«کتاب باز» مغز میوه را تعارف میکند
مسعود فروتن
نویسنده، مجری و کارگردان
بالاتر از باغ فردوس، رو به روی پمپ بنزین کتابفروشی نشر باغ قرار دارد. از عادتهایم این بود که مواقع بیکاری سری به آنجا بزنم، آثار تازه را بررسی کنم، کتابی بخرم و آدمها را در حال کتاب دیدن و کتاب خریدن تماشا کنم. این کتابفروشی مثل من پاتوق یک جوان هم بود که همیشه سر تا پای کتابفروشی را ورانداز میکرد و کتابهای تازه را بررسی میکرد. یک روز سر صحبت را باز کردم و فهمیدم در کار نوشتن و هنر است و بازیگری هم میکند. برای مجموعه «کاکتوس» دعوتش کردم و جزو تیم بازیگری شد. از معدود جوانانی بود که همیشه یک کتاب توی جیب داشت، هر وقت بیکار میشد، کتابش را میخواند. بیراه نیست که او امروز مجری یک برنامه موفق تلویزیونی با محوریت کتاب است.
«کتاب باز» اگر موفق است، مجری آگاه، دانا و جذابی دارد که خودش اهل کتاب خواندن است. برگ برنده این برنامه سروش صحت است که بشدت کتابخوان و کتابدان است و هوشمندانه از کتاب استفاده میکند. برحسب عادت یا برای پر کردن زمان کتاب نمیخواند یا این طور نیست که یک کتاب را بخواند و کنار بگذارد و یادش نباشد که چه خوانده. طوری راجع به «بینوایان» حرف میزند که انگار همین دیروز کتاب را خوانده، با هر کسی صحبت میکند اعم از نویسنده و ناشر و کتابفروش، به اندازه او آگاهی دارد. آگاهانه و هوشمندانه طرف مقابلش را نگاه میکند، دقیق به حرفهایش گوش میدهد و از حرفهایش سؤال درمیآورد. این از بلد بودنهای اجراست. او به سبک و سیاق دیگر مجریهای تلویزیون نیست. آنقدر آگاه است که لازم نیست حتماً لباسی خاص بپوشد تا به چشم بیاید. سروش صحت با متانت و دانشاش دیده میشود. درخت تنومند «کتابباز» همچنان سروش صحت است و دیگر بخشهای برنامه به آن سنجاق میشوند.
اعتقاد شخصی من این است که هیچ برنامهای نمیتواند مخاطب را کتابخوان کند. باید از کودکی کتابخوان، تربیت شد. در همین برنامه که میهمان سروش صحت بودم، ماجرای کتابخوان شدنم را تعریف کردم. روزی مشغول خواندن کتاب «پر» شارلوت مری ماتیسن بودم که از کتابفروشی محله به امانت گرفته بودم. پدر نگاهی به کتاب کرد و گفت بعد از تمام شدن کتاب با تو کار دارم. کتاب را که تحویل دادم، نزد پدرم رفتم. کتابهای او چند جلدی و درباره تاریخ ادبیات و دیوان شاعران بود. برای من جذابیتی نداشت. کتابی دو جلدی به دستم داد و گفت این «بینوایان» است. بخوان و آخر هفته برایم تعریف کن که چه یاد گرفتی. بخش کشیش و دزد را خواندم و برایش تعریف کردم. ازسبک قصهگویی و خلاصه کردن کتاب خوشش آمد و یک 5 ریالی به من جایزه داد. همین کتاب باعث شد کتابخوانی را ادامه بدهم. حالا کتاب خواندن و کتاب خریدن یک رسم در زندگی من شده است. یک عادت خوب هم این اواخر به آن اضافه شده است. کتابها را تا سقف جمع نمیکنم که بگویم این همه کتاب دارم. میفرستمش به جاهایی که لازم دارند. داشتم این را میگفتم که نمیشود با برنامه تلویزیونی کسی را کتابخوان کرد. این عادت را باید از بچگی یاد گرفت. باید برای بچهها کتاب خواند تا کتاب خواندن و کتاب شنیدن عادت شود. حواسمان هم باشد که ضبط صوت نمیتواند جای پدر و مادر را بگیرد. همچنان که کتاب صوتی نمیتواند جای مطالعه را بگیرد. خود من با وجود کتابخوانی برای جاهای مختلف دلم میخواهد کتاب به دستم بگیرم، کلمات را ببینم و خودم بخوانم. شاید کتاب شنیدن آدم را به این حال بیندازد که باید خودم کتاب بخوانم.
پس توقع نداشته باشید که «کتابباز» شما را کتابخوان کند اما این برنامه میتواند شما را به خواندن کتابهای تازه ترغیب کند. در گفتوگو با نویسنده و ناشر و کتابفروش و گاهی کتابخوانهای اهل هنر پیشنهادهای ترغیبکننده برایتان دارد. تا یادم نرفته بگویم چه خوب است که این برنامه برعکس اغلب برنامههای گفتوگومحور گرفتار دعوت از سلبریتیها نشده است. نویسنده را دعوت میکند و مغز میوه را به مخاطب تعارف میکند. این شاخصه معرفی و آشنایی با کتاب امیدوارم به برنامههای رادیویی هم راه پیدا کند. گویندهای که قصهای را میخواند، در انتهای برنامه بگوید که این کتاب برای کدام انتشارات است و از کجا میتوان آن را خرید. این معرفی فقط به نفع نویسنده و ناشر نیست بلکه به نفع مردمی است که کتاب میتواند بخشی از زندگی معنویشان باشد. برای خودشان کتاب هدیه بگیرند و به دیگران کتاب هدیه دهند.
