‌فردوسی، خیام و یغما و دیگران



بهاءالدین مرشدی
داستان‌نویس
‌‌همین دو سه روز پیش روز بزرگداشت خیام بود و کلی توی اینستاگرام و فضاهای مجازی پر شده بود از شعرهای آقای خیام و قبل‌ترش هم روز حکیم فردوسی بود که آن هم نه به اندازه خیام اما بالاخره مردم شاهنامه و فردوسی را هم دوست دارند. اصلاً این نوشته باید در مزیت‌های اردیبهشت باشد. همان اولش با سعدی شروع می‌شود و بعد دو شاعر دیگر هم روزشان در اردیبهشت است. روز شیراز هم در اردیبهشت است. این یعنی اردیبهشت مهم‌ترین ماه‌هاست. ماهی است که اگر کرونا نباشد می‌شود توی خیابان‌های شیراز قدم زد و بوی بهار نارنج را با همه وجود حس کرد و حالمان خوش شود. اما همه این‌ها را نوشتم تا برسم به شاعری نیشابوری که اصلاً آدم وقتی او را می‌بیند حالش جور دیگری می‌شود. یک جور ساده بودن و یک جور غرور در رفتار و شعرش وجود دارد که اعجاب‌انگیز است. شاید ذهن‌تان برود سمت خیام یا عطار. اما می‌خواهم از شاعری معاصر از نیشابور حرف بزنم. شاعری که در روز آقای ابوالقاسم فردوسی یکی از ویدئوهایش دست‌به‌دست شد که داشت درباره فردوسی حرف می‌زد. درباره فردوسی زمانی حرف می‌زد که سر کارش حاضر بود و داشت کارش را انجام می‌داد. یغمای نیشابوری که شاعری خشتمال است و درحالی که دارد خشتمالی می‌کند از فردوسی می‌گوید. از اینکه فردوسی اصلاً برای پول شعر نمی‌گفته. شاعری که خودش را در برابر شاعران دیگر شاعر نمی‌داند اما شعر می‌گوید و به گفته خودش همینی که هست. سادگی وتبختر همراهی دارد. این است که پیشنهاد می‌دهم اسم یغما را سرچ کنید و فیلم او را ببینید. خوش‌تان می‌آید از این همه سادگی. همان‌جایی که شعرش را می‌خواند و بعد زیر آواز می‌زند و وسطش شعرش یادش می‌رود و می‌گوید آشفتگیه باید ببخشید. اصلاً شاعر نمی‌تواند شوریده و آشفته نباشد. نمی‌تواند ذهنش هزار جا نرودو نمی‌تواند به قول شاملو زیبا نباشد. مثلاً این شعر یغما را ببینید «گوهر از سنگ است، ما درّ گرانش کرده‌ایم، او چنین بوده‌ست اوّل، ما چنانش کرده‌ایم.» این یعنی در سر شاعر غوغاست. یعنی چیزهایی می‌بیند نادیدنی. این یعنی اصلاً همان پولی که از فردوسی می‌گوید برایش مهم نیست. این یعنی او یک در گران است در آسمان ادب نیشابور و حتی ایران. شاعرانی هستند که در تاریخ ادبیات حضور دارند اما آن‌چنان به آنها پرداخته نمی‌شود. آرام آرام هم از یادها می‌روند و در تذکره‌ها جا خوش می‌کنند. بعضی از دیوان‌ها را که نگاه می‌کنید از شاعرانی که نام‌شان در تذکره‌ها است می‌بینی درخشان بیت‌هایی از آنها مانده است که حال آدم را خوب می‌کنند. حیدر یغما اما از شاعران معاصری است که زمان زیادی از مرگش نمی‌گذرد و می‌شود با تجدید چاپ دیوانش شعرهایش را خواند. این شعر را هم بخوانید از او: «غرق خون به، باید آن جسمی که باید خاک شد، بر فراز دار به، قدی که می‌باید خمید». شور و هیجان و شوریدگی و آتش در این شعر وجود دارد. یا این شعر را بخوانید: «هر جور می‌کنی بکن، اما به لب میار، نام سفر، که کشت غم این سفر مرا». این شعرها را خواندید و شعرهای دیگر را هم بخوانید و اصلاً شعر زیاد باید خواند.‌

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7351/16/543680/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها