توطئه تجزیه را نمیبینند؟!
حسامالدین برومند
اکنون هشت هفته است که از فوت خانم مهسا امینی میگذرد که دل ایرانیها را سوزاند و اما از لحظه اعلام درگذشت او، ناتوی رسانهای با ضریب جهانی این حادثه، افکار عمومی را بهدست گرفت و «روایت اول» را با بمباران اذهان و مبتنی بر دادههای جعلی و خلاف واقع ساخت. به راه افتادن هزاران دروغ از سوی شبه رسانههایی مانند بیبیسی فارسی، ایران اینترنشنال، صدای امریکا، من و تو و... به همراه کلید زدن سناریوها و سکانسهایی جهت دار و راهزن از ماجرای فوت مهسا امینی، فرصت فکر کردن و عمیق شدن را از خیلیها میگرفت. در فضای مجازی پمپاژ اخبار دروغ به ثانیه شده بود و گویی جمهوری اسلامی چندین بار در توئیتر سقوط کرده است! پیوست این ماجرا، سازماندهی آشوبها و اغتشاشات و ناامنیها با برنامهریزی و هدایت دست خارجی بود که به خشنترین شکل ممکن اتفاق افتاد که تشریح آن مصداق مثنوی هفتاد من کاغذ است. اینک که سیل دروغها، شایعات و شبهات فروکش کرده و آشوبها و اغتشاشات به شکست گرایید، فرصت مناسبی است که نقش پشت پرده امریکا را بهتر دید. شیطان بزرگ این بار با همه پتانسیل خود به میدان آمده بود و همه پادوهای خود را به کار گرفته بود تا پروژه بزرگ را عملی کند؛ «آزادسازی ایران»!
پروژهای که هدف اولیه آن از زبان «بایدن» و بدون پرده پوشی آشکار شد و عیان گشت که امریکا با آشوبها و اغتشاشات اخیر به دنبال براندازی بوده است.
اما هدف نهایی این پروژه از فردای پس از براندازی، چه بود؟ پاسخ آن کوتاه و روشن است: «تجزیه»! چرا که ماجرا به پروژه امریکاییها در منطقه بازمیگردد: «خاورمیانه امریکایی» خاطرنشان میشود؛ طرح «خاورمیانه بزرگ» در سال 2003 یا «خاورمیانه جدید» در سال 2006 تا راهاندازی جنگهای مختلف در 22 سال گذشته و تا تأسیس داعش از جمله تحرکات و تقلاها برای خاورمیانه امریکایی بوده است. از سوی دیگر، آنچه که مانع خاورمیانه امریکایی بوده همانا نقش قدرتمندانه جمهوری اسلامی در منطقه است که نگذاشته معادلات و نقشههای امریکا پیادهسازی شود. از همین رو، محاسبه امریکا بر این مدار است که برای تحقق خاورمیانه امریکایی باید جمهوری اسلامی را از میان برداشت و ایران را تجزیه کرد، چون ایران قوی و بزرگ، سد راه سناریوها و معادلات واشنگتن است.
البته تلاشها و تقلاها برای تجزیه ایران، سابقهای دیرینه دارد. مقارن با پیروزی انقلاب اسلامی بود که «برنارد لوئیس» تئوریسین تجزیه در خاورمیانه، برای اولین بار در نشست سال 1979 اعضای بیلدربرگ در اتریش از تجزیه کشورهای منطقه و بخصوص تجزیه ایران گفت ولی عمر 102 ساله او هم جواب نداد و در سال 2018 از دنیا رفت.
اکنون سؤالی که به میان کشیده میشود این است که چرا امریکاییها در این مقطع از طریق آشوبها و اغتشاشات دنبال براندازی و در نهایت تجزیه ایران بودند؟ چون کارویژه تحریم برای تضعیف ایران اسلامی و در نهایت پروژه تجزیه، شکست خورده است. ضمن اینکه ایران با روی کار آمدن دولت سیزدهم و توازن در دیپلماسی و تقویت سیاست همسایگی، مسیر خنثیسازی تحریمها را در پیش گرفته است. در واقع، امریکاییها نتوانستند از طریق تحریمها زیرساختی برای نارضایتی عمومی و شورش و تجزیه ایران ایجاد نمایند و میپنداشتند با مسیرآلترناتیو یعنی شیفت از اقتصاد به مسائل اجتماعی و بروز و ظهور اغتشاشات و ناامنیها و رادیکالترین و خشنترین تحرکات از سوی آشوبگران، میتوانند سناریوی شوم خود را پیگیری و عملی نمایند.
این صحنه، صحنهای نیست که بشود به راحتی از آن گذشت چراکه شواهد و قرائن غیرقابل انکار آن، پرشمار و پر حجم است. عجیب اینجاست که جماعت و جریانی که دم از مردم میزنند و دانستن را حق مردم میدانستند و شعار ایران برای همه ایرانیان سر میدادند؛ این روزها که دشمنان، آشکارا ایران عزیز را نشانه رفتهاند علیه طراحیها و ترفندها و توطئه بزرگ امریکا موضعی نمیگیرند و سؤال این است که صحنه تزویر و شرارت واشنگتن را نمیبینند یا نمیخواهند ببینند؟! دست امریکا در پشت آشوبها و اغتشاشات اخیر قابل پنهان نیست.