نویسنده، مجری و کارگردان
بالاتر از باغ فردوس، رو به روی پمپ بنزین کتابفروشی نشر باغ قرار دارد. از عادتهایم این بود که مواقع بیکاری سری به آنجا بزنم، آثار تازه را بررسی کنم، کتابی بخرم و آدمها را در حال کتاب دیدن و کتاب خریدن تماشا کنم. این کتابفروشی مثل من پاتوق یک جوان هم بود که همیشه سر تا پای کتابفروشی را ورانداز میکرد و کتابهای تازه را بررسی میکرد. یک روز سر صحبت را باز کردم و فهمیدم در کار نوشتن و هنر است و بازیگری هم میکند. برای مجموعه «کاکتوس» دعوتش کردم و جزو تیم بازیگری شد. از معدود جوانانی بود که همیشه یک کتاب توی جیب داشت، هر وقت بیکار میشد، کتابش را میخواند. بیراه نیست که او امروز مجری یک برنامه موفق تلویزیونی با محوریت کتاب است.
«کتاب باز» اگر موفق است، مجری آگاه، دانا و جذابی دارد که خودش اهل کتاب خواندن است. برگ برنده این برنامه سروش صحت است که بشدت کتابخوان و کتابدان است و هوشمندانه از کتاب استفاده میکند. برحسب عادت یا برای پر کردن زمان کتاب نمیخواند یا این طور نیست که یک کتاب را بخواند و کنار بگذارد و یادش نباشد که چه خوانده. طوری راجع به «بینوایان» حرف میزند که انگار همین دیروز کتاب را خوانده، با هر کسی صحبت میکند اعم از نویسنده و ناشر و کتابفروش، به اندازه او آگاهی دارد. آگاهانه و هوشمندانه طرف مقابلش را نگاه میکند، دقیق به حرفهایش گوش میدهد و از حرفهایش سؤال درمیآورد. این از بلد بودنهای اجراست. او به سبک و سیاق دیگر مجریهای تلویزیون نیست. آنقدر آگاه است که لازم نیست حتماً لباسی خاص بپوشد تا به چشم بیاید. سروش صحت با متانت و دانشاش دیده میشود. درخت تنومند «کتابباز» همچنان سروش صحت است و دیگر بخشهای برنامه به آن سنجاق میشوند.
اعتقاد شخصی من این است که هیچ برنامهای نمیتواند مخاطب را کتابخوان کند. باید از کودکی کتابخوان، تربیت شد. در همین برنامه که میهمان سروش صحت بودم، ماجرای کتابخوان شدنم را تعریف کردم. روزی مشغول خواندن کتاب «پر» شارلوت مری ماتیسن بودم که از کتابفروشی محله به امانت گرفته بودم. پدر نگاهی به کتاب کرد و گفت بعد از تمام شدن کتاب با تو کار دارم. کتاب را که تحویل دادم، نزد پدرم رفتم. کتابهای او چند جلدی و درباره تاریخ ادبیات و دیوان شاعران بود. برای من جذابیتی نداشت. کتابی دو جلدی به دستم داد و گفت این «بینوایان» است. بخوان و آخر هفته برایم تعریف کن که چه یاد گرفتی. بخش کشیش و دزد را خواندم و برایش تعریف کردم. ازسبک قصهگویی و خلاصه کردن کتاب خوشش آمد و یک 5 ریالی به من جایزه داد. همین کتاب باعث شد کتابخوانی را ادامه بدهم. حالا کتاب خواندن و کتاب خریدن یک رسم در زندگی من شده است. یک عادت خوب هم این اواخر به آن اضافه شده است. کتابها را تا سقف جمع نمیکنم که بگویم این همه کتاب دارم. میفرستمش به جاهایی که لازم دارند. داشتم این را میگفتم که نمیشود با برنامه تلویزیونی کسی را کتابخوان کرد. این عادت را باید از بچگی یاد گرفت. باید برای بچهها کتاب خواند تا کتاب خواندن و کتاب شنیدن عادت شود. حواسمان هم باشد که ضبط صوت نمیتواند جای پدر و مادر را بگیرد. همچنان که کتاب صوتی نمیتواند جای مطالعه را بگیرد. خود من با وجود کتابخوانی برای جاهای مختلف دلم میخواهد کتاب به دستم بگیرم، کلمات را ببینم و خودم بخوانم. شاید کتاب شنیدن آدم را به این حال بیندازد که باید خودم کتاب بخوانم.
پس توقع نداشته باشید که «کتابباز» شما را کتابخوان کند اما این برنامه میتواند شما را به خواندن کتابهای تازه ترغیب کند. در گفتوگو با نویسنده و ناشر و کتابفروش و گاهی کتابخوانهای اهل هنر پیشنهادهای ترغیبکننده برایتان دارد. تا یادم نرفته بگویم چه خوب است که این برنامه برعکس اغلب برنامههای گفتوگومحور گرفتار دعوت از سلبریتیها نشده است. نویسنده را دعوت میکند و مغز میوه را به مخاطب تعارف میکند. این شاخصه معرفی و آشنایی با کتاب امیدوارم به برنامههای رادیویی هم راه پیدا کند. گویندهای که قصهای را میخواند، در انتهای برنامه بگوید که این کتاب برای کدام انتشارات است و از کجا میتوان آن را خرید. این معرفی فقط به نفع نویسنده و ناشر نیست بلکه به نفع مردمی است که کتاب میتواند بخشی از زندگی معنویشان باشد. برای خودشان کتاب هدیه بگیرند و به دیگران کتاب هدیه دهند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه