داغ دختران افغان
محدثه واعظیپور
روزنامهنگار
سالها پیش در روزنامه «تهران امروز» همکار محترمی در بخش بینالملل داشتم که افغان بود. آقایی حدود پنجاه ساله، آرام و مسلط به زبان انگلیسی که برخلاف اغلب ما روزنامهنگارها که اهل گپ و گفتوگو هستیم، معمولاً ساکت و سرش به کار خود گرم بود. میز گروه فرهنگ و هنر آن روزنامه که یکی از بزرگترین میزها و شلوغترین سرویسها بود کنار میز بخش بینالملل قرار داشت و آن همکار معمولاً از صبح، سر و صدا و حرفهای ما را میشنید و گاهی نسبت به بعضی موضعگیریها و بحثها واکنش نشان میداد. روزی با دوستان درباره فیلم «بمانی» (داریوش مهرجویی) صحبت میکردیم، فیلمی تلخ و تکان دهنده درباره وضعیت دختران و زنان در بخشی از ایران؛ جایی که خودسوزی زنان به یک سنت و عادت یا شاید روشی معترضانه علیه بیعدالتی تبدیل شده است. «بمانی» فیلمی محبوب در کارنامه مهرجویی نیست، اما اثری است که تماشایش میتواند زوایایی تاریک و هولناک از زندگی زنان در این مناطق را عیان کند. آن روز، حرف بعضی از ما این بود که «بمانی» درباره همه زنان ایرانی نیست، زنان موفق، تحصیلکرده و زنانی که خشونت مردانه را تجربه نکردهاند، بخشی از این جامعه هستند که معمولاً کمتر دربارهشان صحبت میشود. گویا ساختار مردسالار نمیخواهد تصویر زن قوی و مستقل در جامعه تکثیر شود. آقای همکار افغان (که متأسفانه نامشان از یادم رفته) وارد بحث شد و به نکته جالبی اشاره کرد. او سر صحبت را با حرف زدن درباره دخترش که در انگلستان زندگی میکرد، شروع کرد و بعد به یادمان آورد که وضعیت زنان در ایران با اغلب کشورهای منطقه تفاوت فاحش دارد. او میگفت تعجب میکند زنان ایرانی با وجود جایگاه خاصی که در زندگی خانوادگی و اجتماعی دارند، معمولاً ناراضی هستند و حقوقی بیشتر مطالبه میکنند. او گفت زنان در کشورهای عربی و افغانستان وضعیتی رقتانگیز دارند، اما به اندازه زنان ایرانی از شرایط شان شکایت نمیکنند. بحث آن روز با احترام به همکارمان طولانی نشد، اگرچه ما مخالف دیدگاهش بودیم و میدانستیم که با وجود پیشرفت زنان در جامعه، هنوز تبعیض و بیعدالتی در بخشهای مختلف زندگی ما جاری است، حتی اگر بهعنوان روزنامهنگار در فضایی کار و زندگی کرده باشیم که این موضوع را کمتر لمس کردهایم.
خبر حادثه تروریستی کابل و مرگ دردناک دختران در مدرسه، مرا به یاد حرفهای آن روز انداخت. در تمام این سالها که زنان سرزمین ما برای احقاق حقوقشان تلاش کردهاند، گاهی موفق و گاه شکست خوردهاند، در سالهایی که دوشادوش مردان جنگیدهاند یا با امید به اصلاح، حرکتی فرهنگی یا اجتماعی را پیگیری کردهاند زنان افغان علاوه بر مشکلات فرهنگی، بحرانهای سیاسی مختلف را تجربه کردهاند. زنان و کودکان مظلوم افغان، سالهاست روی آرامش را ندیدهاند. جنگها از پی هم آمده و خشونت نهادینه شده را تندتر کرده است. گاهی داعش، گاهی طالبان و گاهی سنت، حرکت آنها به سمت آرامش، شادی و رفاه را مسدود کرده است. به خون غلتیدن دختران دانشآموز در یک حادثه تروریستی خشونتبار، تیر خلاصی است به جامعه زنان افغان که میکوشند در دل تاریکی و بدویت، راهی به روشنی پیدا کنند. این روزها چهرهها در واکنش به این تراژدی از عزم راسخ زنان افغان برای آموزش و رشد سخن میگویند، اما متأسفانه این مسیر صعبالعبور و مشکلات بسیار بزرگ است. زنان و دختران افغان با وجود استعداد و تواناییهایشان برای رسیدن به سادهترین حقوق انسانی در خون خود میغلتند و این یک حقیقت انکارنشدنی است.
روزنامهنگار
سالها پیش در روزنامه «تهران امروز» همکار محترمی در بخش بینالملل داشتم که افغان بود. آقایی حدود پنجاه ساله، آرام و مسلط به زبان انگلیسی که برخلاف اغلب ما روزنامهنگارها که اهل گپ و گفتوگو هستیم، معمولاً ساکت و سرش به کار خود گرم بود. میز گروه فرهنگ و هنر آن روزنامه که یکی از بزرگترین میزها و شلوغترین سرویسها بود کنار میز بخش بینالملل قرار داشت و آن همکار معمولاً از صبح، سر و صدا و حرفهای ما را میشنید و گاهی نسبت به بعضی موضعگیریها و بحثها واکنش نشان میداد. روزی با دوستان درباره فیلم «بمانی» (داریوش مهرجویی) صحبت میکردیم، فیلمی تلخ و تکان دهنده درباره وضعیت دختران و زنان در بخشی از ایران؛ جایی که خودسوزی زنان به یک سنت و عادت یا شاید روشی معترضانه علیه بیعدالتی تبدیل شده است. «بمانی» فیلمی محبوب در کارنامه مهرجویی نیست، اما اثری است که تماشایش میتواند زوایایی تاریک و هولناک از زندگی زنان در این مناطق را عیان کند. آن روز، حرف بعضی از ما این بود که «بمانی» درباره همه زنان ایرانی نیست، زنان موفق، تحصیلکرده و زنانی که خشونت مردانه را تجربه نکردهاند، بخشی از این جامعه هستند که معمولاً کمتر دربارهشان صحبت میشود. گویا ساختار مردسالار نمیخواهد تصویر زن قوی و مستقل در جامعه تکثیر شود. آقای همکار افغان (که متأسفانه نامشان از یادم رفته) وارد بحث شد و به نکته جالبی اشاره کرد. او سر صحبت را با حرف زدن درباره دخترش که در انگلستان زندگی میکرد، شروع کرد و بعد به یادمان آورد که وضعیت زنان در ایران با اغلب کشورهای منطقه تفاوت فاحش دارد. او میگفت تعجب میکند زنان ایرانی با وجود جایگاه خاصی که در زندگی خانوادگی و اجتماعی دارند، معمولاً ناراضی هستند و حقوقی بیشتر مطالبه میکنند. او گفت زنان در کشورهای عربی و افغانستان وضعیتی رقتانگیز دارند، اما به اندازه زنان ایرانی از شرایط شان شکایت نمیکنند. بحث آن روز با احترام به همکارمان طولانی نشد، اگرچه ما مخالف دیدگاهش بودیم و میدانستیم که با وجود پیشرفت زنان در جامعه، هنوز تبعیض و بیعدالتی در بخشهای مختلف زندگی ما جاری است، حتی اگر بهعنوان روزنامهنگار در فضایی کار و زندگی کرده باشیم که این موضوع را کمتر لمس کردهایم.
خبر حادثه تروریستی کابل و مرگ دردناک دختران در مدرسه، مرا به یاد حرفهای آن روز انداخت. در تمام این سالها که زنان سرزمین ما برای احقاق حقوقشان تلاش کردهاند، گاهی موفق و گاه شکست خوردهاند، در سالهایی که دوشادوش مردان جنگیدهاند یا با امید به اصلاح، حرکتی فرهنگی یا اجتماعی را پیگیری کردهاند زنان افغان علاوه بر مشکلات فرهنگی، بحرانهای سیاسی مختلف را تجربه کردهاند. زنان و کودکان مظلوم افغان، سالهاست روی آرامش را ندیدهاند. جنگها از پی هم آمده و خشونت نهادینه شده را تندتر کرده است. گاهی داعش، گاهی طالبان و گاهی سنت، حرکت آنها به سمت آرامش، شادی و رفاه را مسدود کرده است. به خون غلتیدن دختران دانشآموز در یک حادثه تروریستی خشونتبار، تیر خلاصی است به جامعه زنان افغان که میکوشند در دل تاریکی و بدویت، راهی به روشنی پیدا کنند. این روزها چهرهها در واکنش به این تراژدی از عزم راسخ زنان افغان برای آموزش و رشد سخن میگویند، اما متأسفانه این مسیر صعبالعبور و مشکلات بسیار بزرگ است. زنان و دختران افغان با وجود استعداد و تواناییهایشان برای رسیدن به سادهترین حقوق انسانی در خون خود میغلتند و این یک حقیقت انکارنشدنی است.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه