روزی که بم زیرو رو شد
جانباختگان بدون کفن
چقدر پرسوز محمدرضا شجریان در همنواییاش با بم خواند: «دل دیوانهام، دیوانهتر شی/ خراب خانهام ویرانهتر شی/ کشم آهی که گردون را بسوزد/ که آه سوته دلان، کارگر شی/ هر آن باغی که نخلش سر به در بی/ مدامش باغبون، خونین جگر بی...» چه بغضهایی برای بم ترکید و چه ضجهها، مویهها و فریادهایی ازغم بم؛ به آسمان رفت. روز 5 دی ماه سال 1382 بم شاید تصویری زمینی از آخرزمان بود، آن جایی که همه حیران و سرگردان حتی دیگر اشکی برایشان نمانده بود که از چشمانشان جاری شود. آخر چه میزان اشک میتواند برای غم از دست رفتن بیش از 30 هزار انسان کافی باشد برای جاری شدن؟
بم با زلزلهای 6/6 ریشتری در نزدیکی سحر زیرو رو شده بود و گرد مرگ در بزرگترین شهر خشتی جهان پاشید. بم تلی از خاک بود که به هرسویش نگاه میکردی؛ جنازههای چیده شده خودنمایی میکرد. آن روز کمتر زندهای در شهر میدیدی که کسی را از دست نداده باشد و راهش به قبرستان شهر ختم نشود. قبرستانی که در روز خرابی شهر، آباد شد.
در ورودی بهشت زهرای بم نوشته شده: «اینجا تربت پاک شیعههای علی(ع) است که در جمعه خونین بم بدون کفن دفن شدند.» اصلاً آن روز در بم کفنی وجود نداشت برای پیچیده شدن، حتی قبر به اندازه کافی نبود و همین شد که بلدوزرها خروارها خاک را در هر رفت و برگشت بیرون میریختند و چند لحظه بعد پیکرها بود که چیده میشدند و خروارها خاک گودالها را برای همیشه پر میکردند.
5 دی ماه، بم روز محشری را پشت سر گذاشت که افراد زنده برای اینکه قبر مردگانشان را گم نکنند هر کدام نشانهای روی قبرهای تازه میگذاشتند؛ یکی پایه میزی را آرامگاه ابدی فرزندانش نشان میکرد، دیگری پتویی را روی قبر مادر و پدرش پهن میکرد و... آن روزها در قبرستان بم نه از ردیف خبری بود و نه قطعه.
در بیمارستان شهر و چادرهای صحرایی هم که برای امدادرسانی زده شده بود اوضاع بسیار فاجعه بار بود همین بس که بدانید که در کمبود آتل برای درمان انواع شکستگیها چارهای نبود که از چوبهای جعبههای چوبی میوه استفاده میشد و ساعت به ساعت بود که هواپیماها و هلیکوپترهای امدادی آسیب دیدگان و زخمیها را به بیمارستانهای شهرهای مختلف برای درمان انتقال میدادند. هواپیماهای امدادی که با خود چندین تن غذا، چادر و تجهیزات دیگر آورده بودند تا به زلزله زدگان کمک کنند. زلزله بم بزرگترین فاجعه طبیعی در 100 سال گذشته ایران است که از آن حتی ارگ چند هزار ساله بم هم که نگهبان تاریخی شهر است، جان سالم به در نبرد. بهترین توصیف را برای بم آن روزها اخوان ثالث در شعر زمستان بیان کرده است:
«زمین دلمرده، سقف آسمان کوتاه/ غبارآلوده مهر و ماه/ زمستان است.»
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه