نقدی بر جایگزین شدن «شکل» به جای «ماهیت» در فعالیت جریانهای سیاسی
سیاست انتزاعی بدون برنامه
مهراوه خوارزمی
خبرنگار حوزه احزاب
متن پرحاشیه و کم محتوا؛ این دو عبارت شاید مناسبترین عباراتی باشند که میتوانند فعالیتهای روی صحنه هر دو جریان سیاسی کشور را در سالهای اخیر توصیف کنند. واقعیتی که خود را در خبرهای منتشر شده از هر دو اردوگاه سیاسی بیش از هر زمان دیگری عیان کرده است. فعالیت سیاسی این روزها نوعی رویداد انتزاعی است که در بگو مگوهای نظری و گفتمانی، تلاش برای چیدمان نیروها در هرم قدرت نهادی، ایجاد دسته بندیهای جدید و بحث بر سر تجدید ساختارهای تصمیم گیر معطوف به رقابت و خلاصه هر آنچه میتواند در حکم ظرف سیاست تلقی شود، تجلی یافته و کمتر خبری از محتوای آن به دست میدهد.
در آستانه شکلگیری مجلس یازدهم و در شرایطی که اصولگرایان به هر ترتیب و با هر درصد آرا توانستهاند بر اکثریت نزدیک به مطلق کرسیهای پارلمان دست پیدا کنند و راه را بر حضور معنادار و قابل تأثیرگذاری اصلاحطلبان در بهارستان ببندند، آنچه در منطق سیاست از هردو جریان انتظار میرود بههیچ روی برآورده نشده است.
اگر شهروندان توقع دارند که اصولگرایان برنامه مدون و قابل ارزیابی از آنچه میخواهند در مجلس پیگیری کنند روی میز بگذارند و اگر از رقبای اصلاحطلبشان انتظار دارند بشنوند اصلاحطلبی چگونه خواهد توانست حضور خود را در نهادهای حاکمیتی بازیابی کند و برای دستیابی به خواستههایی که طی بیش از دو دهه به مقصود نرسیده چه راهبردی دارد؛ آنچه به آنها عرضه میشود و البته نه الزاماً آنچه در جلسات درون تشکیلاتی مورد بحث قرار میگیرد، چیزی جز همان سیاست انتزاعی نیست.
در این میان اصولگرایان در وضعیت خطیرو پیچیدهتری قرار گرفتهاند. اکثریت یافتن آنها در مجلس به میزانی که میتوان گفت فراتر از تجربه اکثریت داشتنشان در مجالس هفتم، هشتم و نهم است و در عین حال انشقاقی که طی سالها نهادینه شده و آنها را ذیل دستهبندیهایی همچون اصولگرای سنتی و نو اصولگرا، احمدی نژادی و پایداری و... تعریف میکند یکی از عوامل این وضعیت است. مسأله مهم دیگر وجود این احساس است که سرمایه قدرت پارلمانی به دست آمده باید به بهترین نحو در مقابل رقبا نقد شود و زمینه مساعدی را نیز برای تضمین پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری 1400 به دست دهد.
تجمیع این همه چیزی است که خود را در نوعی رقابت کم سابقه برای ریاست مجلس، تعدد یافتن فراکسیونها و ایجاد هستههای ائتلافی تقویتکننده بروز داده و حتی بعضی از نمایندگان را نیز به تعجب وا داشته است. از جمله جبار کوچکینژاد نماینده منتخب مجلس یازدهم که در گفتوگویی با ایلنا به سابقه چهار دوره حضورش در مجلس اشاره کرده و گفته: «متأسفانه در این دوره، شاهد اتفاقات عجیبی هستیم یعنی مشتاقان ریاست خیلی زیاد شدهاند؛ در این چند ساله من مجلس را به این شکل ندیده بودم» و افزوده:«تعداد فراکسیونها از عدد گذشته و نمیدانم چه اتفاقی افتاده که این چنین منتخبان به فراکسیونها هجوم آوردهاند.»
مشخص است که در نهایت از میان اسامی همچون قالیباف، حاجیبابایی، میرسلیم، نیکزاد و حسینی یکی و تنها یکی خواهد توانست روی صندلی ریاست بنشیند و اصولگرایان هم تلاش میکنند در رایزنیهای درونی خود این رقابت را به سمت محدود شدن تعداد رقبا هدایت کنند تا رئیس مجلس اگر برحسب قانون جدید با رأی 20 درصد مشارکتکنندگان در انتخابات به مجلس راه یافته د
ست کم از حمایت کرسیهای بیشتری از مجلس برخوردار باشد و با رأی قاطع تری ریاست کند. هر چند که طیفی برای ریاستش شرط گذاشته باشند که نباید سودای رئیس جمهوری در سر بپرورد و عدهای دیگر حتی پیش از مشخص شدن رئیس مجلس بخواهند با این تعبیر که رئیس مجلس ادارهکننده جلسات است از اختیارات و تأثیرگذاری اش بکاهند.
آن سو در جریان اصلاحات هم نوع دیگری از همین قال و مقالها در جریان است. ایستادن در بیرون گردونه قدرت چه بهدلیل موانعی همچون رد صلاحیت شدن و چه بر حسب از دست رفتن سرمایه اجتماعی و سبد رأیی که اصلاحطلبان طی انتخاباتهای 92، 94 و96 داشتند میتوانست به بحثهای دقیق تری پیرامون چرایی این فراز و فرود و تبیین رهیافتهایی برای آینده تبدیل شود اما دست کم تا این لحظه به شکل انگشت اتهامی رو به سوی دیگری نمود یافته است و بحث از فرط تکرار نخ نما شده تغییر ساختار اجماعی این جریان یعنی شورای عالی سیاستگذاری اصلاحطلبان، نحوه ریاست و رهبری آن را یکبار دیگر رو آورده است. بگومگوهای اعضای دو حزب عمده این جریان که یکی از اصالت اصلاحطلبی خودش سخن میگوید و دیگری با پیش کشیدن سبقه تاریخی خود را
زمینه ساز اصلی بهوجود آمدن جریان اصلاحات میداند اگر چه در نهایت با تصمیم به پرهیز از تقابلهای لفظی پایان پذیرد مباحثی
پیش برنده و حلکننده مسائل پیش روی امر سیاست نیست.
این چکیده از ماوقع جاری این روزهای دو جریان عمده سیاسی حکایت از آن دارد که فعالیت سیاسی بیش از حد در امور شکلی توقف کرده است و از پرداختن به موضوعات ماهوی جدی خود در حوزههای سیاست، اقتصاد، اجتماع و فرهنگ جا مانده است.
این جاماندگی آن هم در شرایطی که هر دو جریان خود را در جایگاه ناقدان دولت و مجلس حاضر میبینند بدون آنکه برنامههای بدیلی برای آنچه مورد انتقادشان است ارائه کنند، میتواند هر ناظری را نسبت به ماحاصل رقابتها و فعالیتهای سیاسی مردد سازد. حال آنکه موضوعات متعددی همچون ارائه راهبردها و راهکارهای بهبود وضعیت اقتصادی و تغییر شاخصهایی مانند اشتغال، تولید و ارزش پول ملی، تعیین رهیافت عبور از وضعیت حاضر در سیاست خارجی و نظایر آن به چیزی فراتر از این واگویهها نیازمند است.
خوشبینانه این است که بگوییم جریانهای سیاسی کشور در سطوح کارشناسی خود به این موضوعات پرداخته و برای آن چاره اندیشی میکنند اما حاصل این چاره اندیشیها رسانهای نشده است. انداختن تقصیر بر شانه ذائقه رسانهها البته در کوتاه مدت میتواند توجیهکننده باشد. اما اندکی دیگر اصولگرایان در مجلس و اصلاحطلبان در آغاز ماراتن انتخابات 1400 نخواهند توانست از برنامهریزیهایی سخن بگویند که صرفاً رسانهای نشدهاند. جامعه ایرانی بیش از هر زمان دیگری به انتخاب بر اساس برنامهها و ایدهها و پشت سر گذاشتن قبیله گراییها نزدیک شده است. اینکه گفته شود چه چیز را نمیخواهیم یا کدام سیاست و عملکرد شکست خورده است کافی نیست. نقشه راه پیروز را باید با همه جزئیات و احتمالات روی میز گذاشت.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه