«تخته قاپون» و شهریور 20
عشایر را «مرزبانان» کشور میخوانند و اهمیت استراتژیک حضور قوی این چادرنشینان کوچ نشین هیچگاه به اندازه جنگ جهانی دوم احساس نشد؛ زمانی که بهدلیل نگاه تجدد طلبانه و دگم رضاه شاه بهصورت اجباری یکجانشین و خلع سلاح شدند و هیچ قدرتی نداشتند تا بتوانند سد راه ارتش متفقین شوند. اتفاقی که در جریان جنگ جهانی اول در کارنامه عشایر قشقایی به رهبری «صولت الدوله قشقایی» و مقاومت نیروهایش در برابر انگلیسیها یا حضور گسترده عشایر شاهسون در جریان جنگهای ایران و روس رقم خورده بود ولی در جریان جنگ جهانی دوم کمتر نشانهای از آن میتوان دید و دلیل اصلی اش را باید در یکجانشین کردن، دستگیری سران عشایر و خلع سلاحشان در دوران رضا شاه جستوجو کرد. تضعیف شدید عشایر در دوران پهلوی اول خود را در جریان شهریور سیاه سال 1320 با اشغال مناطق مرزی کشور از جنوب گرفته تا شمال و ورود ارتشهای انگلیس و روس و پیش روی دشت به دشت، کوهستان به کوهستان و شهر به شهر کشور نشان داد.
یکجانشین کردن اجباری عشایر یا آنچه در فرهنگ عشایری «تخته قاپون» خوانده میشود؛ سیاست تحمیلی بود که رضاشاه از همان ابتدای حکومتش در سال 1304 در پیش گرفت. یراوند آبراهامیان نویسنده کتاب ایران بین دو انقلاب میگوید رضاشاه عشایر و ایلات را «قبایل چادرنشین غیرمولد و بیسواد که در وضع طبیعی بدوی باقی ماندهاند» میخواند.
عشایر بختیاری بهعنوان یکی از قدرتمندترین ایلات کشور بهعنوان اولین گزینه یکجانشینی اجباری انتخاب شدند. رضاشاه که از قدرت عشایر ترس داشت شخصاً به روند یکجانشین کردن و خلع سلاح آنها به بهانه تجدد و ترقی نظارت داشت؛ اتفاقی که با فشارنظامی ارتش و استقرار در گذرگاههای عبوری عشایر رقم خورد. حکومت پهلوی در این دوران به زور عشایر را وادار به ساخت روستاهای جدید و حتی کوچ آنها به شهرها کرد اما حاصل این فشارها در نهایت در سال 1308 به طغیان عشایر کشور در مناطق مختلف بخصوص فارس، کهگیلویه و بویراحمد و لرستان منجر شد اما پاسخ رضاشاه و ارتش هم چیزی جز گلوله، دستگیری سران ایلات، زندان و اعدام آنها نبود. خاطرات تلخ آن سالها همچنان در عشایر لرستان ، خوزستان و... از سوی بزرگان نقل میشود تا ظلمهای رفته نسل به نسل و سینه به سینه به دیگران هم منتقل شود. محمد بهمن بیگی بنیانگذار آموزش عشایری، در اثری که در اوایل حکومت پهلوی دوم، منتشر کرد، مینویسد: «دولت رضاشاه با برگزیدن مأموران رشوهخوار و مردم آزار و ایجاد حکومت ستمگر نظامی در میان ایلات، چیزی نگذشت که انزجار مطلق افراد ساده و بدوی ایل را نسبت به خود جلب کرد. تجاوز، تعدی و فشار و ظلم مأموران دولت بخصوص در زمان حکومت سروانی بهنام عباس (خان نیکبخت) به اوج شدت رسید، تا آنجا که این افسر ناشایسته و خائن توله سگهای خود را برای آنکه بعدها زبان بفهمند با شیر زنهای نجیب ایلات میپروراند. چند سالی نگذشت که این مظالم طاقتفرسا منجر به طغیان قشقاییها در سال 1308 شد.» در نهایت همه این سرکوبها حاصلی جز سرخوردگی و تضعیف شدید عشایر به همراه نداشت؛ نکتهای که باعث شد ایلات کشور در زمان حمله متفقین توانی برای مقابله با بیگانه نداشته باشند. با سقوط رضاشاه و تبعید او عشایرایران روستاهای جدید الاحداث خود را تخریب کردند و بار دیگر به زندگی کوچنشینی بازگشتند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه