میهمان ویژه میهمانی خدا
سحر اسدی
حالا دیگر میتوان با صراحت گفت، ماه میهمانی خدا برای خانواده فاطمه رنگ و بویی بحق، خدایی دارد؛ خانوادهای که با زندگی بخشیدن به چند بیمار نیازمند، با دهان روزه پای سفره خدا نشستند و اجابت بخش دعای مادرانی شدند که سالیان سال شاهد درد و رنج فرزندان خود بودند.
تقدیر این بود که فاطمه صید محمدخانی در 26سالگی تبدیل به قهرمان ابدی دخترکش شود و در اوج جوانی بخشهایی از وجودش را به چند بیمار نیازمند ببخشد. بیمارستان منتصریه مشهد ماه رمضان امسال میزبان خانوادهای بود که دخترشان بر اثر عفونت زخم پا و کم خونی دچار عارضه مغزی شده بود و آنها بیهیچ تردیدی اعضای بدن جوان او را به بیماران نیازمند بخشیدند. زهرا قاسمی مادر فاطمه با بیان اینکه «دخترش همیشه آرزو داشت در ماه مبارک رمضان احسان کند و حالا مطمئن است احسانی که مطلوبش بود، بخشیده است»، گفت: او با بخشیدن زندگی به دیگران به آرزویش رسید.
وی ادامه داد: فاطمه نخستین و تنها دخترم بود. وقتی به دنیا آمد به خاطر غدهای که روی نخاع و کمر او قرار داشت در 5 سالگی تحت عمل جراحی قرار گرفت و پس از آن وضعیت خوبی داشت. به خاطر هوش بالایی که داشت همه درسهایش را با نمرات عالی قبول میشد و در کنار درس در انجام کارهای خانه به من کمک میکرد. علاقه زیادی به دو برادر کوچکتر از خودش داشت و همیشه مراقب آنها بود. ما در تربت حیدریه زندگی میکردیم و فاطمه همه زندگی ما بود. از آنجایی که کم خونی داشت همه مراقب او بودیم و من هر روز جویای حالش بودم. در کنار سفره افطار و نماز همیشه برای سلامتیاش دعا میکردم. بسیار مهربان و دلسوز بود و در ماه مبارک رمضان تلاش میکرد تا به دیگران کمک کند. میگفت کمک کردن و گرفتن دست نیازمندان در این ماه لذت بیشتری دارد. 5 سال قبل بود که او را عروس کردیم. هیچگاه آن روز را فراموش نمیکنم. آرزوی دیدن او را در لباس سفید عروسی داشتیم. همسرش در مرکز بهداشت کار میکرد و بعد از عروسی زندگیشان را در روستای احمد آباد آستانه از توابع تربت حیدریه آغاز کردند. همیشه با من و پدرش در تماس بود و یک سال بعد خدا سوگند را به آنها داد. دختر شیرین و دوست داشتنی که معنی تازهای به زندگی دخترم و ما داده بود.
این مادر ادامه داد: فاطمه همیشه آرزو داشت که در راهپیمایی اربعین حضور داشته باشد و پیاده به زیارت امام حسین(ع) برود. ماه مبارک رمضان دو سال قبل بود که غده در نخاع او دوباره رشد کرد و به توصیه پزشک باید تحت عمل جراحی قرار میگرفت. از طرف دیگر این غده باعث شده بود تا کلیههای دخترم کارایی لازم را نداشته باشند. سرانجام تحت عمل جراحی قرار گرفت اما بعد از عمل پاهایش کم کم بیحس شدند. دیگر نمیتوانست راه برود و کف یکی از پاهایش زخم شده بود. پزشکان به ما میگفتند این بیحسی از عوارض عمل نخاع است. برای ادامه درمان او خانه و زندگیمان را به مشهد منتقل کردیم تا کنار دخترمان باشیم. به مرور زمان با فیزیوتراپی و دارو درمانی سرانجام توانست روی پاهای خودش راه برود. از اینکه میتوانست دوباره راه برود و برای دخترش مادری کند خوشحال بود. در این مدت سوگند با وجود سن کمی که داشت به مادرش کمک میکرد. با فرا رسیدن ایام محرم فاطمه دلش برای پیاده روی اربعین و زیارت کربلا پر می زد و با وجود بیماریاش اربعین به کربلا رفت. پیاده رویهای طولانی باعث شد تا زخم پای او عفونت کرده و پس از بازگشت در بیمارستان تربت حیدریه بستری شود.
فاطمه کم خونی هم داشت و از طرف دیگر پزشک معالج او توصیه کرده بود خون به او تزریق نشود زیرا باعث اختلال ارگانهای حیاتی بدن او می شود. متأسفانه کادر درمانی بیمارستان بدون توجه به هشدارهای ما 4 واحد خون به فاطمه تزریق کردند و بهدلیل ناسازگاری خون دخترم چند ساعت بعد مرگ مغزی شد. وقتی پرستار بخش به ما گفت فاطمه مرگ مغزی شده است باور نمیکردیم. او تا چند ساعت قبل به من و پدرش دلداری میداد و میگفت حالش خوب است. او را به بیمارستان امام رضا(ع) مشهد منتقل کردیم و یک هفته در بخش مراقبتهای ویژه بستری بود. همه آن روزها فقط نگران سوگند بودیم که بهانه مادرش را میگرفت. وقتی پزشک بیمارستان با پیشنهاد اهدای اعضای بدن فاطمه به ما اطمینان داد که هرگز به زندگی بازنخواهد گشت تصمیم گرفتیم اعضای بدن او را اهدا کنیم. من سالهاست که با دیابت دست و پنجه نرم میکنم و سال گذشته یکی از پاهایم قطع شد و بینایی یکی از چشمانم را از دست دادم. بخوبی درد و رنج بیمارانی را که برای ادامه زندگی به عضو حیاتی نیاز دارند حس میکنم.
میدانستم که فاطمه دوست داشت در ماه رمضان به دیگران کمک کند و این بار ما باید به جای او تصمیم میگرفتیم. بعد از آخرین خداحافظی او را به بیمارستان منتصریه منتقل کردند و ساعتی بعد کبد او به بیمار 23 ساله ساکن تربت حیدریه که سالها با درد و رنج زندگی میکرد پیوند زده شد و قرنیه چشمان او برای پیوند به بیمارستان خاتم الانبیاء مشهد و بخشی از پوست او به بیمارستان سوانح و سوختگی منتقل شد. فاطمه بسیار ناگهانی از میان ما رفت اما مهربانیهای او برای همیشه به یادگار ماند.
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.