درباره «رابرت هنری دایسون» ایران‌شناس امریکایی که یکشنبه در 93 سالگی درگذشت

از جام طلای امام‌قلی تا جام طلای رابرت




‌حمیدرضا محمدی خبرنگار‌
«داشتم با قدرت زمین را کلنگ می‌زدم که ناگهان متوجه شدم کلنگ به یک چیز فلزی برخورد کرد. بین خودمان بماند، همین کج بودن جام هم حاصل کلنگ بنده است. بالاخره کندم و کندم تا جام را بیرون کشیدم، خاک اجازه دیده شدن جام را نمی‌داد، فقط فهمیدم که فلزی است، نمی‌دانستم از جنس طلاست! با لباسم قسمتی از جام را پاک کردم، بله جام از جنس طلا بود. جام را در دست گرفته و از گودال خارج شدم و رفتم پیش امریکایی‌ها، اسم یکی‌شان رابرت بود، اصلاً هم از قیافه‌اش خوشم نمی‌آمد. رابرت با دیدن این صحنه تا حد انفجار خوشحال شد و سریعاً با امریکایی‌های دیگر وارد چادر شد.» این ماجرای آن روز عصر است. آن عصر چهارشنبه ـ نمی‌دانم کدام ماه و روز – سال 1337. روزی که «امام‌قلی محمدی حسنلویی» آن جام مطلا را کشف کرد. جامی از 900 سال پیش از میلاد مسیح، یعنی 2900 سال قبل که نجات‌یافته از یک آتش‌سوزی سهمگین در همان دوران است. اما بعد، همه‌چیز به‌نام «رابرت» امریکایی تمام شد. او که «رابرت هنری دایسون» (Robert Henry Dyson‌) نام داشت، سه‌سالی می‌شد که در رأس یک هیأت مشترک ایرانی و امریکایی، به نقده آمده بود تا تپه باستانی مانده از عصر مانایی‌ها را بکاود. او که باستان‌شناس بخش خاورنزدیک دانشگاه پنسیلوانیا بود، در آن زمان 31 سال داشت اما تا نوزده سال بعد، همچنان به کاوش و پژوهش در آنجا ادامه داد و در مجموع، چهارده فصل به حفاری پرداخت تا راهی که از سال 1315 در آنجا آغاز شده بود را تمام کند.
او که در سال 1966 از دانشکده هاروارد دکترای خود را در همین رشته دریافت کرد و در سال‌های عمر، از شهر باستانی اَریحا در فلسطین و شهر باستانی نیپور در عراق تا شهر باستانی شوش در ایران و مناطق باستانی بحرین را مورد بررسی قرار داد، بعد از این سال‌ها، ریاست دانشکده هنر و علوم دانشگاه پنسیلوانیا و سپس مدیریت موزه دانشگاه پنسیلوانیا را برعهده گرفت، همچنین چندسالی رئیس مؤسسه باستان‌شناسی امریکا بود تا دست آخر، یک‌شنبه شب 27 بهمن (16 فوریه 2020) در 93 سالگی درگذشت. ماجرای آن روز هیجان‌انگیز کشف اما هنوز ادامه داشت زیرا دایسون «پس از دقایق طولانی بیرون آمد و گفت: آفرین، آفرین تو حتماً جایزه خوبی می‌گیری. خوب حالا بیا داخل! رفتم داخل چادر. خیلی عجیب و غریب از من پذیرایی کردند و تحویلم می‌گرفتند. رابرت کمی فارسی بلد بود و من هم انگلیسی، گفت: من می‌خواهم معامله خوبی با تو بکنم. مقدار خوبی جایزه در اختیار تو بگذاریم و تو از پیدا شدن این شیء به هیچ‌کسی هیچ‌چیزی نگو! حتی به سرگروهان ایرانی! از چادر که بیرون آمدم، یک راست رفتم پیش سرگروه ایرانی و ماجرا و حرف‌های رابرت را برایش تعریف کردم، صورتم را بوسید و گفت: این اجنبی‌ها می‌خواهند این را هم از ما بدزدند اما این‌بار نمی‌گذارم. فردای آن روز گروهی از ارومیــه به تپه آمده بودند. جام را در داخل جعبه‌ای گذاشته و از دست امریکایی‌ها بیرون کشیدند. بعد از چند هفته، از طرف تهران و دربار جوایز نفیسی برایم فرستاده شد.» حالا البته باید جام طلای حسنلو را مدیون هردوشان دانست؛ هم امام‌قلی و هم رابرت. رابرت اگر آن را مورد تحقیق قرار نمی‌داد و درباره‌اش مقالات بسیار نمی‌نوشت، حالا رازهای ناگفته و نامکشوفه بسیاری از مانایی‌‌ها و آن جام گرانبها در میان مانده  بود و امام‌قلی اگر آن روز سرسختی نشان نمی‌داد و خود را و آن جام را به ثمن بخس به امریکایی‌‌ها می‌داد، شاید حالا باید در موزه‌های عمومی یا مجموعه‌های شخصی امریکا به‌دنبال این طلای ناب ایرانی می‌گشتیم، نه موزه ملی ایران.‌

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7283/24/536535/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها