آرمانگرایی در چارچوب عملگرایی
غلامعلی رجایی
مشاورسابق آیتالله هاشمی رفسنجانی
آیتالله هاشـــــــــــمی رفسنجـــــــــــــانی به لحاظ مشی و شیوه سیاستورزی دارای خصیصهای بود که از کمتر سیاستمداری در دوران معاصر و خصوصاً پس از انقلاب دیده شده است. همین شیوه متمایز هم جایگاهی ویژه و متفاوت به او بخشیده بود. وی از معدود سیاستمدارانی بود که موفق شده بود تلفیقی کارآمد و اثربخش از «آرمانگرایی» و «عملگرایی» را بهطور همزمان پیاده کند. این ویژگی البته نه فقط در دوران مسئولیتهای پس از انقلاب، بلکه از همان گامهای نخست ایشان در دوران نهضت مبارزاتی علیه رژیم پهلوی قابل مشاهده و رصد است و میتوان نشانههای متعددی در خصوص آن یافت. بهعبارت خلاصه و دقیقتر، آیتالله هاشمی رفسنجانی از معدود سیاستمدارانی بود که بهدنبال پیگیری آرمانگرایی در چارچوب عملگرایی سیاسی بود و مهمتر اینکه توانست در دو مقطع قبل و پس از انقلاب، چه در مقام یک مبارز و چه در مقام یک مسئول عالی رتبه و یکی از رهبران سیاسی نظام این مهم را عملیاتی کند. بر همین مبنا همانطور که کارنامه وی را باید با لحاظ این خصیصه تقریباً منحصر به فرد ایشان بررسی کرد، برای بررسی آثار فقدان ایشان هم باید همین مهم را در نظر داشت.
آیتالله هاشمی به اعتبار همین ویژگی، ستون اصلی ایستادن در مقابل افراط و تفریط در عمل سیاسی بود. هیچ تردیدی در این نیست که پس از ایشان این موقعیت به شکل مشهودی خالی مانده و عنصری متناسب با این جایگاه و کارکرد نتوانسته آن نقش را بر عهده بگیرد. این مهم از آنجا اهمیت دوچندانی پیدا میکند که شاهد هستیم نوعی دوقطبی رو به تشدید که یک طرف بر آرمانگرایی صرف و دیگری بر عملگرایی محض تأکید دارند، در حال سیطره بر فضای سیاسی و اجتماعی کشور هستند و در این میان هیچ نیروی تعادلبخشی مؤثری هنوز ابراز وجود نکرده است.
چهار سال فقدان آیتالله هاشمی حداقل در ابعاد اجتماعی بر فرآیند پیگیری عملگرایانه آرمانها تأثیر منفی خود را گذاشته است. گستره این تأثیر اگر در سطوح سیاسی تعمیق شود، آنگاه میتوان از آسیبی بزرگ و حتی خطرآفرین یاد کرد. مسائل داخلی و خارجی کشور ما، از اقتصاد مردم و فرهنگ عمومی گرفته تا روابط منطقهای و بینالمللی ما در شرایط فعلی آنچنان متأثر از فضای دو قطبی تنش میان آرمانگرایان و عملگرایان محض شده و این دو تفکر با چنان سرعتی مشغول توزیع گفتمان خویش در سطوح مختلف جامعه هستند که باید از آن بهعنوان یک تهدید یاد کرد. در فضای میانه این دو گفتمان و گرایش سیاسی آماده چند طیف وسیع و وزینی از نیروهای اجتماعی و سیاسی حضور دارند اما نمیتوان منکر کاهش و افت اثر آنها در تحولات و معادلات شد. امروز فقدان آیتالله هاشمی رفسنجانی و مهمتر از آن خلأ به وجود آمده بابت این فقدان در فضای یاد شده واقعیتی است که نیروهای متمایل به سیاستورزی اعتدالی باید آن را به رسمیت بشناسند. مهمتر اما به بحث گذاشتن این سؤال است که برای عبور از این خلأ چه باید کرد؟
بواقع باید گفت حفظ میراث عقلگرایی سیاسی که در پی دهههای متمادی از تحولات و اثرگذاری نیروهایی چون آیتالله هاشمی رفسنجانی حاصل شده، در شرایط کنونی بسته به بحث بر سر همین پرسش و یافتن پاسخ مقتضی برای آن است.
بیشک در فضای امروز ایران کم نیستند سیاستمداران و شخصیتهایی که هم مفهوم آرمانگرایی در چارچوب عملگرایی را درک میکنند و هم به پیگیری عملیاتی و اجرای آن ایمان دارند. مهم این است که این چهرهها چگونه از جزایری نسبتاً منفرد تبدیل به یک نیروی متشکل سیاسی شوند. این کاری بود که آیتالله هاشمی رفسنجانی با وجه کاریزماتیک شخصیت خود و سابقه و اعتباری که داشت بخوبی انجام میداد. امروز هم اردوگاه اعتدالگرایی سیاسی سخت نیازمند این است که یک رهبری سازماندهنده و متشکل کننده در بین خود پیدا کند. رهبری که اگر دیگر نمیتواند در یک فرد متبلور شود، باید به فکر تبلور آن در یک ساختار بود.
بدون چنین پیشبینی و ابتکار عملی میتوان گفت که بخش زیادی از میراث و دستاوردهای سیاستمداران محاسبهگر و عقلگرایی ایرانی و از جمله آیتالله هاشمی رفسنجانی بهعنوان یکی از بزرگترین آنها در تاریخ معاصر کشور، در فضای کشاکش دوقطبیهای کنونی در خطر از دست رفتن قرار خواهد گرفت. با این توصیف نه فقط برای برخی توفیقات جناحی، بلکه برای نیل به منافع عمومیتر و درازمدتتر ایرانیان، تلاش برای عبور از شرایط خلأ حضور آیتالله هاشمیرفسنجانی و چارهجویی برای پر کردن آن یک ضرورت اجتنابناپذیر است.
مشاورسابق آیتالله هاشمی رفسنجانی
آیتالله هاشـــــــــــمی رفسنجـــــــــــــانی به لحاظ مشی و شیوه سیاستورزی دارای خصیصهای بود که از کمتر سیاستمداری در دوران معاصر و خصوصاً پس از انقلاب دیده شده است. همین شیوه متمایز هم جایگاهی ویژه و متفاوت به او بخشیده بود. وی از معدود سیاستمدارانی بود که موفق شده بود تلفیقی کارآمد و اثربخش از «آرمانگرایی» و «عملگرایی» را بهطور همزمان پیاده کند. این ویژگی البته نه فقط در دوران مسئولیتهای پس از انقلاب، بلکه از همان گامهای نخست ایشان در دوران نهضت مبارزاتی علیه رژیم پهلوی قابل مشاهده و رصد است و میتوان نشانههای متعددی در خصوص آن یافت. بهعبارت خلاصه و دقیقتر، آیتالله هاشمی رفسنجانی از معدود سیاستمدارانی بود که بهدنبال پیگیری آرمانگرایی در چارچوب عملگرایی سیاسی بود و مهمتر اینکه توانست در دو مقطع قبل و پس از انقلاب، چه در مقام یک مبارز و چه در مقام یک مسئول عالی رتبه و یکی از رهبران سیاسی نظام این مهم را عملیاتی کند. بر همین مبنا همانطور که کارنامه وی را باید با لحاظ این خصیصه تقریباً منحصر به فرد ایشان بررسی کرد، برای بررسی آثار فقدان ایشان هم باید همین مهم را در نظر داشت.
آیتالله هاشمی به اعتبار همین ویژگی، ستون اصلی ایستادن در مقابل افراط و تفریط در عمل سیاسی بود. هیچ تردیدی در این نیست که پس از ایشان این موقعیت به شکل مشهودی خالی مانده و عنصری متناسب با این جایگاه و کارکرد نتوانسته آن نقش را بر عهده بگیرد. این مهم از آنجا اهمیت دوچندانی پیدا میکند که شاهد هستیم نوعی دوقطبی رو به تشدید که یک طرف بر آرمانگرایی صرف و دیگری بر عملگرایی محض تأکید دارند، در حال سیطره بر فضای سیاسی و اجتماعی کشور هستند و در این میان هیچ نیروی تعادلبخشی مؤثری هنوز ابراز وجود نکرده است.
چهار سال فقدان آیتالله هاشمی حداقل در ابعاد اجتماعی بر فرآیند پیگیری عملگرایانه آرمانها تأثیر منفی خود را گذاشته است. گستره این تأثیر اگر در سطوح سیاسی تعمیق شود، آنگاه میتوان از آسیبی بزرگ و حتی خطرآفرین یاد کرد. مسائل داخلی و خارجی کشور ما، از اقتصاد مردم و فرهنگ عمومی گرفته تا روابط منطقهای و بینالمللی ما در شرایط فعلی آنچنان متأثر از فضای دو قطبی تنش میان آرمانگرایان و عملگرایان محض شده و این دو تفکر با چنان سرعتی مشغول توزیع گفتمان خویش در سطوح مختلف جامعه هستند که باید از آن بهعنوان یک تهدید یاد کرد. در فضای میانه این دو گفتمان و گرایش سیاسی آماده چند طیف وسیع و وزینی از نیروهای اجتماعی و سیاسی حضور دارند اما نمیتوان منکر کاهش و افت اثر آنها در تحولات و معادلات شد. امروز فقدان آیتالله هاشمی رفسنجانی و مهمتر از آن خلأ به وجود آمده بابت این فقدان در فضای یاد شده واقعیتی است که نیروهای متمایل به سیاستورزی اعتدالی باید آن را به رسمیت بشناسند. مهمتر اما به بحث گذاشتن این سؤال است که برای عبور از این خلأ چه باید کرد؟
بواقع باید گفت حفظ میراث عقلگرایی سیاسی که در پی دهههای متمادی از تحولات و اثرگذاری نیروهایی چون آیتالله هاشمی رفسنجانی حاصل شده، در شرایط کنونی بسته به بحث بر سر همین پرسش و یافتن پاسخ مقتضی برای آن است.
بیشک در فضای امروز ایران کم نیستند سیاستمداران و شخصیتهایی که هم مفهوم آرمانگرایی در چارچوب عملگرایی را درک میکنند و هم به پیگیری عملیاتی و اجرای آن ایمان دارند. مهم این است که این چهرهها چگونه از جزایری نسبتاً منفرد تبدیل به یک نیروی متشکل سیاسی شوند. این کاری بود که آیتالله هاشمی رفسنجانی با وجه کاریزماتیک شخصیت خود و سابقه و اعتباری که داشت بخوبی انجام میداد. امروز هم اردوگاه اعتدالگرایی سیاسی سخت نیازمند این است که یک رهبری سازماندهنده و متشکل کننده در بین خود پیدا کند. رهبری که اگر دیگر نمیتواند در یک فرد متبلور شود، باید به فکر تبلور آن در یک ساختار بود.
بدون چنین پیشبینی و ابتکار عملی میتوان گفت که بخش زیادی از میراث و دستاوردهای سیاستمداران محاسبهگر و عقلگرایی ایرانی و از جمله آیتالله هاشمی رفسنجانی بهعنوان یکی از بزرگترین آنها در تاریخ معاصر کشور، در فضای کشاکش دوقطبیهای کنونی در خطر از دست رفتن قرار خواهد گرفت. با این توصیف نه فقط برای برخی توفیقات جناحی، بلکه برای نیل به منافع عمومیتر و درازمدتتر ایرانیان، تلاش برای عبور از شرایط خلأ حضور آیتالله هاشمیرفسنجانی و چارهجویی برای پر کردن آن یک ضرورت اجتنابناپذیر است.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه