به شکرانه هم‌نفسی با هموطنان ادیب افغان

خانه نجیب




ارمغان بهداروند
شاعر
دو روی سکه مهاجرت، ناخودبودگی است و این زحمت به‌هیچ رحمتی، رخت برنمی‌بندد و هیچ آبادی و آبادانی نمی‌تواند جای خاک و خرابه وطن را بگیرد. تلخ است غربت و تلخ‌ترین این غربت‌ها، تبعید خودخواسته یا دیگرخواسته اهل فضل است. جان جویایی که ریشه در خاک خویش دارد اما به شرط حیات، ناگزیر است که از آب عاریتی سیراب شود. دشوار زیستی و تألمات تحمیلی همچون جنگ، فقر و سیاست همواره از دلایل هجرت شمرده شده‌اند و گریزگاه مردان و زنانی بوده است که ملال رفتن را به زوال ماندن ترجیح داده‌اند، آن چنان که حضرت سعدی با جان به لب آمده چنین می‌گوید که: سعدیا حُب وطن گرچه حدیثی‌ست صحیح/ نتوان مُرد به سختی که من این جا زادم...
ایران ما که پیشترها ایرانی بزرگ‌تر از آنچه امروز هست، به جبر تاریخ به جغرافیایی بدل شده است که مردمان هم‌زبانش به مرض مرزها دور افتاده‌اند از یکدیگر و از آن پس هر کدام به‌ نام نوسرزمین‌هایی نامیده شدند. افغان‌ها، تاجیک‌ها و آذری‌ها ایرانیان هم‌سرزمینی بوده‌اند که به هم‌زبانی می‌زیسته‌اند و قوم و خویش دور و نزدیک هم بوده‌اند که در این میان شاید مرزها توانسته باشند نشان‌شان را عوض کرده باشد اما زبان‌شان به قوت خود باقی‌ است و همین هم‌زبانی در طول سال‌های پشت سر قولنامه ننوشته‌ای شده است که در دردها و دشواری‌ها، «خاک» را به رخ یکدیگر نکشانند.
ایران که مأوای مادری پارسیان است؛ هیچ وقت درِ بسته‌ای به روی فرزندانش نبوده و این مهر بیش از همه نثار هم‌زبانان همسایه شرقی‌اش؛ افغانستان گردیده است. مردمانی شریف که دیری‌ است؛ کارد به استخوان رسیده؛ جلای وطن کرده‌اند و نه الزاماً از غم نان که اغلب از ترس جان از غربتی به غربت دیگر پناه برده‌اند. نمی‌شود از غربت گفت و ناسزاواری‌های آن را نگفت که ما - من و تو- خوب می‌دانیم هر دو سوی این قصه چه کرده‌اند و چه باید می‌کرده‌اند که در مجال این سطور نیست! حکایت اهل فضلِ هم‌زبان اما به نعمتِ و میمنتِ شعر که به قول رضا محمدی: «جمهوری‌اش بزرگ‌ترین جمهوری جهان است» خوش‌تر است. کسی نشنیده است که پسوند نام محمدکاظم کاظمی جز «شاعرِ هم‌وطن» جز «شاعرِ هم‌زبان» وصف دیگری باشد که اتباع کلمه؛ نمی‌توانند «اتباع بیگانه» خطاب شوند و صد البته که هیچ وقت خطاب نشدند.
قصه استاد «نجیب مایل هروی» یادآوری آغوش گشوده ملتی است که سره از ناسره می‌داند و چشم بسته فرقِ میان «نجیب» و «نانجیب» را برمی‌‌شمرد که این بیت نغز جان‌مایه ادب‌دوستان این روزگار است که: «شاید که باز هم کسی از بلخ و بامیان‌/ با کاروان حُلّه بیاید به سیستان‌» و به گوهر دانش و زربَفت آثار استاد نجیب مایل هروی او را جز این در خاطر نداشته‌ایم و به پاسداشت مقام ارجمندش فروگذاری نشده است که نقل سعدی دلیلی بر این غنیمت گرفته شود که: پای در زنجیر پیش دوستان/ به که با بیگانگان در بوستان و این حال که می‌گویم در زمانه‌ای است که بسیارند اعزّه و ارجمندانی از این خاک که بی‌هیچ کم از نجیب، چندان که باید برخوردار نبوده‌اند و هیچ جز این نمی‌توان گفت که: الجار ثم الدار...



آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7373/20/546010/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها