مرکل- مکرون قصه شانسهای هدررفته
فیلیپ استیفنز
مترجم: وصال روحانی
اروپا از زمان روی کار آمدن دونالد ترامپ در امریکا عادت کرده است با کنار کشیدنهای دائمی کاخ سفید از پیمانهای قارهای و توافقهای هستهای کنار بیاید و رئیسجمهوری افراطی امریکا را بدرستی به اتخاذ سیاستهای مخدوش و ایجاد شکافهای هرچه بیشتر بین نیروهای غربی متهم کند اما فراموش کرده است که سران ارشد همین قاره هرگز به تفاهمی نرسیدهاند که اگر قرار است ترامپ سرجایش نشانده شود، به چنان تفاهم و اتحادی نیاز فراوان است.
در قاره سبز آنگلا مرکل کهنهکار و پیر و امانوئل مکرون تازه کار و جوان در دو سوی معادلهای ایستادهاند که به سود هیچ یک تمام نمیشود و فقط شانس ایستادگی اروپا را مقابل «قلدربازی» ترامپ کاهش میدهد. خیلیها معتقدند که بین مرکل که یک نو محافظهکار حسابگر است و مکرون که یک مرد جوان غرق در رؤیاهای «شارل دوگلی» است، با وجود اختلاف سنی و تفاوت نسلی چشمگیر نوعی ارتباط درونی و تشابه عقیدتی آشکار برقرار است و آنها حتی میتوانند یک روح در دو بدن بهحساب آیند اما وقتی کارهای آنان و رویکردهای دو دولت بن و پاریس را قیاس کنید، کمتر نشانی از این همسویی مشاهده میکنید و آنها بهجای اینکه شرکا و رفقای یک راه طولانی بهنظر برسند مقامهایی هستند که حتی ایدههای شخصی و منافع فردی خویش را کم کردهاند. میزان این خودبینی و گم کردن اهداف گروهی بهجایی رسیده که حتی روابط مسالمتآمیز دو طرف طی سالیان اخیر قطع شده و جایش را به برخی عداوتهای پنهانی داده است. مرکل در اوایل سالی که شاید واپسین سال زمامداری وی در آلمان باشد، همچنان از قدرت مطلقهای که در سالهای 2005 تا 2018 داشت، دورتر و دورتر میشود و مکرون که میتوانست از این خلأ بیشترین بهره را برای خود برگیرد، خود گرفتار مخالفتها و قیامهایی مردمی است که اخیراً به سال دوم حیاتش پا گذاشته و با اینکه به پاخیزی مردم علیه سرمایهداری در فرانسه نامیده شده اما ریشه در برخی نارضایتیهای عمیقتر و ماجراهای طولانیتر دارد.
این بسیار بد است که رهبر دو «قدرت» اروپایی در کمتر محفل و مجمع قارهای و جهانی همان حرفهایی را میزنند که در دستور کار نفر دیگری هم قرار دارد و حتی تلاش برای لاپوشانی این مسأله نیز انجام نمیدهند. بواقع در میهمانی شامی که فرانک والتر اشتاین مایر رئیسجمهوری آلمان در ماه نوامبر گذشته برای صدراعظم کشورش (مرکل) و رئیسجمهوری فرانسه (مکرون) برپا داشت، این دو شروع به مکالمههای مخاصمتآمیز و نگاههای سرشار از نامهربانی به یکدیگر کردند و برخی نشریات امریکا و بویژه نیویورک تایمز که این قضایا را دیده و حس کرده بودند، آن را بهدرستی شکار و نقد و بررسی کردند و بیش از پیش مشخص شد که از این طریق آبی برای اروپاییها در ستیزشان با امریکا گرم نمیشود.
در پایان این میهمانی هر دو مقام فوق بهگلایه از یکدیگر پرداختند و هر کدام دیگری را مسئول عدم اتحادی نامیدند که اینک در بالاترین سطح اروپا برقراراست. چگونه میتوان این را قلمرو فرصتهای از دست رفته ندانست. مکرون پساز پیروزی عجیب اما بزرگش در انتخابات سال 2017 فرانسه همه شرایط و ابزار لازم را برای برقراری سیستمهایی «قاره شمول»تر در اختیار خویش میدید اما مشغول مسائل سطحی داخلی شد و دیری نپایید که ناپختگی سیاسیاش ورد زبانها شد. مرکل هم با اینکه بهسبب سست شدن پنجههای آهنینش هنوز دچار رعشههای جسمانی و خدشههای سالهای 2018 و 2019 خود نشده بود، بهجای طراحی و اجرای نقشههایی برای تشکیل یک اروپای متمرکز و واحدتر گرفتار محاسبات غلطی شد که خودش و مشاورانش برای کسب مجدد پست صدراعظمی آلمان توسط وی تدوین و ترسیم کرده بودند.
یک سال بعد از آن محاسبات کج و معوج حزب وی حتی این امکان و امید را ندارد که به تشکیل یک دولت جدید و واحد توسط جانشین مرکل خوشبین باشد و تنها راه فراروی سیاستمداران ارشد آلمان تشکیل دولتهای ائتلافی بین احزابی است که هیچ سنخیتی با یکدیگر ندارند، در نهایت نه مرکل و نه مکرون قدمی بهسمت جلو بر نداشتند و آینده اروپا نااستوارتر و تکلیف نهادهای درجه اول آن نامعلومتر شد، مرکل همیشه این ادعا و دفاعیه را داشته که مبنای هر حرکتش حفظ تمامیت اتحادیه اروپا و انسجام آن بوده اما حالا این قاره به این نتیجه تلخ رسیده که مرکل دیگر بهرهای برایش ندارد و زمانه او تمام شده است. چه چیزی از این بدتر که حتی مکرون هم در فرانسه در محاصره این باور قرار دارد که گزینشاش برای هدایت کاخ الیزه در سه سال پیش محصول یک خوش باوری بیش از حد بوده است، حالا دیگر «بیمه عمر» هر دو مقام فوق بهرغم تفاوت فراوان سنیشان پایان یافته و دیر یا زود هر دو باید بروند و این قصهای تلخ برای کل اروپا است که بزرگانش هم دیگر «بزرگ» نیستند.
* منبع: Financial Times
مترجم: وصال روحانی
اروپا از زمان روی کار آمدن دونالد ترامپ در امریکا عادت کرده است با کنار کشیدنهای دائمی کاخ سفید از پیمانهای قارهای و توافقهای هستهای کنار بیاید و رئیسجمهوری افراطی امریکا را بدرستی به اتخاذ سیاستهای مخدوش و ایجاد شکافهای هرچه بیشتر بین نیروهای غربی متهم کند اما فراموش کرده است که سران ارشد همین قاره هرگز به تفاهمی نرسیدهاند که اگر قرار است ترامپ سرجایش نشانده شود، به چنان تفاهم و اتحادی نیاز فراوان است.
در قاره سبز آنگلا مرکل کهنهکار و پیر و امانوئل مکرون تازه کار و جوان در دو سوی معادلهای ایستادهاند که به سود هیچ یک تمام نمیشود و فقط شانس ایستادگی اروپا را مقابل «قلدربازی» ترامپ کاهش میدهد. خیلیها معتقدند که بین مرکل که یک نو محافظهکار حسابگر است و مکرون که یک مرد جوان غرق در رؤیاهای «شارل دوگلی» است، با وجود اختلاف سنی و تفاوت نسلی چشمگیر نوعی ارتباط درونی و تشابه عقیدتی آشکار برقرار است و آنها حتی میتوانند یک روح در دو بدن بهحساب آیند اما وقتی کارهای آنان و رویکردهای دو دولت بن و پاریس را قیاس کنید، کمتر نشانی از این همسویی مشاهده میکنید و آنها بهجای اینکه شرکا و رفقای یک راه طولانی بهنظر برسند مقامهایی هستند که حتی ایدههای شخصی و منافع فردی خویش را کم کردهاند. میزان این خودبینی و گم کردن اهداف گروهی بهجایی رسیده که حتی روابط مسالمتآمیز دو طرف طی سالیان اخیر قطع شده و جایش را به برخی عداوتهای پنهانی داده است. مرکل در اوایل سالی که شاید واپسین سال زمامداری وی در آلمان باشد، همچنان از قدرت مطلقهای که در سالهای 2005 تا 2018 داشت، دورتر و دورتر میشود و مکرون که میتوانست از این خلأ بیشترین بهره را برای خود برگیرد، خود گرفتار مخالفتها و قیامهایی مردمی است که اخیراً به سال دوم حیاتش پا گذاشته و با اینکه به پاخیزی مردم علیه سرمایهداری در فرانسه نامیده شده اما ریشه در برخی نارضایتیهای عمیقتر و ماجراهای طولانیتر دارد.
این بسیار بد است که رهبر دو «قدرت» اروپایی در کمتر محفل و مجمع قارهای و جهانی همان حرفهایی را میزنند که در دستور کار نفر دیگری هم قرار دارد و حتی تلاش برای لاپوشانی این مسأله نیز انجام نمیدهند. بواقع در میهمانی شامی که فرانک والتر اشتاین مایر رئیسجمهوری آلمان در ماه نوامبر گذشته برای صدراعظم کشورش (مرکل) و رئیسجمهوری فرانسه (مکرون) برپا داشت، این دو شروع به مکالمههای مخاصمتآمیز و نگاههای سرشار از نامهربانی به یکدیگر کردند و برخی نشریات امریکا و بویژه نیویورک تایمز که این قضایا را دیده و حس کرده بودند، آن را بهدرستی شکار و نقد و بررسی کردند و بیش از پیش مشخص شد که از این طریق آبی برای اروپاییها در ستیزشان با امریکا گرم نمیشود.
در پایان این میهمانی هر دو مقام فوق بهگلایه از یکدیگر پرداختند و هر کدام دیگری را مسئول عدم اتحادی نامیدند که اینک در بالاترین سطح اروپا برقراراست. چگونه میتوان این را قلمرو فرصتهای از دست رفته ندانست. مکرون پساز پیروزی عجیب اما بزرگش در انتخابات سال 2017 فرانسه همه شرایط و ابزار لازم را برای برقراری سیستمهایی «قاره شمول»تر در اختیار خویش میدید اما مشغول مسائل سطحی داخلی شد و دیری نپایید که ناپختگی سیاسیاش ورد زبانها شد. مرکل هم با اینکه بهسبب سست شدن پنجههای آهنینش هنوز دچار رعشههای جسمانی و خدشههای سالهای 2018 و 2019 خود نشده بود، بهجای طراحی و اجرای نقشههایی برای تشکیل یک اروپای متمرکز و واحدتر گرفتار محاسبات غلطی شد که خودش و مشاورانش برای کسب مجدد پست صدراعظمی آلمان توسط وی تدوین و ترسیم کرده بودند.
یک سال بعد از آن محاسبات کج و معوج حزب وی حتی این امکان و امید را ندارد که به تشکیل یک دولت جدید و واحد توسط جانشین مرکل خوشبین باشد و تنها راه فراروی سیاستمداران ارشد آلمان تشکیل دولتهای ائتلافی بین احزابی است که هیچ سنخیتی با یکدیگر ندارند، در نهایت نه مرکل و نه مکرون قدمی بهسمت جلو بر نداشتند و آینده اروپا نااستوارتر و تکلیف نهادهای درجه اول آن نامعلومتر شد، مرکل همیشه این ادعا و دفاعیه را داشته که مبنای هر حرکتش حفظ تمامیت اتحادیه اروپا و انسجام آن بوده اما حالا این قاره به این نتیجه تلخ رسیده که مرکل دیگر بهرهای برایش ندارد و زمانه او تمام شده است. چه چیزی از این بدتر که حتی مکرون هم در فرانسه در محاصره این باور قرار دارد که گزینشاش برای هدایت کاخ الیزه در سه سال پیش محصول یک خوش باوری بیش از حد بوده است، حالا دیگر «بیمه عمر» هر دو مقام فوق بهرغم تفاوت فراوان سنیشان پایان یافته و دیر یا زود هر دو باید بروند و این قصهای تلخ برای کل اروپا است که بزرگانش هم دیگر «بزرگ» نیستند.
* منبع: Financial Times
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه