مؤسسههای خیریه و کرامت انسانی
محدثه واعظیپور
روزنامه نگار
مدتی قبل به پیشنهاد دوستی گرامی برای مصاحبه شغلی، به دفتر یک مؤسسه خیریه رفتم. پیش از این با یکی از مؤسسههای خیریه همکاری رسانهای کرده بودم و کم و بیش، فضاهای حاکم بر این سازمانهای مردمنهاد را میشناختم. اغلب این سمنها، در کنار فعالیتهای فراوان نیکوکارانه و قدمهای مؤثری که برای رفع فقر و ناداری از جامعه برمیدارند گرفتار مشکلاتی هستند. ارتباط آنها با دنیای بیرون قطع است، بیشتر در دایره فعالیت خودشان معنا پیدا میکنند و خارج از این گستره، نه مردم از دستاوردهای آنها آگاه میشوند، نه حتی نهادها و ارگانهایی که میتوانند حامی و همراهشان باشند؛ بیتوجهی به نقش روابط عمومی، فعالیت ضعیف رسانهای و دستکم گرفتن این ابزارها برای پیشبرد امور، آفتی است که اغلب این مجموعهها با آن دست به گریبانند. نکته جالب در این جلسه، نوع مصاحبه و برخوردی بود که با یک جویای کار میشد؛ در یک مؤسسه که تمرکزش بر کار آموزشی است، در جهت گسترش سوادآموزی و فرهنگ فعالیت میکند و مفتخر است اغلب حامیان مالیاش، ایرانیان متمول و تحصیلکرده خارج از ایران هستند، اصول ابتدایی رفتار سازمانی رعایت نمیشد. پیش از این جلسه، حتی در سالهای نخست شروع کارم مجبور نشده بودم مصاحبه شغلی بدهم، اما همکاران بسیاری را دعوت به کار کرده و در پروژههای مختلف، افراد متعددی با مهارت و تخصصهای گوناگون روبهرویم نشسته و درباره کار و حرفهشان صحبت کرده بودند؛ در هیچ کدام از آن جلسهها، چنین فضای سرد و بینزاکتی حاکم نبود، حتی اگر متقاضی کار، مناسب همکاری تشخیص داده نمیشد احترامش را تا آخر جلسه حفظ میکردیم و هرگز او را شایسته تحقیر نمیدانستیم.
نوع برخورد سه مسئولی که در این جلسه حضور داشتند همراه با تفرعن، تبختر و از موضع بالا بود. چنین برخوردی را در فضای رسانه ندیدهام، گمان میکردم در یک مؤسسه خیریه، بیش از هر چیز به کرامت انسانی توجه میشود، اما آنچه در قالب مصاحبه میدیدم تبلور جهل نسبت به رسانه، سینما و حتی رویدادهای فرهنگی از جنس جشنوارهها بود. شاید برای آنانی که فعالیت تخصصی در حوزه سینما و رسانه ندارند، درک اهمیت و جایگاه این حرفه در دنیای جدید ساده نباشد، اما این میزان تقابل با پدیدههای نو، در جهانی که اطلاعرسانی، تبلیغات و شفافسازی از ارکان آن است غیرقابل توجیه و همان پاشنه آشیلی است که فعالان در بسیاری از سازمانهای مردم نهاد به آن دچارند.
آن جلسه که تمام شد، من و سه مسئولی که مثل بازجو به انتهای مسیر بازپرسی رسیده بودند میدانستیم این همکاری پیش از آنکه آغاز شود به پایان رسیده است. هیچ کدام بابت این ماجرا، دلخور نبودیم. این اتفاق، این نوع نگاه و این جنس بیگانه بودن با تحولاتی که در فضای رسانه در جریان است و همه سازمانها، مؤسسهها، صاحبان کالاها و خدمات از آن به نفع خود و برای اطلاعرسانی بهره میبرند، در نهایت به این منجر میشود که همچنان در ایران، مسیرهای انجام کارهای نیکوکارانه همان شیوههای سنتی و قدیمی است؛ بخش مهمی از جامعه نمیداند خدمات خیرین، چقدر متنوع و گسترده است و هزاران ایرانی در نقاط مختلف این کشور، برای از بین بردن فقر، تبعیض و پلشتی از سرزمینشان، پرامید و با انگیزه مشغول به کار هستند.
روزنامه نگار
مدتی قبل به پیشنهاد دوستی گرامی برای مصاحبه شغلی، به دفتر یک مؤسسه خیریه رفتم. پیش از این با یکی از مؤسسههای خیریه همکاری رسانهای کرده بودم و کم و بیش، فضاهای حاکم بر این سازمانهای مردمنهاد را میشناختم. اغلب این سمنها، در کنار فعالیتهای فراوان نیکوکارانه و قدمهای مؤثری که برای رفع فقر و ناداری از جامعه برمیدارند گرفتار مشکلاتی هستند. ارتباط آنها با دنیای بیرون قطع است، بیشتر در دایره فعالیت خودشان معنا پیدا میکنند و خارج از این گستره، نه مردم از دستاوردهای آنها آگاه میشوند، نه حتی نهادها و ارگانهایی که میتوانند حامی و همراهشان باشند؛ بیتوجهی به نقش روابط عمومی، فعالیت ضعیف رسانهای و دستکم گرفتن این ابزارها برای پیشبرد امور، آفتی است که اغلب این مجموعهها با آن دست به گریبانند. نکته جالب در این جلسه، نوع مصاحبه و برخوردی بود که با یک جویای کار میشد؛ در یک مؤسسه که تمرکزش بر کار آموزشی است، در جهت گسترش سوادآموزی و فرهنگ فعالیت میکند و مفتخر است اغلب حامیان مالیاش، ایرانیان متمول و تحصیلکرده خارج از ایران هستند، اصول ابتدایی رفتار سازمانی رعایت نمیشد. پیش از این جلسه، حتی در سالهای نخست شروع کارم مجبور نشده بودم مصاحبه شغلی بدهم، اما همکاران بسیاری را دعوت به کار کرده و در پروژههای مختلف، افراد متعددی با مهارت و تخصصهای گوناگون روبهرویم نشسته و درباره کار و حرفهشان صحبت کرده بودند؛ در هیچ کدام از آن جلسهها، چنین فضای سرد و بینزاکتی حاکم نبود، حتی اگر متقاضی کار، مناسب همکاری تشخیص داده نمیشد احترامش را تا آخر جلسه حفظ میکردیم و هرگز او را شایسته تحقیر نمیدانستیم.
نوع برخورد سه مسئولی که در این جلسه حضور داشتند همراه با تفرعن، تبختر و از موضع بالا بود. چنین برخوردی را در فضای رسانه ندیدهام، گمان میکردم در یک مؤسسه خیریه، بیش از هر چیز به کرامت انسانی توجه میشود، اما آنچه در قالب مصاحبه میدیدم تبلور جهل نسبت به رسانه، سینما و حتی رویدادهای فرهنگی از جنس جشنوارهها بود. شاید برای آنانی که فعالیت تخصصی در حوزه سینما و رسانه ندارند، درک اهمیت و جایگاه این حرفه در دنیای جدید ساده نباشد، اما این میزان تقابل با پدیدههای نو، در جهانی که اطلاعرسانی، تبلیغات و شفافسازی از ارکان آن است غیرقابل توجیه و همان پاشنه آشیلی است که فعالان در بسیاری از سازمانهای مردم نهاد به آن دچارند.
آن جلسه که تمام شد، من و سه مسئولی که مثل بازجو به انتهای مسیر بازپرسی رسیده بودند میدانستیم این همکاری پیش از آنکه آغاز شود به پایان رسیده است. هیچ کدام بابت این ماجرا، دلخور نبودیم. این اتفاق، این نوع نگاه و این جنس بیگانه بودن با تحولاتی که در فضای رسانه در جریان است و همه سازمانها، مؤسسهها، صاحبان کالاها و خدمات از آن به نفع خود و برای اطلاعرسانی بهره میبرند، در نهایت به این منجر میشود که همچنان در ایران، مسیرهای انجام کارهای نیکوکارانه همان شیوههای سنتی و قدیمی است؛ بخش مهمی از جامعه نمیداند خدمات خیرین، چقدر متنوع و گسترده است و هزاران ایرانی در نقاط مختلف این کشور، برای از بین بردن فقر، تبعیض و پلشتی از سرزمینشان، پرامید و با انگیزه مشغول به کار هستند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه