جایزه شعر خبرنگاران:

جایزه‌ای که هنوز خسته نشده است


گروه فرهنگی: جایزه کتاب سال شعر ایران به انتخاب «خبرنگاران» که فعالیت خود را با نام «جایزه شعر خبرنگاران» از سال 1385 با همکاری جمعی از خبرنگاران و روزنامه‌نگاران حوزه ادبیات آغاز کرد، اکنون به یکی از مستمرترین رویدادهای شعری کشور تبدیل شده است. دبیری این جشنواره را علیرضا بهرامی بر عهده دارد. زنده‌یاد «غلامرضا بروسان» نخستین برگزیده این جایزه بود که به جامعه ادبی کشور معرفی شد. پس از آن نیز شاعرانی همچون «علیرضا طبایی»، «الیاس علوی»، «حافظ موسوی»، «رؤیا زرین»، «نرگس برهمند»، «بکتاش آبتین»، «فریاد شیری»، «حامد ابراهیم‌پور»، «عباس صفاری»، «عطیه عطارزاده»، «مهدی حاتمی»، «مهدی مظفری ساوجی»، زنده‌یاد «علی نجفی» و «احمدرضا احمدی» عنوان برگزیده بخش کتابِ سال جایزه را به خود اختصاص داده‌اند که البته گاهی، اثرهای شایسته تقدیر هم در کنار اثر برگزیده، معرفی شده‌اند. در دوره‌های برگزار شده از چهره‌هایی همچون «محمدشمس لنگرودی»، «عمران صلاحی»، «احمدرضا احمدی»، «مفتون امینی»، «محمدعلی سپانلو»، «جواد مجابی»، «سیمین بهبهانی»، «یدالله رؤیایی»، «هوشنگ ابتهاج»، «علی باباچاهی»، «ضیاء موحد»، «منصور اوجی»، «فرزانه خجندی» (تاجیکستان)، «محمدعلی اسلامی نُدوشن» و «محمدباقر کلاهی اهری» تجلیل شده است. جایزه شعر خبرنگاران، جغرافیای زبان فارسی را در نظر دارد که برگزیده شدن شاعرانی از کشور افغانستان، مهر تأییدی بر این وضعیت بوده است، از دوره چهارم، با هدف معرفی یا بازنمایی استعدادها یا لایه‌های کمتر مورد توجه قرار گرفته، بخش ویژه را هم تعریف کرد. این بخش به شاعرانی اختصاص داشته که تا زمان برگزاری هر دوره از جایزه، مجموعه شعری منتشر نکرده اما دست‌کم به‌اندازه یک مجموعه، شعر دارند. در این بخش، علاوه بر حضور شاعرانی از افغانستان و تاجیکستان و نیز شاعران ایرانی مقیم خارج از کشور، در برخی از دوره‌ها، شاعر برگزیده و تقدیری معرفی شده، یا رتبه‌های اول، دوم و سوم و در برخی از دوره‌ها هم در کنار یک نفر برگزیده، چند نفر به‌عنوان رتبه‌های مشترک بعدی معرفی شده‌اند. نشر «آرادمان» که در برگزاری مراسم پایانی جایزه همکاری داشته است، مجموعه‌هایی با نام‌های: «سیگار همفری بوگارت»، «دریا پیراهن آبی توست»، «روباه رقاص»، «آدم‌برفی شاد»، «پانتومیمی از دوستت دارم»، «درختی که تکیه داده است»، «رودخانه‌ای در آفریقا»، «فقط تنها نباشم»، «چیدمان نامنظم شکوفه‌ها»، «جای خالی عجیبش» و «قسم به اکتاو اول» شامل آثار 39 شاعر برگزیده‌ در بخش ویژه 11 دوره از این جایزه‌ را منتشر و به بازار کتاب عرضه کرده است.

گفت‌و‌گو با علیرضا بهرامی، دبیر جشنواره شعر خبرنگاران
خوشحالم که جوانمرگ نشدیم

نگار کریمی
خبرنگار
سال 1385 اولین دوره جایزه شعر خبرنگاران که رقابت ادبی سالانه است، برگزار شد. آخرین دوره آن متأثر از شرایط کرونا در سال 1399 برگزار شد. علیرضا بهرامی که خود هم شاعر است و هم خبرنگار است، چندین سال دبیری این رویداد را برعهده دارد.

 چرا بسیاری از جوایز شعری متوقف می‌شوند و اگر جایزه شعر خبرنگاران به پانزدهمین دوره رسیده است چه دلیلی برای آن می‌توان متصور شد؟
متأسفانه عمر جایزه‌های ادبی در ایران به طور کلی کوتاه است و بعضاً در همان دور نخست به پایان می‌رسد یا عمدتاً پس از دو، سه دوره، به جوانمرگی مبتلا می‌شوند. علاوه بر فقدان روح جمعی در فرهنگ عمومی ما، یک علت واضح در کوتاهی عمر جایزه‌های ادبی این است که این جایزه‌ها یا با حمایت دولتی برگزار می‌شوند که با تغییر دولت‌ها و سیاست‌ها و درنتیجه با حذف حمایت‌ها، در می‌مانند، یا اگر در بخش خصوصی برگزار می‌شوند، آنقدر محفلی اداره می‌شوند که زود به بن‌بست می‌رسند. البته فشارهای بیرونی هم بر سرنوشت این گونه دوم، بی‌تأثیر نبوده است.
 جایزه شعر خبرنگاران، از کدام یک از این دو نوع بوده است؟
قطعاً هیچ کدام. حداقل به گواه همین که به دور پانزدهم رسیده و جوانمرگ نشده است.
 حالت نخست، قابل تصورتر است. اما درباره حالت دوم، چطور می‌توان ثابت کرد؟ مگر جایزه شما توسط یک گروه و محفل برگزار نشده است و نمی‌شود. به هر حال برای مخاطبان شعر ریشه در کدام خاک داشتن این جایزه مهم است.
قطعاً هر جمعی، یک نحله فکری می‌تواند باشد؛ اما وقتی از عبارت «محفلی» استفاده می‌کنیم، منظور نگاه و تفکری عملاً فرمایشی است که بر افراد عضو محفل تحمیل می‌شود. از سال 85 که با یکی از دوستان تصمیم گرفتیم با توجه به اینکه جایزه‌ای در حوزه داستان به انتخاب روزنامه‌نگاران و اهالی رسانه وجود داشت، مابه ازای آن را در حوزه شعر راه‌اندازی کنیم. با جدی شدن این تصمیم، پیشنهادهای بسیاری در هر دو زمینه برای ما طرح گردید. چه مثلاً توسط یکی از کارگزاران یک سفارت خارجی که در همان اوایل آمادگی خود را برای حمایت مالی از جایزه ابراز کرد، با این خواسته که در تصمیم‌گیری‌های جایزه نقش تعیین کننده‌ای داشته باشد و البته با پاسخ صریح و سریع ما مواجه شد؛ چه پیشنهادهایی در زمینه حمایت نهادهای رسمی از جایزه که خوشبختانه ما در این زمینه تکلیف را از پیش برای خود مشخص کرده بودیم. در تمام این سال‌ها هم این جایزه در نهایت یا از حمایت ناشران مستقل برخوردار شده که آن هم رفته رفته حذف شد؛ تا استقلال جایزه بیشتر تأمین شود، یا دو سه نفر از شاعران و نویسندگان که الزاماً هم افراد متمولی نبودند.
از جایزه‌ای ادبی، آن هم در حوزه شعر، که توسط روزنامه‌نگاران و خبرنگاران برگزار می‌شود، همین توقع هم می‌رود. به قول معروف، با نان و ماست‌مان می‌سازیم؛ تا سرومان آزاد و راست‌قامت باشد. گاهی هم برخی دوستان دلسوز در وزارت ارشاد توصیه داشتند که جایزه را ثبت رسمی کنیم تا شرایط حمایت از آن نیز فراهم باشد. ولی شخصاً هیچ وقت حتی اندکی تردید هم نداشتم که چرا یک جایزه ادبی که اهالی رسانه آن را برگزار می‌کنند، باید ثبت رسمی شود؟ فکر می‌کنم‌ شأن شعر و رسانه خیلی بالاتر از این حرف‌هاست.
 این استقلال برای شما یک ارزش محسوب می‌شود اما فکر نمی‌کنید برای توسعه این جایزه برخی امور اینچنینی لازم و ملزوم محسوب شوند؟
به هر حال، «آزادگی» ارزشمند است. اما قطعاً بزرگترین سرمایه ما نگاهی است که نسبت به جایزه ما در جامعه شعری، از جمله نزد شاعران جوان وجود دارد که ما را «مستقل» می‌دانند. این دستاورد قطعاً به راحتی به دست نیامده و حاصل پانزده دوره تلاش، دقت و پایداری است. بزرگ‌ترین ارزش برای ما این است که از دور چهارم که بخش ویژه شاعران بدون کتاب به جایزه اضافه شد، استعدادهایی از شهرهای کوچک و بزرگ و بعضاً روستاهای کشور توانستند با ارزش افزوده‌ای که جایزه خبرنگاران برایشان ایجاد کرد، کتاب‌هایشان را در مراکز نشری چون چشمه، نگاه، ثالث، مروارید، فصل پنجم و آرادمان منتشر کنند و جزو شاعران صاحب جایگاه شوند.
 و در این مسیر، سلیقه برگزارکنندگان چه نقشی داشته است؟
قطعاً هر فردی و هر جمعی سلیقه خود را دارد. قطعاً داوری هم براساس سلیقه است که این مفهوم هم به خودی خود ضدارزش نیست. اما به هر حال برای حفظ تعادل نیز همیشه باید فکری کرد. برای این منظور در دوره‌های مختلف سعی کرده‌ایم که نمایندگان جریان‌های شعری مختلف حضور داشته باشند؛ چه از نظر شکلی و چه از نظر مضمونی. البته قطعاً این تنظیم تفکرات در هر دوره به طور کامل برقرار نبوده است که علت‌ها و موانع مختلفی باعث آن شده است؛ اما برآیند روند انتخاب‌های داوران در دوره‌های متمادی جایزه چنین تلاشی را در خود داشته است.
 جایزه خبرنگاران، گسترده‌تر نمی‌شود؟
پرسش دشواری است برای پاسخ دادن. واقعیت این است که جایزه خبرنگاران تا همین جا هم به تار موی همت فردی بند بوده که هر آن ممکن است پاره شود. پس از آن که در سال 85 به همراه محمدهاشم اکبریانی، این جایزه را راه انداختیم، پس از پنج دوره، آقای اکبریانی ابراز خستگی کرد و پیشنهاد داد که کار تعطیل شود. شخصاً موافق تعطیلی نبودم و از دوستان همراه خواستیم که در جلسه‌ای در این باره تصمیم‌گیری کنیم. واقعیت این است که خیلی دوست داشتیم کار دموکراتیک‌تر پیش برود و دارای یک سازمان یافتگی شود. ولی در زمان عمل متأسفانه دوستانی که موافق گسترش همکاری دوستان رسانه‌ای بودند، حتی برای یک جلسه دورهمی هم نمی‌توانستند وقت صرف کنند. نشست‌های «عصر روشن» هم که به‌عنوان مکمل این حرکت طراحی کردیم، پس از چند ماه و چند نشست، به همین سرنوشت دچار شد و همت فردی تداومش بخشید؛ تا زمانی که عملاً امکان برگزاری‌اش از بین رفت.
با این حال همان طور که جایزه شعر خبرنگاران از جایی به بعد عملاً شد جایزه کتاب سال شعر ایران به انتخاب خبرنگاران، امیدوارم روزی جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعات نیز در حوزه داستان احیا شود تا جایزه کتاب سال ادبیات ایران را به انتخاب خبرنگاران بتوانیم شاهد باشیم.
 و سخن آخر؟
دل ما به شعر خوش است و پشتمان گرم به همراهی شاعران.

درخت تنها

رضا عابدین‌زاده
شاعر و مترجم
مردم شرق آسیا مثلى دارند که مى‌گوید: «درخت تنها به کمال نزدیک‌تر است» و این حکایت محمدباقر کلاهى اهرى است. محمد مختارى زمانى درباره‌ او نوشته بود «کلاهى اهرى با‌وجود کم لطفى اهل نقد و نظر به شعرهایش، حرکت تازه‌اى آغاز کرده است که از چشم‌اندازهاى گسترده بر معرفت و موقعیت بشرى حکایت مى کند و در جست و جوى زبانى متناسب با این موقعیت است» (مجله تکاپو، دوره‌ نو، شماره‌ دوم، خرداد ١٣٧٢، ص ٥٠) کلاهى به خاطر خلق و خوى انزواطلبش، در دوره‌اى، على‌رغم مستمر نوشتن، سال‌ها کتابى به ناشران نسپرده بود. نام «چرخ زدن با دلتنگى» از کتابى گرفته شد که قرار بوده در دهه ٥٠ منتشر شود اما بنا به دلایلى به انجام نرسیده بود. در سال ٩٧، چهار شعر منتشر نشده از همان شعرها، به همراه شعرهاى سالیان اخیر او، با همان نام، منتشر شد. کتابى که نامش در سه جایزه‌ مستقل کتاب سال شعر (خبرنگاران، شاملو، الوند) در میان نامزدهاى نهایى قرار گرفت. جایزه‌ خبرنگاران در این سال‌ها نشان داده فارغ از هیاهوى جهان مجازى، مى‌تواند حداقل بخشى از کتاب‌هاى خوب منتشر شده را به مخاطبان جدى ادبیات معرفى کند. نوشته را با این گفته‌ لائوتسه تمام مى‌کنم که «خوب، خود را با هیاهو به اثبات نمى‌رساند، آنچه با هیاهو به اثبات مى‌رسد، خوب نیست.»


محمدباقر کلاهی اهری
شاعر
به صداها و صورت‌ها مى‌نگرم
بعد از تو به دنیا مى‌نگرم
به این باد وحشى
و تگرگى بى‌دلیل که شیشه هاى مرا مى‌شکند
چون مُشتى ریگ بر این تخته‌ رمل
که بعد از تو بى فردا مانده است
مى‌خواستم بمانم بعد از تو
مى‌خواستم خودم را ببوسم که تو را دیده است
و نى نى معصوم چشم‌هاى تو را
که چراغى در پیشانى تاریک من روشن کرده است
بعد از آن که تو نانِ سفید ماه را با من قسمت مى‌کنى
قباى سرو را در مى‌آورى
مرا کنار تصورِ خود مى‌خوابانى
در خلوتى که من و تو بودیم و دنیا نبود
در دنیایى که بعد از من و تو کجا رفته است!

من براى ایامى که از دست رفت
خیلى زیاد گریستم
ایامى که تو را دیدم.
خیلى وقت زیادى نبود
آنقدرى نبود که پیش رُخ ات پیر شوم
آن قدرى بود
که بعد از تو پیر شوم.

در بررسی جوایز شعر در این روزگار
منطق متناظر

محمد جانبازان
شاعر
انسان بنا به گفته‌ ارسطو حیوانی اجتماعی است و در منظر دیگری دیده شدن و از منظری دیگر تأویل، تفسیر شدن‌ نسبت انسان، اثر هنری پویا و اجتماع را در فرآیندی متناظر پدید می‌آورد. هنر اصیل در پرتو خلسه، خلوت، مراقبه و مراقبت‌ زاده می‌شود اما فرآیند تکوین و تکامل آن بواسطه زیست نابهنگام هنرمند در مواجهه با توده‌ها و در میان اجتماع بشری شکل گرفته و صیرورت می‌یابد. در معنایی عام تر، فرهنگ اگرچه به‌ دست خواص‌ زاده می‌شود اما در بستر خاستگاه توده‌ها صیرورت و قوام یافته و فراگیر می‌شود. لاجرم هنرمند در میان جامعه و در خلال رفتار حسانی/عقلانی توده‌ها مورد ارزیابی و داوری انتقادی قرار گرفته و اساس زوال و کمال خود را نیز به همین میزان مدیون منطق مرکزی حاکم بر خاستگاه تاریخی یا فراتاریخی توده‌هاست. تبدیل شدن به بخشی از حافظه فرهنگی زبانی یک قوم و تکثر در منطق مرکزی خوانش توده‌ها منجر به نامیرایی، تکثر و زایش مستمر هنرمند و اثر هنری شده و مهم‌ترین عنصر ساختاری امرجاودانه در هنر است.
ساختار اجتماعی انسان در هر دوره‌ای متناسب با نیازهای فطری و غریزی جامعه دست به انتخاب عناصر زیستنده خواهد زد و این تکثر امر فطری به توجه توده‌ها به بخش ویژه‌ای از فرهنگ و هنر معطوف می‌گردد. در این موقف، هنرمند یا برسازنده عناصر ساختاری فرهنگ در مغاک نیازمندی‌های انسان کلی یا ابرانسان و انسان جزئی یا تقویمی بوده و دست به کنشی انتخاب کننده یا انفعالی انتخاب شونده زده و در این ورطه هولناک یا به مولدی ذیشعور و رهبر فرهنگی اجتماع بدل شده یا به انفعالی فاقد کنش تن داده و تا سطح نیازهای متکثر فطری مخاطب عام، خود و اثر هنری را تقلیل می‌دهد. اما در هر دو طیف آنچه از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است توجه به خاستگاه جمعی توده‌ها و نقش هنرمند در تولید یا بازتولید فرهنگ فاعل و کنش‌مند است تا بتواند به استعلای دستگاه عظیم فکری فزاینده جامعه منجر شود. جامعه‌ای که حیات ذهنی خود را در سایه فعالیت فکری هنرمند اصیل به دست آورده و فعالیت معرفتی ذهن هنرمند را به‌عنوان پیشوا و منجی فرهنگی پذیرفته و از آن تمکین کرده است. در این میان هنرمند اصیل به بررسی نقش و جایگاه فعالیت معرفتی ذهن خود در بستر اجتماع نیازمند است و بازخورد این حیات ذهنی تنها در گروه خوانش و کنش انتقادی اهل نظر و توده‌های فراگیر از دیگر سو امکان‌پذیر است.
جشنواره‌هایی که بنیان آنان برای تحلیل آثار هنرمندان بنا نهاده‌ شده است و در بردارنده دیدگاه متکثر خواص می‌باشند؛ فارغ از ترویج هرگونه هویت صنفی می‌توانند به تبیین جایگاه اثر هنری و نقش خاستگاه نظام معرفتی هنرمند بواسطه تحلیل، داوری‌ها و سنجش‌های اصیل انتقادی دست‌زده و منجر به فراگیری مطالبه مخاطب اصیل و نفی و‌ فقدان اثر تقلیلی توده‌ها به مصرف زدگی صرف شوند. در این ورطه هنرمند هم از منظر مخاطب اصیل و در سنجش انتقادی او خود را به محک تجربه و آزمون می‌گذارد و هم غرابت یا قرابت خاستگاه خود را در میان توده‌ها مورد تحلیل و ارزیابی انتقادی قرار داده و هم به نقش ویژه هنر در استعلای فرهنگی ساختار اجتماعی جامعه پی می‌برد.

انسانی در چهار‌فصل سال

مسعود شهریاری
منتقد ادبی
شعرِ احمدرضا احمدی را باید پروژه زبانی ممتد و ادامه‌داری دانست که در طی سالیان طولانی حیات شعری او از دهه چهل تاکنون خود را کامل کرده است و همچنان مشغول کامل شدن است. مانند نقشه‌ای بزرگ از جهانی شاعرانه که به مرور کشف می‌شود، گسترش می‌یابد و رسم می‌شود. در طی این پروژه ممتد برساخت‌های مختلفی را می‌توان به‌عنوان معیارهای متفاوت نظرگاه زبانی شعر احمدرضا احمدی مشاهده کرد و در رویارویی باشعرش میزان تحمل زبان روزمره در برابر نحو شاعرانه را سنجید و به تماشای درهم آمیزی و گسست آن نشست و همین آستانه تحمل است که خواننده شعرش را در برابر یک نقش شاعرانه گاه دستپاچه می‌کند و به دلشوره‌ای عمیق می‌برد. تصاویر شاعرانه‌ای که نقشی گذرا و همیشه ناپایدار از هستی‌اند در اگزیستانسیالیستی وجه آن؛ و گاهی مانند عکسی از لحظه‌ای یا کسی است که در آن لحظه ثبت شده برای همیشه مرده است در حالی که در همان لحظه زنده است. نقشی همواره گذرا و تهدید شونده در برابر زمان که در همین کتاب بادها بر بستر کلمات می‌دوند نیز بسیار با آن مواجه‌ایم:
«بادها بر بستر کلمات می‌دویدند
درختی که شوق شکوفه داشت
در باد تنها مانده است...»
او که شصت‌سال پیش در نامه‌اش به فروغ شعر را به اتاقی تشبیه کرده بود که فقط یک قصه دارد: «در یک صبح در چهار‌فصلِ سال انسان تیرباران شد»، حالا شصت‌ سال است که شعرش به رنج محاکات خو گرفته است و در اتاقش به‌دنبال ردپای خون‌آلود انسان می‌گردد. حالا شصت‌ سال است که مبدأ «موج نو» در عصر طلایی شعر ایران با انتشار کتابِ طرح احمدرضا احمدی در سال 1341 غرابتی بسیار در‌خور تعمق دارد. کتابی که هنوز هم باید انتشارش را در نیم‌قرن قبل جشن گرفت. احمدرضا احمدی از همان‌وقت تاکنون بی‌وقفه، بی‌اعتنا و خستگی‌ناپذیر، حتی از روی تختِ بیمارستان از چشمه خیال و حقیقت در شعر فارسی پاسبانی کرده است و از این بابت تأثیرپذیری اغلب جریان‌های شعری معاصر از دهه چهل تا‌کنون از شعر احمدرضا احمدی او را از همه شاعران هم‌نسل و غیر‌هم‌نسلش متمایز می‌کند. این در حالی است که او از سرِ انزوا یا هوشمندی هیچ‌گاه اجازه نداد نامش در بیانیه هیچ نحله شعری‌ای بیاید و ایمانش به‌ تنهایی هنرمند را هیچ‌گاه از دست نداد.
شعر احمدرضا احمدی همیشه محل بحث‌های بسیار بوده و اختصاص یافتن این دوره از جایزه شعر خبرنگاران به کتاب بادها بر بستر کلمات می‌دوند نیز نشان دهنده این است که گفتمان شعری احمدرضا احمدی و نقشه زبان شاعرانه‌اش هنوز قابل گسترش، مطالعه، کشف و بررسی است.

احمدرضا احمدی
شاعر
بادها بر بستر کلمات می‌دوند
درختی که شوقِ شکوفه داشت
در باد تنها مانده است
شاید شفایی موقت
برای اندوه میسر باشد
شاید هم این فقط
یک آرزوی محدود باشد
اما روشن است
گستردگی اندوه
پایانی ندارد.

 ما‏ باید ‏در‏ کنار ‏عشق‌های ‏نایاب
و‏ هواپیماهای‏ در‏ حال‏ سقوط
بنشینیم‏
و‏ سیگاری ‏روشن ‏کنیم
از ‏گذشته ‏دریا‏ حرف ‏بزنیم
باید ‏با احتیاط ‏حرف ‏بزنیم
چون ‏کسی ‏را‏ به ‏کسی ‏اعتماد نیست
همه ‏آشنایان‏ ما
با‏ خود ‏بلیت‌های ‏سوخته هواپیما دارند
کمی ‏ابر ‏دارند
‏و ‏لیوانی ‏خالی‏ از‏ چای
‏و‏ سفر‏ه‌ای ‏خالی ‏از ‏نان.

مهران عزیزی
(برگزیده بخش ویژه پانزدهمین دوره)

مانند خاک تشنه باران
در سرزمین خالی حسرت
خشکیده ‌است دار و درختت
دنبال آب گشته کویرت
دنبال آب گشته ولی کو
کو جرعه‌ای، نَمی، خنکایی
خواهد شکست عاقبت آیا
این بغض سردِ گردنه‌گیرت
دنبال آب هروله کردی
در بی‌کرانِ داغ بیابان
تا قطره‌ای مگر بتراود
از چاهِ خشک روح اسیرت
از پا نشسته ‌است امیدت
در مانده‌ای، چقدر دویدی
در خشکسالِ تشنه باران
اردیبهشت و آذر و تیرت
گل داد شاخه‌های جوانت
در انتظار شُر شُرِ باران
تبدیل شد به زخم عمیقی
آن آرزوی خُرد و حقیرت
از پا نشسته‌ای، چه امیدی
در بازی سراب و بیابان
خالی‌ست دستش از نم باران
این بار هم بهار فقیرت

آزاده باصولی
(برگزیده بخش ویژه پانزدهمین دوره)

که خورشیدِ اول صبح
روی سطرهای کدام درخت بنشیند،
که عبور، پرنده باشد
و هجر، گذر،
که عمق، عاطفه باشد
و چشم، فاجعه،
تیترِ درشتِ نگاه توست بر من
بر من که از سطح آمده‌ام
به خراش خو کنم
نه که نقاب
نه که تاب بر بی‌تابی شبانه آورده باشم
که پرواز، تاب می‌خواهد
و فراز، عقاب
پرواز،
این ردّ مانده بر آسمان
این دردِ شبگرد
چوب لای چرخِ کبود است
که غرق دود است
ایستاده‌ام
روی واژه «هنوز»
در راه‌پله‌های یک کتابخانه نمور
ستون‌های صبور
لبخندشان از نیشِ زبان برنده‌تر است
دل را می‌بُرَند
حوصله را
فصل را
وصل را







آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7625/11/576712/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها