ترور سه سردار


منصور بیطرف
 13 دی ماه سال 1398، ساعت یک و نیم بامداد سه موشک به‌خودروی حامل سردار سلیمانی شلیک شد که منجر به شهادت فرمانده وقت سپاه قدس ایران شد. مسئولیت این حمله را از همان ابتدا دولت امریکا و شخص دونالد ترامپ بر عهده گرفت.
 یک ماه بعد از این ماجرا هفته نامه نیویورکر به تبیین این ماجرا پرداخت. به نوشته نیویورکر از زمان تصویب کنوانسیون لاهه در سال 1907، ترور و کشتن مقامات رسمی خارجی در زمان غیرجنگ ممنوع است و از این لحاظ کار دولت امریکا در ترور سردار سلیمانی خلاف عرف و حقوق بین‌الملل است. اما نکته جالب این نشریه نگاهی است که به ترور سه سردار و مبارز خاورمیانه کرده است: عماد مغنیه، ژنرال سلیمان، فرمانده نظامی سوریه و سردار سلیمانی، فرمانده شهید سپاه قدس. رونن برگمن، روزنامه نگار و تاریخ نگار اسرائیلی، دو سال پیش کتابی به‌نام «برخیز و اول بکش »منتشر کرد. این کتاب به تاریخچه ترورهای هدفمند موساد و دیگر دستگاه‌های اطلاعاتی اسرائیل می‌پردازد. در بخشی از این کتاب، برگمن به این موضوع می‌پردازد که مغنیه، سلیمان و سلیمانی، محور مقاومتی را در خاورمیانه راه انداخته بودند که نهایت آن زدن ضربه اساسی به رژیم اسرائیل و بالا بردن توان مقاومت در خاورمیانه بود. لذا آنها به‌دنبال ترور اعضای این محور بودند. اولین اقدام آن ترور عماد مغنیه بود. بر اساس این کتاب نحوه ترور عماد مغنیه به این شرح است: «در اوایل ژانویه سال 2008، عوامل موساد بعد از ماه ها تعقیب و مراقبت دقیق توانستند به خودروی پارک شده مغنیه نزدیک شوند. آنها لاستیک یدکی را برداشتند و آن را با یک لاستیک یدکی جدید که بمبی در داخل آن بود عوض کردند. آنها همچنین یک دوربین ریز و یک فرستنده را درون آن جاسازی کردند به طوری که عوامل موساد در دمشق بتوانند مشاهده کنند که در بیرون از خودرو چه می‌گذرد.
متخصصان مواد منفجره موساد قول داده بودند که اگر بمب درست در زمانی که مغنیه می‌خواهد وارد خودرو شود منفجر شود، انفجار او را می‌کشد. تیم ضربه موساد برای شش هفته طولانی مغنیه را تعقیب کردند و به اتاق جنگ ویژه‌ای که از مابقی موساد جدا بود و فقط تعداد اندکی اجازه ورود به آن را داشتند، گزارش می‌دادند. سی و دو بار شرایط برای انفجار درست بود اما عملیات هر بار در ثانیه‌های آخر یا به خاطر آنکه کسی همراه مغنیه بود یا آنکه افراد دیگری نزدیک او بودند یا به خاطر آنکه سریع وارد خودرو می‌شد لغو می‌شد؛ در اصل بمب فقط در زمانی مؤثر بود که مغنیه بیرون از خودرو می‌بود.
در صبح روز 12 فوریه، مأموران موساد مراقب مغنیه بودند که با مرد دیگری به خودرو نزدیک می‌شد. یکی از مأموران فریاد زد:« نگاه کنید آن مرد سلیمانی است.» سلیمانی، مرد قدرتمند سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که به پاژرو تکیه داده بود وخیلی نزدیک به مغنیه بود. از صحبت کردن آن دو می‌شد فهمید که این دو نفر خیلی صمیمی دارند با همدیگر حرف می‌زنند (هر چند که هیچ شنودی نمی‌شدند.) از اینکه فرصتی پیش آمده که هر دو را با هم بکشند، هیجانی در اتاق جنگ ایجاد شد. اما آنها اول می‌بایست تأییدیه بگیرند. داگان (رئیس موساد) در منزلش در رووش پینا بود و به عزای مادرش که دو روز پیش فوت کرده بود، نشسته بود. اما «آی»، فرمانده رسمی عملیات موساد، به داگان تلفن کرد و او هم به نوبه خود با اولمرت تماس گرفت. اولمرت به آنها اجازه نداد که آن کار را بکنند. قول صریح و بدون ابهامی به رئیس جمهوری ایالات متحده داده شده بود که فقط خود مغنیه را بکشند. همان روز حول و حوش ساعت 8:30 بعد از ظهر مغنیه به خانه امنی در منطقه بالا نشین کفر سوسا، در حاشیه دمشق که چند صد متر از یکی از مهم‌ترین دفاتر اطلاعاتی سوریه فاصله داشت، رفت. او با چند دستیار ژنرال سلیمان و دو افسر حزب‌الله ملاقات کرد و نزدیک ساعت 10:45 پیش از پایان جلسه آنجا را ترک کرد. او این بار تنها از ساختمان خارج شد و به سمت پاژرویش که در پارکینگ ساختمان پارک شده بود رفت. همچنانکه او بین خودرویش و خودروی دیگری که در کنار آن پارک شده بود حرکت می‌کرد و درست قبل از آنکه در خودرو را بازکند، دستور انفجار بمب صادر شد. بمب منفجر شد و عماد مغنیه درگذشت.» در مورد ژنرال سلیمان، فرمانده نظامی سوریه و شخص مورد اعتماد بشار اسد، ترور به‌صورت دیگری طراحی شد. به نوشته برگمن: «روز جمعه اول آگوست سال 2008 نزدیک 4 بعد از ظهر، سلیمان کار روزانه‌اش را زودتر از معمول در قصر ریاست جمهوری به پایان برد و با کاروان حفاظتی اش به سمت شمال راه افتاد. او به سمت اقامتگاه تابستانی که در ساحل مدیترانه نزدیک شهر بندری تارتوس، ساخته بود می‌رفت. این یک ویلای بزرگ با یک ایوان وسیع بود که بر دریا اشراف داشت. آن روز عصر، ژنرال تعدادی از مقامات محلی را دعوت کرده بود تا شام را با او و همسرش، راهب و مشاوران نزدیکش صرف کنند. در کنار آنها کارکنان خدمات و البته محافظان هم حضور داشتند.گروه اطراف یک میزگرد نشسته بودند و خورشید هم غروب دل انگیزی داشت. همسر سلیمان سمت چپ او نشسته بود، رئیس دفترش هم سمت راست. این دو مرد سیگار برگ کلفت کوبایی می‌کشیدند. سر ژنرال ناگهان به سمت عقب رفت و سپس به‌سمت جلو آمد و با صورت به روی بشقابش افتاد. جمجمه‌اش از هم باز شده بود، بخش‌هایی از مغز سرش و خون روی راهب پخش شده بود. به او شش گلوله شلیک شده بود، اول به سینه اش، گلو و وسط پیشانی اش، سپس سه بار از پشت. فقط سلیمان تیر خورده بود. او پیش از آنکه با صورت روی میز بیفتد مرده بود.
در عرض 30 ثاینه، دو تک تیرانداز فلوتیلا 13 که از دو جهت متفاوت ساحل شلیک کرده بودند سوار بر قایق‌های بادی شدند و به سمت ناوچه نیروی دریایی حرکت کردند. آنها پشت سرشان و روی ساحل تعدادی سیگار ارزان قیمت سوری را جا گذاشته بودند تا به افرادی که برای بررسی ترور می‌آیند اطلاعات غلط بدهند تا شبیه یک اختلاف درونی سوری به‌نظر بیاید.»

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7366/2/545193/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها