به بهانه درگذشت مسعود بهبهانینیا نویسنده کهنهکار تلویزیون
هیچ طوری شبیه مرگ نیستی
پوریا آذربایجانی
فیلمنامهنویس و کارگردان
قلب مگر چقدر گنجایش دارد... کافیست توی بیست سی سال بیست سی مدیر متفاوت به تورت بخورند که با نظراتی متفاوت بخواهند سرنوشت آدمهای داستانهایت را تغییر دهند... باسواد و بیسواد... اینوری و آنوری... کهنه مدیر و تازه مدیر... این وسط اگر دلبسته تکتک آدمهای داستانهایت باشی و ریسه سرنوشت تکتکشان را هزاربار توی ذهنت ریسیده باشی که دیگر ول معطلی... یعنی چیزی نمیماند از قلبت اصلاً... مخصوصاً که اهل جار و جنجال هم نباشی... که شریف باشی و همین شرافتت گاهی بهانه شده باشد برای بعضی که هرچه میخواهند بکنند... که توی جلساتی طولانی به طول همه سالهای کاریات نشسته باشی و شاهد جراحی آنچه باشی که نوشتهای... خلق کردهای...
اینها تازه منهای احوال متفاوتیست (متفاوت از منظر ذهن تو) که کارگردان و عوامل تولید میتوانند برای دنیایی که تو پیش از این در ذهنت ساختهای پیش رویت بسازند... گاهی (به تعارف شاید) بهتر از آنچه که فکر میکردهای و گاهی هم آب سردی روی آتش پرحرارت آن همه شوق که هنگام نوشتن داشتهای...
به اینها اضافه کنیم این همه کاراکتر را که همزمان با تو و در تو زندگی میکنند... که با مغزت فکر میکنند... با ریهات تنفس میکنند و همه ماجراهای دور و برشان را تلنبار میکنند روی
قلب تو...
همه اینهاست و کمی بیشتر شاید مسعودخان بهبهانینیای عزیزم که قلب یک نویسنده را خراب میکند... انگار که یکبار زندگی کنی ولی به جای صد نفر... پانصد نفر... هزار نفر...
این وسط شریف و شفاف هم که باشی... عاشق هم که باشی... باحیا هم که باشی کار هی سختتر و سختتر میشود...
همین است شاید که در نگاه اول هیچ طوری شبیه مرگ نیستی و همه وجودت شور و شوق تعریف یک شکل روایت جدید از یک داستانک است اما نگاه که دقیقتر بشود... متمرکز بر قلبت که بشود... این همه رسوب... روی دیواره رگها نمایان میشوند و بعد به یکباره جریان حیات را برای همیشه متوقف میکنند... فارغ از نظرات همه مدیران... فارغ از سلیقه همه کارگردانها و عوامل تولید... فارغ از همه شخصیتهایی که خودت ساختهای مسعودخان بهبهانی عزیز...
این وسط آنچه حیف میشود تویی و آنها که یتیم شدهاند همه ما...
سفرت بخیر باشد مرد بزرگ... راضی باش از ما... مرد بزرگ
فیلمنامهنویس و کارگردان
قلب مگر چقدر گنجایش دارد... کافیست توی بیست سی سال بیست سی مدیر متفاوت به تورت بخورند که با نظراتی متفاوت بخواهند سرنوشت آدمهای داستانهایت را تغییر دهند... باسواد و بیسواد... اینوری و آنوری... کهنه مدیر و تازه مدیر... این وسط اگر دلبسته تکتک آدمهای داستانهایت باشی و ریسه سرنوشت تکتکشان را هزاربار توی ذهنت ریسیده باشی که دیگر ول معطلی... یعنی چیزی نمیماند از قلبت اصلاً... مخصوصاً که اهل جار و جنجال هم نباشی... که شریف باشی و همین شرافتت گاهی بهانه شده باشد برای بعضی که هرچه میخواهند بکنند... که توی جلساتی طولانی به طول همه سالهای کاریات نشسته باشی و شاهد جراحی آنچه باشی که نوشتهای... خلق کردهای...
اینها تازه منهای احوال متفاوتیست (متفاوت از منظر ذهن تو) که کارگردان و عوامل تولید میتوانند برای دنیایی که تو پیش از این در ذهنت ساختهای پیش رویت بسازند... گاهی (به تعارف شاید) بهتر از آنچه که فکر میکردهای و گاهی هم آب سردی روی آتش پرحرارت آن همه شوق که هنگام نوشتن داشتهای...
به اینها اضافه کنیم این همه کاراکتر را که همزمان با تو و در تو زندگی میکنند... که با مغزت فکر میکنند... با ریهات تنفس میکنند و همه ماجراهای دور و برشان را تلنبار میکنند روی
قلب تو...
همه اینهاست و کمی بیشتر شاید مسعودخان بهبهانینیای عزیزم که قلب یک نویسنده را خراب میکند... انگار که یکبار زندگی کنی ولی به جای صد نفر... پانصد نفر... هزار نفر...
این وسط شریف و شفاف هم که باشی... عاشق هم که باشی... باحیا هم که باشی کار هی سختتر و سختتر میشود...
همین است شاید که در نگاه اول هیچ طوری شبیه مرگ نیستی و همه وجودت شور و شوق تعریف یک شکل روایت جدید از یک داستانک است اما نگاه که دقیقتر بشود... متمرکز بر قلبت که بشود... این همه رسوب... روی دیواره رگها نمایان میشوند و بعد به یکباره جریان حیات را برای همیشه متوقف میکنند... فارغ از نظرات همه مدیران... فارغ از سلیقه همه کارگردانها و عوامل تولید... فارغ از همه شخصیتهایی که خودت ساختهای مسعودخان بهبهانی عزیز...
این وسط آنچه حیف میشود تویی و آنها که یتیم شدهاند همه ما...
سفرت بخیر باشد مرد بزرگ... راضی باش از ما... مرد بزرگ
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه