امریکا ۳.۵ میلیارد دلار از ذخایر ارزی افغانستان را به بستگان قربانیان 11 سپتامبر میدهد
اونجا جاش امنه
محمدرضا شهبازی
یک. روز. داخلی. دفتر کار رئیسجمهور امریکا
بایدن و کامالا هریس (معاون رئیس جمهور) در دفتر کار نشستهاند.
کامالا: میگم جو نمیخوای یه کاری بکنی؟
بایدن یک کم از روی صندلی بلند می شود...
کامالا: نه از اون کارای چندش!
بایدن: پس چی؟
کامالا: تورممون داره دو رقمی میشه.
بایدن: اوووه... همچین میگه دو رقمی انگار چیه! سودان 350 درصد تورم داره.
کامالا: مگه 30 : 20 هستی که هی با بقیه مقایسه می کنی؟ رسانهها نوشتن این تورم در 40 سال گذشته بیشترین تورمه که داریم.
بایدن: بگو خب توی 41 سال گذشته بررسی کنن. اینجوری دیگه بیشترین نیست!
کامالا: جو!
بایدن: بابا دست از سر من پیرمرد بردار کامالا. من خستهام...
کامالا: وی وِر کپچرد بای گاد!
بایدن: هان؟
کامالا: میگم اسیر شدیم به خدا!
بایدن: با گوگل ترنسلیت زدی؟ خاک توی سرت بابا!
کامالا: تو خلی به خدا. میگم بیا یه فکری به حال این تورم نه و هفت دهم درصدی کن!
بایدن: خب بیا یه چند میلیارد پول بریزیم توی بازار...
کامالا: اینجوری که تورم بدتر میره بالا! میفهمی این چیزا رو؟!
بایدن: بله که می فهمم؛ دیگه بز که نیستم، پیرم!
کامالا: پس چی میگی؟
بایدن: ببین من میگم بیا پول بریزیم تورم رند بشه 10 درصد، بعد بشینیم براش یه فکری کنیم. نه و هفت دهم سخته!
کامالا: یا آبراهام لینکلن!
بایدن: پول بلوکه ملوکه شده چیداری توی دست و بالت یک کم برداریم؟
کامالا: این پول بانک مرکزی افغانستان هست.
بایدن: همون خوبه... نصفش رو بردار بده به این بازماندههای 11 سپتامبر...
دو. روز. داخلی. اتاق جلسات ریاست جمهوری افغانستان، چند ساعت مانده به سقوط کابل
اشرف غنی دارد وسایلش را توی چمدانش میگذارد. چد نفر از مقامات افغانستان توی سالن نشستهاند.
وزیر مالیه: قربان یه دقیقه دل میدید به جلسه؟
غنی: مسواک من رو ندیدید؟
وزیر خارجه: قربان خارج هم مسواک هست.
غنی: ابله، خود مسواک رو که نمی خوام، یه مقدار سکه جاساز کرده بودم کنارش!
وزیر مالیه: قربان میگم این دم رفتن، بیایید یه خدمتی به مردم افغانستان بکنیم. یه هفت میلیارد دلار از پولای بانک مرکزی رو منتقل کنیم امریکا جاش امن باشه. این طالبان بیان چیزی دست مردم نمیرسه ها.
غنی: بالشتم رو ندیدید؟
وزیر خارجه: توی اون دلار جاساز کرده بودید؟
غنی: چرا انقدر پولکی شدی تو؟ چرا همه چیز رو مادی می بینی تو؟ من بالشتم نباشه خوابم نمی بره!
وزیر مالیه: قبوله قربان؟
غنی: باشه بابا...
وزیر مالیه: پس من یه هشت میلیارد هم بهعنوان کارمزد انتقال خودم برمی دارم!
سه. شب. داخلی. اتاق جلسات مدیریت طالبان
(چون اعضای طالبان خیلی شبیه هم هستند، آنها را با شماره صدا می زنیم).
طالبان 1: آقا میگن امریکا سه و نیم میلیارد دلار از پولای بانک مرکزی افغانستان رو برداشته.
طالبان 2: خدا لعنتش کنه.
طالبان 3: خدا لعنتش کنه.
طالبان 1: خب باشه خدا لعنتش کنه، بعدش.
طالبان 2: بعدش هم خدا لعنتش کنه.
طالبان 3: بله... همینطور خدا لعنتش کنه.
طالبان 1: نمی خواید کاری کنید؟
طالبان 2: دیگه چی کار کنیم؟ لعنتش کردیم دیگه.
طالبان 3: میخوای فحش هم بدیم؟
طالبان 2: بدیم!
محمدرضا رضایی
آشنا: شناس، پارتی، از دستهای پشت پرده در سنوات قبل. کنایه از کسی که در یک اداره دولتی مشغول به کار است و تمام دوستان و فامیلهای وی (اعم از نزدیک و دور) از نامبرده توقع دارند تمام گیروگرفتهای اداری آنان را حل کند، حتی اگر آن گیروگرفت اداری، محاکمه برای جرم قتل باشد.
باران: قطرات آبی که از آسمان فرو میریزد. چیزی که اگر نباشد همه برای آمدنش نماز و دعا میخوانند، ولی وقتی آمد همه از اینکه باران، ماشینشان را کثیف و گلی کرده، به خدا شکایت میکنند.
پسانداز: پولی که به مرورزمان ذخیره میشود تا در روز مبادا بهکار آید؛ لکن در روز مبادا نرخ تورم چنان بالا رفته که صاحب پسانداز آرزو میکند ای کاش هیچوقت پول را پسانداز نمیکرد و در زمان خودش خرج میکرد.
ترسناک: وحشتآفرین، خودروی داخلی، ایربگ. چیزی که انسان فکر میکند منطقاً نمیشود؛ ولی با آن روبهرو شده و میبیند که اتفاقاً میشود. مانند قیمت پراید که منطقاً نباید 182میلیون تومان باشد.
جادوگر: کسی که کاری انجام میدهد که عقل آدمیزاد توان درک آن را ندارد. برخی فروشگاهها وقتی که به چیزی تخفیف الکی میدهند و با اینکه قیمت جنس تخفیفی چهاربرابر قیمت واقعی آن است؛ ولی بهطور شگفتانگیزی مردم برای خریدنش هجوم میآورند.
علی اکبر مدرسزاده
از چند سال پیش که بنده پدر شدم
«گویی کزین جهان به جهان دگر شدم»
لای فشار زندگی و کسب و کار و درس
اقرار میکنم که شبیه فنر شدم
گفتند دل نبند عزیزم به وعدهها
سبزی بورس دیدم و یکباره خر شدم
آری، گه از خرید دلار و گهی ز بورس
دارنده مدال طلای ضرر شدم
با این حقوق نفله، خریدار مرغ و گوشت
گاهی لباس و پوشک و گه شیرخر شدم
القصه گیم اُور شدم و مثل طالعم
در پنجههای عقرب دوران قمر شدم
با این همه پس از همه این تلاطمات
وقتی کمی به روی زمین مستقر شدم
دیدم درست لالوی غم ها و مشکلات
من صیقلی شدم، چقدر من جیگر شدم
بودم جوانک خوش و بیمصرفی و حال
«اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم»
مینا گودرزی
سلام میکند آنکس که تربیت دارد
به این نشانه که آن شخص شخصیت دارد
اگرچه لفظ تشخُّص عوض شده امروز
هرآنچه واژه بد بود خوبیت دارد
به فرض بیادب و بیهنر اگر باشی
کانال و پیج اینستات جمعیت دارد
کسی که جانب اهل هنر نگه دارد،
ندار میشود! این امر قطعیت دارد
هنر برای کسی آب و نان ندارد که
در این زمانه فقط رانت پولیت دارد
که نانِ مُتَّصلان توی روغن و کره است
برای مُنفصلان دوغ خاصیت دارد
مرا همین چهل و پنج و پانصدم کافیست
مگر چقدر ته جیب ظرفیت دارد؟
برای اندک من نقشه دست و پا کردند
حساب جیب مرا بورس خط به خط دارد
چه خوب گفت ظریفی که پول توی سهام
شبیه خودرو ملیست امنیت دارد
روا نبود چنین چپ کنیم پیدرپی
چقدر راه و روشهایمان غلط دارد
سلامِ گرگ در این دوره بیطمع نبوَد
که عدهای خوشوبشهایشان جهت دارد!
