واکاوی اصول سازمان تجارت جهانی از منظر توافق جدید پکن - واشنگتن
تهدید اصل عدم تبعیض در نظام چندجانبه تجارت جهانی
فرشید فرحناکیان
دکترای حقوق نفت و گاز
مقدمه
ساختار برخاسته از نظام سرمایهداری با انحصاری کردن دستاوردهای خود و استفاده ابزاری از آنها جهت تحمیل شرایط و مناسبات مطلوب خود با هدف انباشت سرمایه، جوامع و حوزههای تمدنی دیگر را دچار وضعیت توسعهنیافتگی و وابستگی میکند (Beggar-thy-neighbor Policy).
چنین شرایطی برای چین پس از جنگ تریاک اول و بر اساس معاهده نانجینگ (Treaty of Nanjing) در سال 1842 آغاز شد. بر اساس این معاهده چین مجبور شد علاوه بر واگذاری بندر هنگکنگ، پنج بندر دیگر خود را روی کشتیهای بریتانیایی باز بگذارد، به اتباع بریتانیا حق کاپیتولاسیون اعطاء کند و عوارض گمرکی واردات و صادرات را به 5 درصد محدود سازد.
امضای معاهده نانجینگ
توضیح اینکه رهبران چین چطور توانستند از این شرایط دشوارشان در تاریخ با موفقیت گذر کنند کار آسانی نیست. هم دوراندیشی در کار بود و هم شانس، هم مهارت و هم تصمیمات خشونتبار؛ اما شاید مهمترین مؤلفه، ترس بود. یک حس بحران در میان جانشینان مائو که هیچوقت از آنها دور نشد و بعد از کشتار میدان تیانآنمن و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، حتی شدیدتر شد. کمونیستهای چین روی سرنوشت رفقای قدیمی هممسلکشان در مسکو وارد مطالعات دقیقی شدند و میخواستند از اشتباهات آنها درس بگیرند. دو درسی که آنها گرفتند این بود که حزب برای بقا باید اصلاح (Reform) را بپذیرد؛ اما این اصلاح نباید شامل دموکراسیسازی (Democratization) شود.
در چهار دهه گذشته رشد اقتصادی چین ۱۰ برابر سریعتر از امریکا بوده است و هنوز هم دو برابر سریعتر است. امریکا خودش چین را به سازمان تجارت جهانی آورد، به بزرگترین مشتری چین تبدیل شد و حالا این کشور را دزد بزرگ فناوری میخواند. یکی از مسئولان امریکایی این اتفاق را «بزرگترین انتقال ثروت در کل تاریخ» مینامد. اقتصاددانها میگویند درنتیجه این اتفاق، در ایالاتمتحده امریکا حداقل دو میلیون شغل از بین رفته است که بسیاری از آنها در ایالتهایی بوده که درنهایت تصمیم گرفتند در انتخابات ریاست جمهوری به دونالد ترامپ رأی بدهند. اکنون امریکا یک رئیس جمهوری دارد که خواستار تجارت مدیریتشده و حمایتگرایی (Protectionist) است. داووس نوعاً جایی برای صحبت راجع به نحوه تعهد به بازکردن اقتصادها و جوامع (Opening up Economies and Societies) بوده ولی در داووس 2020 ترامپ از تمامی ملتها دعوت کرد که بیشتر و بیشتر خود را با نسخه او از جهانیشدن زُدایی (De-globalizing) تطبیق دهند. جالب آن است که اگر به جهان نگاه کنید ترامپ و ترامپیسم، عادیسازی (Normalized) هم شده است.
1. توافق تجاری چین و امریکا
فاز نخست توافق تجاری چین و امریکا (Phase One Trade Agreement between the United States and China) اخیراً منعقد گردید. این توافق در این فاز صرفاً به کاهش کسری تجاری امریکا مربوط است. چین متعهد شده میزان خرید کالا و خدمات خود از امریکا را نسبت به سال ۲۰۱۷ یعنی قبل از آغاز جنگ تجاری ۲۰۰ میلیارد دلار بالا ببرد و این کار طی دو سال انجام خواهد شد. ترامپ در این توافق سعی کرده کسری تجاری (Trade Deficit) امریکا با چین را که در سال ۲۰۱۸ به ۳۸۰ میلیارد دلار رسیده بود را کاهش دهد. اگر تمام این خریدها از سوی چین انجام شود، تحقق محتوای توافق برای کشاورزان و تولیدکنندگان امریکایی مفید است؛ البته اگر آنها برای تأمین سفارشهای جدید چین بر تولید بیفزایند؛ نه آنکه از صادرات به دیگر کشورها بکاهند؛ اما مشکلاتی در این زمینه وجود دارد: (1) چین از تعرفههایی که بر کالاهای صادراتی امریکا اعمال کرده نکاسته است. بسیاری از کالاهایی که در فهرست خریدهای جدید قرار دارند جزو کالاهای مشمول تعرفه هستند و این یک مشکل برای صادرکنندگان امریکایی است. افزایش فروش بیش از ۵۰ میلیارد دلار نفت، گاز و زغالسنگ به چین با وجود تعرفهها، «مأموریت غیرممکن» (Impossible Mission) دانسته شده است. چین بر خرید نفت از امریکا تعرفه ۵ درصدی و بر واردات گاز و زغالسنگ این کشور تعرفه ۲۵ درصدی وضع کرده است. (2) اعداد و ارقام مربوط به خریدهای جدید چین از امریکا بسیار بلند پروازانه (Hugely Ambitious) هستند. برای مثال، چین طبق این توافق باید سال ۲۰۲۱ دو برابر سال ۲۰۱۷ محصولات کشاورزی از امریکا بخرد و این نوع افزایشها در دیگر کالاها هم مشاهده میشود. در مورد نفت، گاز و زغالسنگ علاوه بر مشکل تعرفه، عواملی چون مشکلات لجستیکی، عدم تناسب پالایشگاههای چینی با نفت سبک و شیرین امریکا و بالاخره اختلال در جریان عادی نفت چین دیگر مانع پایبندی پکن به تعهداتش در برابر واشنگتن است.
این توافق درواقع یک آتشبس (Truce) است؛ نه پیمان آزاد تجاری (Free Trade Deal). باآنکه واکنش بازارها به متوقف شدن روند افزایش تنشهای تجاری مثبت بود، اما واقعیت این است که تعرفههایی که تاکنون اعمالشده باقی خواهند ماند. دوسوم کالاهای صادراتی چین به امریکا همچنان مشمول تعرفه است و تعرفهها نسبت به زمان استقرار ترامپ در کاخ سفید ۶ برابر شده است. اکثر کالاهای مشمول تعرفه کالاهای واسطهای هستند که تولیدکنندگان امریکایی برای تولید محصول به آنها نیاز دارند. از پیش تعرفهها دهها میلیارد دلار زیان به شرکتها و مصرفکنندگان امریکایی وارد کرده است. چین نیز تعرفههای خود بر کالاهای صادراتی امریکا (همانند نفت و گاز) را کاهش نمیدهد.
توافق امضا شده شامل مسائل مهم که سبب شروع جنگ تجاری شد، نمیشود. امریکا جنگ تعرفهای با چین را با استناد به رفتار دولت چین یعنی استفاده از مدل اقتصاد دولتی (State-led Economic Model) آغاز کرد. چین متهم شده بود به شرکتهای دولتی و کارخانهها یارانه پرداخت و به جاسوسی سایبری اقدام میکند. توافق امضاشده به هیچیک از این موارد اشاره ندارد. از سوی دیگر در این توافق به موضوع دست بردن چین در نرخ برابری (Currency Manipulation) یوآن در برابر دلار برای کسب مزیت رقابتی اشاره نشده است.
سازوکار تضمین اجرای توافق حاصل شده (The Agreement’s Enforcement Mechanism) کاملاً دوطرفه (Bilateral) است. هرگونه اختلافنظر درباره پایبندی به مفاد توافقنامه، از طریق مشاوره متخصصان تجاری دو کشور موردبررسی قرار میگیرد و اگر آنها نتوانند بر اختلافنظر غلبه کنند موضوع از سوی نماینده تجاری امریکا و معاون نخستوزیر چین بررسی خواهد شد. اگر آنها هم به نتیجه نرسند طرفی که زیاندیده میتواند آنطور که صلاح میداند اقدامات تلافیجویانه انجام دهد و طرف دیگر نمیتواند هیچ اقدامی انجام دهد. اگر طرف دیگر اقدام تلافیجویانه را تحمل نکند تنها یک گزینه وجود دارد: خروج از توافق. مشخص است که این سازوکار نقاط مبهم متعددی دارد و درباره کارایی آن هیچ اطمینانی وجود ندارد.
ادامه در صفحه 10
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه