به بهانه چهلمین روز درگذشت سرهنگ محمد مهدی کتیبه
فرمانده روزهای بحران
محسن قرهی
سرهنگ ارتش
اخبار ساعت 2 بعداز ظهر روز 23 بهمن ماه 1357 درست یک روز پساز پیروزی انقلاب اسلامی درحالی که مردم انقلابی تنها راه ارتباطیشان رادیو و تلویزیون بود خبری را بدین شرح پخش کرد:
«سرکار سرگرد مهدی کتیبه، جنابعالی از این لحظه فرمانده لشکر سنندج هستید. با این شماره تلفن..... تماس حاصل کنید.»رئیس ستاد ارتش ملی ایران- سرلشکر محمد ولی قرنی. روزهای پرالتهاب پیشرو بود. دشمن زخم خورده از انقلاب، همچون ماری زخمی بهدنبال فرو بردن نیش خود در پیکره انقلاب نوپای اسلامی مردم ایران بود و کردستان و مرکز آن سنندج، اولین هدف آنان. سنندج یکسره در چنگال حزب دموکرات و کومله گرفتارآمده و به جولانگاه آنان تبدیل شده بود. شرایط مترصد زمانی مناسب برای تصرف کامل شهر، پادگان سنندج مرکز لشکر قدرتمند و مجهز 28 پیاده، دارای انبارهای سلاح و مهمات برای تدارک یک لشکر بود و هدف و طعمه مناسب برای اهداف براندازانه دشمنان ایران محسوب میشد. در تهران مرکز ایران اما روز 23 بهمن اولین روز شیرین پیروزی برای مردم بود. لکن دلسوختگان میدانستند این ابتدای راه است و نبرد و مبارزه تازه آغاز شده است، زیرا دشمنان کشور از سالها قبل خود را برای چنین روزهایی آماده کرده بودند.
اولین رئیس ستاد مشترک ارتش بعد از پیروزی انقلاب – سرلشکر شهید محمدولی قرنی – پساز
20 سال دوری از ارتش، از صبح پیروزی انقلاب همراه با جمعی از همقطارانش که از سالهای دور با تشکیل هستههای مقاومت که منتظر چنین روزهایی بودند و با تکاپوی زیاد وضعیت پادگانها در سراسر کشور را دنبال میکردند. شرایط بسیار پیچیده و حساس بود. دشمنان ایران فرصت طلبانه بهدنبال دستیابی به سلاح و مهمات و تجهیزات موجود در پادگانهای ارتش بودند تا برای برنامههای آتی از آنها استفاده کنند. پادگان سنندج در مرکز استان کردستان برای غارت توسط ضد انقلاب انتخاب شده بود. صبح روز 23 بهمن اخبار رسیده به دفتر رئیس ستاد نگران کننده بود. همزمان همه تلفنهای روی میز زنگ میخورد و حکایت از وضعیت اضطراری پادگان سنندج داشت، چرا که شهر از چندی قبل در اختیار حزب دموکرات درآمده و فقط پادگان این شهر باقی مانده بود که هنوز اشغال نشده بود؛ پادگانی بدون فرمانده! «کمیته انقلابی ارتش» که از روزهای قبل از پیروزی انقلاب آماده ایفای نقش در قالب مشاوره به رئیس ستاد بود، وارد عمل شد و سرگرد محمد مهدی کتیبه از اعضای هستههای مقاومت ارتش را که در توپخانه لشکر 28 سنندج شاغل بود برای عهده دار شدن پست فرماندهی پادگان سنندج بهسرلشکر قرنی معرفی نمود. در پی آن با صدور حکمی از سوی فرماندهی ستاد کل ارتش که از طریق رادیو ابلاغ شد، سرهنگ کتیبه به فرماندهی پادگان سنندج منصوب و ایشان بلافاصله با تماس تلفنی آمادگی خود را برای ایفای نقشی خطیر در آن برهه حساس اعلام نموده و گفت: «تیمسار معظم، فرمان شما را دریافت کردم، اطمینان داشته باشید یک فشنگ بهدست دشمنان انقلاب نخواهد افتاد.» و بدین ترتیب مسئولیت سنگین فرماندهی را برای یک دوره بسیار سخت پذیرفت. پس از انتصاب فرمانده لشکر سنندج توسط رئیس ستاد ارتش، ضد انقلاب بخوبی دریافت که دستیابی به امکانات ارتش بسادگی میسر نیست. سرهنگ کتیبه خود نیز در این ارتباط میگوید:«تا آن زمان عرف نبود که یک سرگرد، فرمانده لشکر باشد. خصوصاً که تعداد زیادی افسر ارشدتر از من درمنطقه حضور داشتند. به همین دلیل همان شب اول مأموریتم، افسران را به دفترم دعوت کردم و گفتم من یک سرباز هستم، به من مأموریت داده شده تا لشکر را در چنین شرایط حساسی حفظ کنم. من این درجه سرگردی را هم برمی دارم و شانهام را صاف صاف میکنم و این مأموریت را تا زنده هستم و نفس میکشم، با جدیت انجام میدهم، شما هم مختارید. هرکس دوست دارد با من همکاری کند استقبال میکنم و دستش را میفشارم، هرکس هم دوست ندارد، همین الان به او برگه مرخصی میدهم تا پر کند و خودش را به تهران معرفی کند. هیچ شکوهای هم از کسی ندارم اما به شما یک نصیحت میکنم، شما یک عمر از میهن دم زده اید، «وطن وطن» کرده اید، امروز این منطقه استحفاظی واین لشکر، گلوگاه میهن ماست و دشمن دو دستش را بر گلوی سنندج گذاشته و دارد فشار میدهد. میتوانید این دست را قطع کنید و وطن محبوب خود را که در حال حاضر در خطر افتاده، حفظ کنید. آن شب، لحظات حساسی بود اما من به یاری خدا و با توجه به اعتقادات مذهبیای که در تکتک آنها سراغ داشتم از احساس وطن خواهیشان حسن استفاده را بردم و عواقب سقوط پادگان را به آنها گوشزد کردم و گفتم اگر این اسلحه و مهمات زیادی که لشکر در اختیاردارد، بهدست دشمنان انقلاب یعنی گروهکهای مسلح بیفتد، معلوم نیست که ما تا چند سال دیگر باید گرفتار دشمن باشیم. به آنها یادآوری کردم که حساب مردم نجیب کرد از این گروهکها جداست و با درک چنین واقعیتی، باید با عوامل بیگانگان مقابله کنیم. گفتم خواب هیچ پُست و مقامی را برای خود ندیدهام و ممکن است فردا عوض شوم و یکی از شما فرمانده شوید، اگر این اتفاق بیفتد و هر کدام از شما فرمانده من شوید، با کمال میل بهعنوان زیردست شما انجام وظیفه خواهم کرد. اما در حال حاضر که من فرمانده هستم، این را میگویم که امشب حساس ترین شب این منطقه است و اگر امشب این پادگان را از دست ندهیم، آن را برای همیشه حفظ خواهیم کرد. بازتاب این صحبت بسیار مطلوب بود و شب اول، تا صبح هیچکس نخوابید. روز بعد بهعنوان اولین کار، فرماندهان تیپ و گردانها و توپخانه لشکری را سازماندهی کردم.» سرهنگ کتیبه تا 16 اسفند سال 57 در لشکر 28 فرماندهی کرد؛ روزهایی که هر روزش آبستن حاثهای تازه و توطئهای پیچیده بود که از
مدت ها قبل برنامهریزی شده بود. او با کارنامهای موفق در جلوگیری از سقوط پادگان به تهران فراخوانده شد و در همان کمیته موسوم به انقلاب در کنار شهید قرنی به مشاوره در امور انتصابات و سایر امور ارتش ادامه داد.
تاریخ پر فراز و نشیب انقلاب و حوادث پیدرپی برای نظام برجستهای که با هدفی روشن به کسوت نظامی گری درآمده بود، نقش پر رنگی را تدارک دیده بود. او در خاطراتش بیان میکرد:«در سال 1338 در امتحان ورودی دانشکده افسری شرکت کرده و قبول شدم ولی پدرم که فردی مذهبی بود با ورود من به ارتش مخالفت میکرد و من کسی نبودم که بدون اذن پدر کاری با این اهمیت را انجام دهم، بنابراین صبر کردم و پساز یک سال زمینه رضایت پدر را فراهم کردم و در نهایت با بیان این جمله پدرم متقاعد شد که من به دانشکده افسری بروم. آن جمله این بود که اگر من نروم بهجای من ممکن است کسی برود که شایسته نباشد و اقداماتش موجب ضرر و خسارت برای کشور شود. آیا شما پدربزرگوارم راضی به چنین چیزی هستید؟ و بدین صورت رضایت پدر برای ورود به دانشکده افسری در سال 1339 فراهم شد و من وارد دانشکده افسری شدم.» مرحوم کتیبه از همان ابتدای ورود به دانشکده افسری با آشنایی با شهید نامجو، زمینه جذب دانشجویان مذهبی را به دور هم فراهم کردند ؛همان افرادی که در سالهای بعد با تشکیل هستههای مقاومت زمینه جلوگیری از کشتار مردم در جریان انقلاب را فراهم کرده و سبب پیوستن زودهنگام ارتش به انقلاب شدند و بلافاصله پس از پیروزی انقلاب تلاش خود را برای حفظ ارتش در جهت صیانت از کیان کشور و انقلاب فراهم نمودند. سرهنگ کتیبه از سال 58 ودر زمان فرماندهی سرلشکر شهید نامجو بهعنوان فرمانده تیپ دانشجویان در دانشکده افسری مشغول به خدمت شد و به تربیت دانشجویانی پرداخت که کمی بعد فرماندهی گروهانهای مختلف در جنگ ایران و عراق را عهده دارشدند. در زمان مسئولیت ایشان اولین دوره دانشجویان پساز انقلاب پذیرش و برای هدایت یگانهای ارتش هدایت شدند. ایشان در مرداد ماه سال 59 یعنی 2 ماه قبل از آغاز تجاوز رژیم بعثی عراق به مرزهای کشورمان، به ریاست اداره دوم ارتش که در غیاب همه نهادهای اطلاعاتی بهعنوان تنها بازمانده سازمان اطلاعاتی کشور بود، منصوب شد. وی یک هفته قبل از آغاز جنگ همراه با فرمانده نیروی زمینی وقت (مرحوم سرلشکر ظهیرنژاد) در مجلس شورای اسلامی حضور مییابد و با نقشه نظامی اوضاع و احوال مرزهای کشور را با شواهد و قرائن تشریح و خطر وقوع حمله سراسری و گسترده عراق را اعلام مینماید.
سرهنگ کتیبه از سال 59 تا سال 65 ریاست اداره دوم ارتش را عهده دار بود که وقایع مهمی طی آن سالها از جمله حادثه انفجار نخستوزیری که منجر به شهادت رجایی و باهنر شد، به وقوع پیوست. در سال 1366 بهدنبال انعکاس نارساییهایی که در مدیریت جبهههای جنگ ایجاد شده بود به برخی مسائل معترض شد و بههمین سبب از کار برکنار و مجدداً در سال 72 13با دلجویی رهبر معظم انقلاب از ایشان به خدمت بازگشت و سرانجام با سمت معاونت وزیر دفاع از خدمت بازنشسته شد. پساز بازنشستگی با تمرکز فعالیت در امور خیریه که از جوانی و در هنگام خدمت در اصفهان آغاز شده بود به فعالیتهای مذهبی و خیرخواهانه خود ادامه داد و تا واپسین روزهای عمر پر برکت خود در سمت جانشین مدیر عامل خیریه حضرت فاطمه زهرا(س) سرپرستی حدود 5 هزارنونهال یتیم را
عهده دار بود. سرهنگ کتیبه در 7 مهرماه 1399 پساز مدتی بستری شدن سرانجام در سن 81 سالگی به فاصله 120 روز پساز فوت همسرش به دیار باقی شتافت. روحش شاد و با اولیای الهی محشور باد. انشاءالله
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه