هنر دینی در جهان پساکرونا
پیام فروتن
طراح و استادیار دانشگاه تهران
با شیوع گسترده کرونا در سطح جهان، عبارتی جدید به وجود آمد: «جهان پساکرونا». جهانی که ظاهراً در آن بسیاری از مؤلفهها و کارکردهای زندگی امروزی تغییر خواهد کرد. بسیاری از علممداران، این رویداد را نقطه پایانی بر دینگرایی و تفکرات و اندیشه مذهبی دانستند. آنها به رواج طاعون در اواخر قرون میانه استناد کرده و این بیماری مهلک فراگیر را یکی از زمینههای اصلی بروز رنسانس و فاصلهگیری مردم از مسیحیت میدانند. بدین ترتیب، این گروه از اندیشه ورزان، جهان پساکرونا را جهانی تهی از دین، ارزیابی میکنند. در حالی که حقیقت چیز دیگریست.
در سالهای 1347 و 48 میلادی، طاعون بزرگ سراسر ایتالیا (هسته مرکزی شکلگیری رنسانس) را فرا گرفت و منجر به کاهش چشمگیر جمعیت شهرهای این ناحیه شد. با این حال، این مصیبت بزرگ برای هنر الهام بخش بود. در این دوران، اهدای هدایا و نذورات به مؤسسات مذهبی به شکل چشمگیری افزایش یافت و همین موضوع باعث تأسیس مؤسسات مذهبی بزرگ و معتبری نظیر دومینیکن و فرانسیسکن شد. مؤسساتی که مسئولیت دریافت هدایا به منظور احداث و بازسازی کلیساها را برعهده داشتند. اما داستان به همین جا ختم نشد. دینداری و آیین مسیحیت به واسطه طاعون، نه تنها از بین نرفت؛ بلکه شکلی کاملاً ملموس، انسانی و قابل درک به خود گرفت. فرقه فرانسیسکن تأثیر شگرفی بر زندگی مذهبی این دوران گذاشت و ایدههای نوآورانه آنها بنیان هنر مسیحی غرب را تغییر داد. واعظان فرانسیسکن، مخاطبان خود را به تجسم زندگی مسیح یا به تعبیری به فهم واقعی و حقیقی ایمان مسیحی، ترغیب میکردند و نقاشان این فرقه بر دیوار کلیساها کار میکردند. این رویکرد را میتوان با فرسکهای کلیسای سن فرانچسکو واقع در آسیسی مشاهده و امتداد آن را با آثار جیوتو در فلورانس و پادوا پیگیری کرد.
اما بیایید ببینیم آنها چه تحولی در هنر مسیحی ایجاد کردند. هنرمندان فرانسیسکن، سبک هنر بیزانس را کنار گذاشتند و فیگورهای خشک مذهبی را در فضای سه بعدی قرار دادند. در این میان، شاید موفقیت بزرگ جیوتو - بهعنوان بزرگترین هنرمند فرقه فرانسیسکن – را بتوان در ترسیم فیگورهای واقعی، حالت چهرهها و ارائه احساسات انسانی دانست. وی توانست به اساطیر دینی، معنایی عمیقاً انسانی و قابل درک ببخشد. بدین ترتیب، طاعون نه تنها منجر به حذف دین نشد، بلکه منجر به باززایی دین در قالبی معاصر، قابل درک و فراگیر شد. اگر تا آن روزگار دین تنها در مرزهای قلمرو روحانیت مسیحی تعریف میشد، از این زمان به بعد، دین وارد زندگی روزمره مردم شد و پیوندی عمیقاً شخصی، درونی و روحانی میان مردم و مسیحیت به وجود آمد.
بدین ترتیب اگر میخواهیم دین از گستره زندگی شخصی و خصوصی مردم حذف نشود (در این صورت به قول داستایوفسکی اگر خدا نباشد، هرکاری مجاز خواهد بود) باید از فرهنگ و هنر آغاز کرد و معنایی مدرن و جدید از دین به دست داد؛ معنایی که در عصر علم و دیجیتال بتوان از آن رمزگشایی کرد و با ارکان آن ارتباطی بدیع برقرار کرد. درست به همان ترتیب که در عصر رنسانس به وقوع پیوست و هنر دینی، خود را با نیازهای عصر انسانگرایی همراه و هماهنگ ساخت. بیتردید در این زمانه و در جهان پساکرونا، هنر آئینی و دینی – برای ادامه حیات ارزشمند خود - نیازمند نوعی بازنگری اساسی در شیوههای بیانی و محتوایی خود خواهد بود.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه