موج
سالهای ناکامی
مازیار معاونی
کارشناس رسانه
این درست که در روزگار تلویزیون کم بضاعت دو کاناله و نبود تکنولوژیهای امروزی، ناگزیر هر آنچه روی آنتن میرفت بیشتر و بهتر دیده میشد اما واقعیت این است که تنها با تکیه به این دلیل نمیتوان انزوای تعدادی از برنامههای قابل اعتنای آن روزهای تلویزیون از جمله تئاترهای تلویزیونی را توجیه نمود. مطمئناً بینندگان قدیمی تر تلویزیون موفقیت آثاری مثل بازپرس وارد میشود (1369/ رضا بابک)، معمای یک قتل (1373) و تله موش/1376 (هر دو به کارگردانی حسن فتحی) و البته تعداد قابل توجهی از تله تئاترهای آن سالها را به خاطر میآورند ولی در مقابل بسیار بعید است اگر در خصوص اغلب تله تئاترهای متعلق به بازه ده پانزده ساله اخیر سؤال شود و به جز درصد اندکی از مخاطبین و البته عوامل درگیر تولید این آثار و اهالی حرفهای هنر نمایش کسی اطلاعات دقیق و یا خاطره به یاد ماندنی از آنها داشته باشد.
اگرچه برای این افت محسوس میتوان دلایل مختلفی از جمله همان بحث ظهور تکنولوژیهای نمایشی جدید را اقامه کرد اما این تمام بحث نیست و میتوان از خود تلویزیون به عنوان تنها رسانه مجاز تصویری داخل کشور انتظار بیشتری داشت؛ از تصحیح تصمیمات اشتباه گذشته تا تلاش بیشتر برای احیای وضعیت مدیومی که به حق مادر تمام هنرهای نمایشی نامیده میشود. بگذارید از یک دهه و اندی قبل شروع کنیم که مدیریت وقت سیما با استدلال سپردن تصدی یک مدیوم نمایشی خاص به شبکهای که مختص مخاطبین فرهیخته تر سیما است مسئولیت تولید و پخش تله تئاترها را از شبکه دو سلب و به کانال چهار سپرد و حتی شبکه قدیمی تر را هم به انتقال آرشیو تله تئاترش به شبکه تازه تأسیستر وادار نمود. هر قدر تصمیم نخست ظاهری معقول داشت اما تصمیم دوم حقیقتاً جای توجیه نداشت و یک شبکه شناخته شده تلویزیونی را از طبیعی ترین حقوقش یعنی امکان پخش آثار آرشیوی متعلق به خود محروم کرد؛ آن هم شبکهای که هر قدر هم که از شبکه سه و سایر شبکههای نوپاتر تلویزیون در جذب مخاطب عقب افتاده باشد اما باز هم از شبکه نسبتاً کم مخاطب چهار بیننده بالقوه بیشتری دارد و به عبارت ساده تر امکان اینکه بیننده در تلویزیون گردیهای روزانه اش به شبکه دو (که طبعاً برای عموم مخاطبین تلویزیون جذاب تر است) سری بزند و در جریان پخش یک برنامه خاص نظیر همین مقوله تله تئاتر مورد بحث قرار بگیرد واقعاً بیشتر است. مطلبی که نه حدود پانزده سال پیش یعنی در مقطع اتخاذ این تصمیم اشتباه به ذهن تصمیم گیران نمایشی سیما رسید و نه حتی پس از گذشت سه چهار سال که عوارض آن مشخص شد تا کنون کسی به فکر تصحیح آن افتاده است. به سادگی میشد به جای این انتقال اجباری در کنداکتور هر دو شبکه برای پخش تله تئاتر و نقد و بررسی آن و در نگاهی بسیط تر خود هنر تئاتر (روی صحنه) باکس هایی را تدارک دید و حتی پخش تله تئاتر را به شبکه تازه تر نمایش هم بسط داد مگر نه اینکه شبکهای که نام نمایش را یدک میکشد قاعدتاً میتواند تمام مدیومهای نمایشی را پوشش بدهد؟ علاوه بر این در خود رسانه ملی وضعیت شبکه سه و شبکه ورزش که همزمان با هم برنامههای ورزشی پخش میکنند و هر دو هم کاملاً موفق و پربیننده هستند یک مثال نقض خوب برای نادرست بودن تصمیم انحصاری کردن پخش یک مدیوم نمایشی خاص در یک شبکه تلویزیونی است، اگر قرار بود بعد از تأسیس شبکه ورزش تمام برنامههای ورزشی شبکه سه به شبکه ورزش منتقل شوند میشد نتیجهای بهتر از ریزش محسوس بینندگان پربیننده ترین برنامه فعلی سیما (نود) و از دست رفتن بخش قابل توجهی از مخاطبین شبکه سه و در نگاهی کلی تر کل بینندگان تلویزیون را انتظار داشت؟ مخلص کلام اینکه تا هنوز فرصت اندکی برای نجات مقوله تئاتر در تلویزیون وجود دارد باید به هر طریق ممکن از افزایش تعداد شبکههای پوشش دهنده تا افزایش پخش تله تئاتر و پرداختن به هنر تئاتر در قالب برنامههای متعدد و جذاب اقدام نمود و به پخش هفتگی یک تله تئاتر و یک برنامه تحت عنوان مجله تئاتر بسنده نکرد.


ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.