افشار جابری و حافظ شیرازی
«ماجرای من و معشوق مرا پایان نیست»
ما همان قصه سریال پرستارانیم
بهزاد توفیقفر
یکی از رویدادهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی، اقتصادی، خانوادگی و غیرگی، همین اتفاق خانهتکانی است که در دو ماه آخر سال روی میدهد. چرا میگویم اتفاق؟ چون هرسال آقایان با شنیدن خبر آغاز این رویداد، غافلگیر میشوند و بلااستثنا میگویند: «عه!» و مثل برخی مسئولان که از بارش باران و یاغش(1) برف و آمدن سیل و وزیدن طوفان و افزایش تصادفات و بازنشدن کیسههای هوا و هجوم مسافران به شمال و خیلی «اتفاق»های دیگر، هرسال غافلگیر میشوند؛ آقایان هم هر سال، بعد از غافلگیر شدن، شروع میکنند به وعده و وعید که الان در برهه حساس کنونی هستیم و خانهتکانی را بگذار برای سرفرصت تقاطع نصرت... سکوت... خونه که تمیزه خانم، تازه زحمت کشیدی خونه تکونی کردی... سکوت... حالا اونجاهارو کی میبینه آخه؟!.. سکوت معنادار... خانم کف آشپزخونه رو سفیدکننده هم بزنم یا یک بار با پودر شُستم کافیه؟
خُب برادر من، پدرجان، همسرفرهیخته! چرا عاقل کند کاری که بازآید به دستمال غم مخور؟ همان اول که رفتی دستکش و سفیدکننده و پودر خریدی، دلت را «صاف» کن و دستکش را به اندازه دست خودت بخر، وقت خودت و خانواده را هم نگیر، عیدت هم مبارک.
1) یاغ+ش، از مصدر آذری «یاغماخ» به معنای باریدن است.
2) کاریکاتور زیر از کتاب سال توفیق، نوروز 1343 انتخاب شده است.
صنم یاوری
با توجه به اظهار نظر خانم نویسنده مبنی بر اینکه عشق دلیل کافی برای حلال زادگی است پیشبینی میشود اظهار نظرهای آتی ایشان به این شرح باشد:
۱- وقتی دو نفر عاشق زیر باران راه می روند، جهت نماز نیاز به وضو نیست،زیرا عشق بین آنها طهارت کافی را ایجاد خواهد کرد.
۲- مردی که برای دفاع از عشق خود کتک می خورد، خونی که از دماغش بیرون میآید پاک است،به قدری که میتوان با آن وضو گرفت.
۳- اگر یک زن عاشق به کسی که دوستش دارد، پنجاه میلیون بدهد وهنگام بازپرداخت از او ۱۰۰ میلیون تومان طلب کند معامله پاک است و ربا محسوب نمیشود، زیرا انسان برای عشق خود هر چقدر هم خرج کند خدا خوشش میآید.
۴- نماز در زمینی که صاحبش راضی نیست به شرطی که قبل از آن دو عاشق در آن قدم زده باشند صحیح است.
۵- اگر فرهاد در حال کوه کندن برای شیرین از دنیا برود غسل و کفن نیاز ندارد.
۶- دست دادن زن و مرد اگر به همراه یک نگاه عاشقانه باشد اشکال ندارد، اما اگر فقط برای احوالپرسی باشد مشکل دار میشود.
۷-اگر نماز گزار در بین نماز از واژه دوستت دارم استفاده کند نماز او باطل نمیشود.
۸- اگر عاشق برای خرید کادوی ولنتاین برای معشوقه خود اختلاس کند مجرم نیست و حتی باید برای ایشان یک دقیقه ایستاده دست زد.