جزوه تشکیلاتی ناتو، فصل جهانخواران گوگولی
چگونه یک کشور متمدن باشیم و خلاف قوانین بینالمللی رفتار نکنیم؟
فیروزه کوهیانی
1.سربازانمان را در پادگان حبس نکنیم. آنها را به اردوهای خارج از کشور ببریم تا آبوهوایی عوض کنند و بازی کنند. بازیهایی مثل تانکم به هوا (در این بازی دو تانک دنبال هم میدوند تا همدیگر را بگیرند)، یه قُل دو بمب (در این بازی سربازان با یک دست بمب را بالا میاندازند و با دست دیگر بمبهای روی زمین را جمع میکنند)، قایم باشک با خمپاره (در این بازی سرباز چشم میگذارد تا خمپاره قایم شود و بعد دنبال او میگردد.) حالا اگر در میان بازیها چند نفر از کشور میزبان هم کشته شدند، اشکال ندارد. نمک بازی است دیگر. از قدیم گفتهاند بازی اشکنک دارد؛ سر شکستنک دارد. یا اگر بازی بالا گرفت و تبدیل به یک رزمایش کوچک بین مرز دو کشور دیگر شد، سخت نگیریم، بزرگ میشوند یادشان میرود.
2. تنوع رنگی را باور داشته باشیم، بپذیریم و در تشخیص درست آن کوشا باشیم. همهاش که سفید نمیشود. بالاخره سفید پررنگ، سفید کمرنگ، سفید آفتابگرفته، سفید مایل به شیری هم رنگ است. این مورد در زمان جنگ و خارج کردن مردم از شهر بسیار مهم است. البته طبیعی است که عدهای غیر بور هم دیده نشوند و در شهر جا بمانند یا در گیت ورود به کشور همسایه له شوند یا اگر جانسخت بودند و از گیت رد شدند، آب وغذا تمام شده باشد و بهشان نرسد. جنگ است دیگر، شوخی که نیست. عوضش اول به آنها واکسن میزنیم تا جبران شود و فکر نکنند ما بینشان فرق میگذاریم.
3. با اشغالگران بازی نکنیم. نه فوتبال، نه والیبال. وسطی که اصلاً دردش بیشتر است. در این مورد، تشخیص اشغالگر از شبه اشغالگر، بسیار حساس است. اگر عدهای کم اشغالگر باشند یعنی رفتهاند خانهشان را پس بگیرند اشتباهی خانه همسایههایشان را هم پس گرفتهاند! گناه دارند، شبه اشغالگر محسوب شده و بازی با آنها مجاز است. حتی میشود در سازمان بینالملل از حق وتو هم برایشان استفاده کرد؛ اما اگر کشوری خیلی اشغالگر باشد یعنی علاوه بر کییف، خارکیف را هم اشغال کرده باشد، دیگر مسأله ناموسی است و نباید مقابل تیمهایش بازی کرد. باید ورزشش تحریم و حق رأیش در شورای امنیت هم گرفته شود.
4. با کشورهای جنگافروز و تروریست معامله نکنیم و دسترسی آنها به پرداخت بین بانکی جهانی، سوئیفت را قطع کنیم. البته اینکه چه کشوری به چه کسانی حمله کرده باشد هم مهم است. یک وقتی کشوری متمدن یک گوشهای نشسته دارد نان و ماستی که بهش دادیم را میخورد و به او حمله میشود. خب قطعاً باید از موهای بلوند و چشمان آبیشان حمایت کرد و کسی که به او حمله کرده را جنگافروز خواند. یک وقتی کشوری غیرمتمدن نه تنها وسط نشسته و نان و ماستی که بهش دادیم را نمیخورد، بلکه در مقابل خوردن مقاومت هم میکند، سنگ هم به سمت ما پرتاب میکند، مرگ بر ما هم میگوید. بشکند دستی که نمک ندارد. او دیگر قابل حمایت نیست و خودش جنگافروز محسوب میشود. اگر داشت از خیابان رد میشد و بمبی افتاد روی سرش و مرد هم نوشجانش؛ بچسبد به استخوانش، پودر شود، اصلاً به ما چه!
5. تنها پیشرفتکننده و تنهاخور نباشیم. برای کمک به کشورهای خاورمیانه به جز ایرانشان برویم. بالاخره یک لقمه نان و منابع طبیعی آنجا پیدا میشود که با هم بخوریم. باید دست کشورهای غیرمتمدن را بگیریم و هر چه دارند با هم تقسیم کنیم تا همه به جایی برسیم. حالا اینکه آنها به جایی نمیرسند و بدبختتر میشوند، تقصیر خودشان است. تا ما میرویم، اختلاف پیدا میکنند و دعوایشان میشود و روی سر هم بمب میاندازند و میمیرند و نمیتوانند پیشرفت کنند.عدهای هم همهاش سر اینکه کی صندلی جلو، جفت ما بنشیند دعوا دارند و وقتی برای پیشرفت ندارند. خب نوبتیاش کنید، یکبار گاو بنشیند یکبار گوسالهاش.
آموزش مجازی آمریکا در اپلیکیشن happy
سمیه قربانی
- وزیر دفاع امریکا: خب سربازا! امریکا تونسته برای شما کمک اینترنتی جور کنه تا بتونید روسیه رو شکست بدید. اگه همه اومدن، یه «بله» بفرستین... اون خوشمزه کیه نوشته «نخیر»؟
الکساندر: اجازه قربان! اون رئیس جمهور، زلنسکیه!
- یادم بندازید یه صفر براش رد کنم. خب درس اول رو شروع میکنیم: قدم اول در هر جنگی بستن پوشکه! ده دقیقه وقت دارید انجام بدید
چند دقیقه بعد...
بوریسلاو پیام صوتی ارسال کرد:
همسر بوریسلاو: بوری! پوشک بچه رو بذار سر جاش. وسط جنگ من پوشک از کجا پیدا کنم؟ خاک تو سر وزیر دفاع امریکا.... بوریسلاو: عه! عزیزم! مثل اینکه فایل ارسال شد، چجوری حذفش کنم؟ همسر بوریسلاو: بازم داری ارسال میکنی که! بوریسلاو: خب چجوری دیلیتش کنم؟ همسر: نمیدونم بچهمون هنوز به سن هَپی نرسیده!
ایوان پیام ارسال کرد: اجازه قربان؟ این تیکه رو مامانمون قبلاً آموزش داده. ما میتونیم قطع کنیم؟
- ای لعنتیا! بریم تمرین بعدی: دستارو ببرین بالا، پاها باز، حرکت پروانهای... یک، دو، سه، چهار... یک، دو...
دانیلو: آقا اجازه! میشه ما انجام ندیم؟ نه اینکه پروانه بلد نباشیما! سربازای روسی پشت درن، یکم عجله هم دارن، بریم درو باز کنیم بیایم
دو دقیقه بعد، مامان سرباز دانیلو پیام ارسال کرد: آهای یارو وزیر دفاع نمیدونم چی چی گورستون امریکا! بچهم مثل پروانه پرواز کرد. نمره شو بدیا و الا با من طرفی...
ایگور: قربان، اجازه! اینترنت داره قطع میشه غیژ غیژ غیژ، مامان صدای قطعی اینترنتو درست درآوردم؟
- اگه حضوری بود بهتون حالی میکردم لعنتیا. همه ده تا کلاغ پر برن
پوتین پیام صوتی ارسال کرد: خخخخ، منکه گفتم بیاین توافق کنیم
الکساندر پیام صوتی ارسال کرد:
الان اینو بزنم ارسال میشه؟ همسر: آره اول حرفتو بزن بعد اونو بزن لعنتی، بچه گریه میکنه پوشکشو میخواد. الکساندر: قربان! مثل اینکه همه قیچی شدن منم رفته بودم تمرین پوشکو انجام بدم که زنده موندم
- خب سربازا! برای جلسه بعدی درسهای «چگونه ضربه مغزی ملایم نشویم؟ و چگونه از بالگرد آدم پرت کنیم؟» یه دور از روش بخونید. در مورد فلج کردن روسیه توسط تحریمهای امریکا هم یه انشاء بنویسید.
الکساندر: به شرط حیات انشاءالله
افشار جابری و حافظ شیرازی
«خونم بخور که هیچ ملک با چنان جمال»
درگیر کار یک پشه دیگر نمیشود
بهزاد توفیقفر
آذریها یک ضربالمثل دارند که معنیاش تقریباً میشود: «خشک و خالی قربان صدقه رفتن.»(1) یعنی فقط میگوید تو را دوست دارم یا نوکرم یا چاکرم یا درخدمتم و اینها. اگر روزی کار تو به او بیفتد یا تقاضایی داشته باشی، احتمالاً تو را نمیشناسد و چشم به آسمان میدوزد و سوت بلبلی میزند. اینطور آدمها در حجم و اندازه دولتها هم وجود دارند و ببخشید دیگه.
بدتر از اینها - یعنی همین آدمها یا دولتهای مذکور - آنهایی هستند که نه فقط حرف خالی میزنند بلکه وقتش که برسد، جلوی پایتان جفتپا میگیرند و یک لگد هم میزنند و اگر شد عجالتاً هرجای بدنتان که به دندانشان برسد، گاز هم میگیرند. مثلاً گلاب به رویتان همین امریکا و برخی کشورهای اروپایی. آن موقع که گورباچف توی صف مکدونالد، لبخند موزی میزد، هرچه توانستند وعده دادند و حرفهای قشنگ زدند اما بعدش... یا شاه فراری خودمان که داشت توی ظفار و ویتنام و جاهای دیگر برای امریکا میجنگید، او را صاحب جزیره ثبات میخواندند و از فرح تشکر میکردند! یا قذافی که همه موشکها و تسلیحات و مواد هستهای خودش را با کشتیاش توی دریا ریخت و... اصلاً چرا راه دور برویم، همین رئیسجمهور سابق ایران... چیز... ببخشید همین رئیسجمهور سابق اوکراین - اون دلقکه اسمش چی بود؟ - آهان! زلنسکی. موشکها و هواپیماها و بقیه سلاحهایش را ریخت توی جوق آب و توی مراکز دفاعی هستهای هم سیمان ریخت اما وقتی با گولِ امریکا و ناتو - یا امریکای ناتو - مورد عملیات روسیه قرار گرفت! و تند تند خودکار... ای بابا ببخشید... پیامک فرستاد که بیایید کمک، ژنرالهای چهارستاره و دریادارها و فرماندهان مدال بر سینه زده امریکایی و انگلیسی و «ناتو»یی، لم داده بودند روی مبلهایشان و ضمن ایجکت پیامهای رئیسجمهور مادرمرده، توئیت میزدند که بچهها شما نفستان حق است، اوکراین را دعا کنید. سفیر انگلیس هم در تهران، پرچم اوکراین را «توی» حیاط سفارت نصب کرد و در حالی که آب پرتقالش را میخورد، توئیت زد: «ما از همینجا در کنار اوکراین هستیم، به جون ملکه.»
1) گوری گوری گوربانون اولوم
2) کاریکاتور از سالنامه توفیق، نوروز 1346 انتخاب شده است.
علیرضا عبدی
بیمه، آیندهنگری فرداهاست. (فکر میکنم جملهای از بزرگان باشه!) همین تبلیغ و البته تبلیغات جراحتبرانگیز تلویزیون کافی بود تا خودم را به دفتر یکی از بیمههای انشاءالله معتبر برسانم. از خانمی که آنجا بود اطلاعاتی گرفتم بلکه آبباریکهای برای دوران فرداهایم درست شود.
فروشنده منظوره، تعرفه اصلی را برایم شرح داد: «ماهی ۳۵۰ تومن پرداخت میکنید که نسبت به تورم اضافه میشه و بعد از پونزده سال، هم سنوات بهتون تعلق میگیره هم حقوق. از ابتدا هم بیمه درمانی میشید. بعد از بازنشستگی هم کرم عموپورنگ رایگان برای از بین بردن چین و چروک دور چشم در اختیارتون قرار میگیره.» گفتم: «خانوم، من اگه ماهی ۳۵۰ تومن پول اضافه داشتم که الان به همراه همسرم واسه کل زندگینامهام بیمه سرمایه میخریدم.» گفت: «با ۳۵۰ تومن؟» گفتم: «ما تو آشناهامون یکی رو داریم با کمتر از این هم گرفته؛ حالا بگذریم. تعرفه سبکتر ندارید؟» گفت: «چرا، ماهی ۲۵۰ تومن، هفده و نیم ساله. بعد از اتمام دوره به پول الان ماهی یه میلیون حقوق میگیرید ولی دیگه درمان و اینا رو باید پیش همون فامیلاتون انجام بدید!» گفتم: «نه خانوم، ماهی ۲۵۰ فشار میاد بهم. اقتصادیتر ندارید؟» سرش را خاراند و گفت: «چرا، ماهی صد تومن، بیست ساله. بعد از اتمام دوره اگه عمرتون رو نداده باشید به کسی، بهعنوان چهرههای ماندگار ازتون تقدیر میشه و به پول الان ماهی ۷۰۰ تومن میگیرید.» گفتم: «این خوبهها ولی خب ارزونتر چی داری؟» گفت: «مشکلی نیست. یه طرح داریم ماهی ۵۰ تومن، بیست و پنج ساله. بازنشستگی داره و... .» گفتم: «نه خانم، تکسایزی، ته باری چیزی ندارید؟» خانم گفت: «چرا اتفاقاً یکی هست برای خواهرشوهر خودم هم از همین بردم. راضی هم بوده. ماهی ۲۰ تومن میدید، سی ساله. تموم که شد، یک گوشتکوب بلورین از طرف انجمن گرامیداشت امید به زندگی بهتون اهدا میشه. بنویسم؟»
آمدم بیرون. تعرفههایشان برای من خیلی سنگین بود. همان فامیلها خوباند. بهجایش کشمش میخورم. ضد پیری؛ ضدچروک؛ ضد آلزایمر.