کوتاه درباره بیژن الهی شاعر و مترجمی که سکوتش از مرگ بیشتر بود
نه به بهانه شهرتش، به بهای زحمتش
محسن بوالحسنی
خبرنگار
خودش نوشته بود: «من که در این دنیای بیاعتبار، قهراً / قسرا معروف به بیژن الهیام (در شناسنامه) شیرازی بودهام، زاده تهران به شانزدهم تیرماه 1324» او را باید یکی از گوشهگیرترینهایی دانست که بعد از مرگش آنچنان به شهرت رسید و نامش زبانبهزبان چرخید که شاید اگر خودش بود و میدید متعجب میشد یا حداقل نمیخواست چنین باشد. او میدانست شهرت چیزی نیست که او میخواهد و میدانست شهرت صرفاً و قطعاً معنیاش خوانده شدن و مورد خوانش قرار گرفتن نیست. شهرت چیزی است برای سنگ قبر و فروش و سود بالای کتابفروشها و اگر بخت یار نویسنده نباشد که بدتر؛ تقلیل پیدا میکند بهیک گزینگویهنویس که به درد صفحات مجازی میخورد و حرفهای پر سوز و آب و تاب. با اینحال بیژن الهی (16تیر ۱۳۲۴ –۹ آذر ۱۳۸۹) در تهران مرد در پرده اما مؤثر؛ ادبیات معاصر امروز ایران چیزی بسیار فراتر از این عکس و نقلقولها و شعرهایی بود که بعد از مرگش منتشر شد و من همیشه با خودم میگویم چه خودخواهی و تصمیم یکتنهای که نویسنده و مترجمی مثل او، انتشار بخش بزرگی از آثارش را به بعد از مرگ خود موکول کند و این بعد از مرگ، به تأخیر انداختن کلماتی است که شاید باید بهوقتتر از امروزها به دست مخاطب خود میرسید. دقت کنیم که از «مخاطب» استفاده میکنم نه «خواننده» که مخاطب، عصارهکش متن است و خواننده صرفاً عابر متن. درباره بیژن الهی بسیاربسیار نوشته و گفتهاند و بیش از اینها شاید آن چیزی که هنوز مغفول مانده متن اوست که اگر چه دستبهدست و صفحهبهصفحه میچرخد و تحسینکنندگان و مریدان حلقهاش تبرکها و تبریکها نثارش میکنند اما هنوز مورد نقدی جدی قرار نگرفته است و این نقد جدی صرفاً نمیتواند به تعبیر یومیه، منفی باشد. در اهمیت بیژن الهی شکی نیست و آثاری که از او امروز در دست و پیش چشم داریم، آثاری است عموماً در خور و قابل تأمل و حیف به لحاظ همان تقدمی که به تأخر رسید و حالا با چیزهای دیگری آمیخته شده از جمله شهرت بعد از مرگ که بسیاری از نویسندگان را خواهناخواه با خود درگیر کرد. الهی اگر امروز همچنان در خانه خود نشسته بود به نوشتن و ترجمه، پا به هفتادوپنج سالگی میگذاشت. او حلقه نزدیک و محدودی از دوستان داشت و انگار میخواست زندگیاش در هالهای از راز و طریقتهای خاص خود بماند. تا اینجا مسلماً مربوط به اوست و انتخابش. وجه دیگر اما تصمیمی است که او برای متن خود میگیرد و آنها را میسپارد به وقتی که نباشد و این تصمیمی نیست که صرفاً مربوط به او باشد. شاعر و نویسنده نوگرا که مرگ همسر دومش، ژاله کاظمی به قول خودش او را هرچه بیشتر از قبل به عمق «زندان هارونالرشید»اش، خانهاش، فرو برد وسواسهایی داشته عجیب و غریب که شمایلی از آن را میتوان در نحو و سجاوندی و رسمالخط کتابهایش دید. طرزی خاص از نوشتن که میشود چه در شعرها و چه در ترجمهها و... به عیان و متمایز دید. ترجمه و شعر الهی، نزدیک به هم است و این گمان که او متن را به نفع زبان خود مصادره میکرد نکتهای است که شاید باید کسانی معتبرتر از نویسنده این مطلب به آن بپردازند. شعر بیژن الهی مسحورکننده است و حیف دیرخواندنها و ساری و جاری نشدنهای زودتر از اینش بیش از ترجمههاست و ترجمههایش هم شاید باید به نقدی جدی گذاشته شود اما بیشک او آنچنان شاعرانی معرفی کرد و قلم زد که احترام به تولد، زندگی و مرگش علیحده باقی میگذارد؛ چون او بیژن الهی است نه به بهانه شهرتش، به بهای زحمتش.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه