هنوز هم این عینکها را «عینکهای لنونی» صدا میزنند. اما لنون این عینکها را به خاطر تمایلات مد و فشن خود نمیپوشید و این عینکها در واقع به او کمک میکردند تا با نزدیکبینی شدیدش کنار بیاید. گری تریسی، یک اپتومتریست اهل نیویورکسیتی، از سال ۱۹۷۵ کار با لنون را آغاز کرده و چندین عینک بسیار مشهور برای وی ساخت. تریسی یادگاریهای بسیاری از آن دوران از همکاری با لنون دارد، از جمله یک دستورالعمل دستنویس و طرحهایی که لنون در آنها به دقت جزئیات عینکها و لعاب آنها را برای اپتومتریست خود شرح داده است.
در سال ۲۰۱۹ عینک صفحه گرد معروف جان لنون در حراجی ساتبیز به قیمت ۱۳۷ هزار پوند فروخته شد. آلن هرینگ، که در اواخر دهه 60 میلادی به عنوان راننده برای لنون کار میکرد، میگوید لنون پس از ترک ماشین وی، روی صندلی عقب مرسدس خود این عینک را به او داده بود.
ابزاری برای نمایش هرچیز
بهترین تیتری که بتواند گویای وضعیت عینکها در سینما باشد همین است. عینک در سینما وسیلهای است که کارگردانان بسته به نوع آن، از آن برای بیان مفاهیم مختلفی بهره بردهاند:
به یاد بیاورید لولیتای کوبریک و آن عینک قرمزرنگ با فریم قلبشکل را که آنقدر بر چهره سو لاین (Sue Lyon) خوش نشست که به پوستر فیلم مبدل شد. عینکی که انگار برای آقای کوبریک، تجسم جذابیت و لوندی محسوب میشد و توانست از آن به بهترین شکل بهره ببرد. نمونه دیگر شاید پیتر پارکر در «اسپایدرمن» یا همان مرد عنکبوتی خودمان باشد. جایی که سم ریمی، کارگردان فیلم، برای نشان دادن بیدست و پا بودن نقش اولش - پیش از تبدیل شدن به مرد عنکبوتی- راهی بهتر از دست و پا کردن یک عینک کائوچویی مشکی و اضافه کردن آن به چهره پارکر - با موهای ساده شانه شده به یک طرف - پیدا نمیکند. در دنیای ماتریکس هم عینک نقش ویژهای دارد. استفاده از عینکها در ماتریکس کمک میکرد تا نتوانیم پی ببریم که هر یک از شخصیتها مشغول نگاه کردن به چه چیزی است. همچنین حذف عینک آفتابی از چهره یک شخص در دنیای ماتریکس نشان میدهد که یک شخصیت دیدگاه جدید یا متفاوتی پیدا میکند، یا اینکه به نوعی آسیبپذیر یا در معرض دید است. به همه اینها مرموزتر کردن شخصیتها را هم اضافه کنید که یکی از مهمترین کاربردهای عینکهای آفتابی ماتریکسی بود. عینکهایی که بیش از همه بر چشمان نئو با بازی کیانو ریوز خوش نشست و به شهرتی ویژه در جهان دست یافت.
اما گاهی در دنیای فیلمها، نقش عینکها از اینها فراتر میرود. عینکی که در نسخه سینمایی هری پاتر توسط دنیل رادکلیف امتحان و شخصیت هری پاتر با این عینک به جهان معرفی شد، صرفاً به خاطر ارائه تصویری از یک دانشآموز درسخوان نبود. هری پاتر به شهادت خالقش، جی.کی. رولینگ، شخصیتی یهودی است و عینک او نیز مؤید همین نکته است. در جای جای فیلمهای هری پاتر هم موارد دیگری مطرح میشود که همگی بر این مسأله صحه میگذارند. برای مثال در ابتدای قسمت اول عقابی نامهای از پدر و مادر هری برای او میآورد که هری رانده شده، تنها و غمگین را به خود میخوانند. منتقدان این حس راندهشدگی را به رانده شدن قوم یهود از سرزمینشان نسبت میدهند. این البته میتواند تا حدی توهم توطئه باشد ولی نباید نادیده گرفت که اگر امروز شما عبارت Jewish Sunglasses را در اینترنت جستوجو کنید، با مجموعهای از عینکها روبهرو میشوید که ما بهشان میگوییم: «عینک هری پاتری!»
پوشش دَماغ یا دِماغ!
نمادگرایی علمی است که در آن هر شیء میتواند مفهومی را به ذهن متبادر کند. این علم در حوزههای مختلف نظیر ادبیات، نقاشی و روانشناسی کاربرد دارد. در روانشناسی زیگموند فروید از نمادگرایی بیشترین استفاده را کرد. فروید معتقد بود همه خوابهایی که ما میبینیم، با نمادشناسی قابل تفسیرند و با شناسایی نمادهای خواب میتوان به ذهنیت آدمها پی برد. در روانشناسی فروید، خوابها زبان تصویری روحها هستند. علاوه بر فروید، یونگ نیز از کسانی است که در این زمینه به ترسیم تئوریهای گوناگون پرداخته است. کتاب «انسان و سمبلهایش» از کارل گوستاو یونگ از مهمترین و شناختهشدهترین آثاری است که درباره این موضوع، به طرح بحث پرداخته است.
از منظر نمادگرایی در علم روانشناسی، عینک میتواند فارغ از همین دو شیشه و دو دسته، متبادرکننده مفهوم یا مفاهیمی نیز باشد. روانشناسان برای تبیین مفهوم عینک، به دو بخش آن اشاره مستقیمی داشتهاند: نخست قوسی است که در میانه عینک قرار دارد و محل قرارگیری عینک روی بینی فرد را مشخص میکند. این نشستن عینک روی بینی، در حقیقت نوعی پوشاندن بینی نیز میتواند باشد. دوم، بررسی عینک از منظر قابی است که بیننده از آن قاب به عالم پیرامون خود مینگرد. یعنی در حقیقت هر عینک چهارچوبی است که زاویه دید را به یک قاب محدود میکند و بخشهایی را نیز میپوشاند و از حدود دید بیننده خارج میکند. این بخشها همان مناظر خارج از چهارچوب عینکند. از این منظر کسی که عینک به چشم میگذارد بخشی از پیرامون را نمیبیند و به بیان روانشناسانه بخشی از خود را نادیده میگذارد. تمام این تفاسیر، در نهایت عینک را تبدیل به سمبلی از پوشانندگی Covering در علم روانشناسی کرده است. روانشناسانی چون فروید و یونگ معتقدند که این ویژگی پوششی در انسان، بیشتر برای پنهان کردن امیال و غرایز جنسی استفاده میشود. پس این عینک معمولی ما با دو شیشه و دو دسته که لجوجانه بر صورتمان نشسته، هم میتواند پوشاننده دماغ (بینی) باشد و هم پوشش دهنده دِماغ (ذوق و تمایلات).
آن تهاستکانی منحصربفرد
سوم خرداد امسال، موزه انتشارات علمی و فرهنگی در تهران رسماً افتتاح شد. این برای اولین بار است که یک انتشارات با اسناد و گنجینههایی که دارد، موزهای ترتیب میدهد و ناگفته پیداست که انتشارات علمی و فرهنگی که پشت خود نامهایی چون «بنگاه ترجمه و نشر کتاب» و «مؤسسه فرانکلین» را دارد، چه گنجینههایی میتواند داشته باشد. روز افتتاحیه که با تعدادی از دوستان به محل موزه رفتیم، از بین تمام نامهها، اسناد و اشیایی که در موزه با زحمت بسیار گردآوری شده و به نمایش عموم درآمده بود، یک شیء توجهم را به خود جلب کرد. آنجا، درست آن وسط، در یک محفظه شیشهای، کنار کیف چرمی منوچهر انور، عینک تهاستکانی زندهیاد استاد عباس زریاب خویی که بارها و بارها در عکسهای مختلف روی صورتش دیده بودم، حالا درست آنور شیشه مقابلم بود. عینکی که نام صاحبش نیز با ظرافت هرچه تمامتر روی دستهاش حک شده است. این شاید برای شما چیز عجیب و شگفتی نباشد، اما برای کسی که به صورت بیمارگونهای شیفته نسل اول روشنفکران ایرانی است و برای خرید یک نسخه قدیمی از غزلیات سعدی به تصحیح حبیب یغمایی با امضای خودش ماهها با عتیقهفروشهای اینستاگرامی سر و کله میزند، به تعبیر حافظ عجیب واقعهای و غریب حادثهای است. بعدها فهمیدم این شگفتی من بیمانند نبوده و در یادداشتهای استاد ایرج افشار خواندم که او نیز در دیدار اول؛ در کلاس آموزشی زبان فرانسه در انجمن ایران و فرانسه، از بین تمام ویژگیهای ظاهری زریاب، متوجه عینکش شده: «در جلسه دوم یا سوم بود که مسیو بورگه ضمن خواندن اسامی شاگردان که حدود 15 نفر بودیم نام زریاب را بر زبان آورد. دیدم جوان بلندقدی که عینک نیمهذرهبینی بر چشم داشت، گفت: moi . نام زریاب فوراً با نام نویسنده مقاله «نظامی ترک نیست» در ذهنم تداعی شد. مترصد بودم درس تمام شود تا فرصتی بیابم و از همدرس تصادفی خود بپرسم آیا شما عباس زریابید؟»