مروری بر دفتر شعر «میان جیوه و اندوه» لیلا کردبچه/ نشر نگاه
چند ساعت از زندگی
ارمغان بهداروند
شاعر
از خودنوشتن و به دیگری اندیشیدن، تکلیف شعر است. تعمیم زیست فردی و خلق همجهانیها میتواند مقصد این رویکرد باشد. کوچ اجباری از کلیشههای مضمونی و الزامات نوشتاری و تبدیل گزارههای زیستی به متن ادبی از مهمترین تظاهرات معاصرت شعر امروز است. ادبیات امروز ناگزیر است که پیشقدم قرابتورزی با مخاطب شود و مخاطب نیز، ترس از روبهرو شدن با ادبیات را کنار گذاشته است. آنچه از آن بهعنوان گسست در روابط مؤلف و مخاطب یاد شده است؛ بههر دلیل، به نفع ادبیات نبوده است و یکی از معالجتهای آن که اتفاقاً از اقبال و استقبال نیز برخوردار شد؛ همین احضار روزمرگیها و پیوند زدن زیستهای فردی به حیات جمعی است. قاعدتاً این انتخاب، موافقان و مخالفانی خواهد داشت. خروج ادبیات از هیمنه متمایز خویش و کمرنگ شدن جلوههای فنی آن از جمله مهمترین انتقاداتی است که در برابر این رویکرد بیان شده است اما حفظ کردن اندک مخاطبان شعر و ممانعت از تعمیق فاصله موجود را که «بحران» سه دهه پشت سر بوده است، میتوان سوی دیگر این روش و منش دانست.
لیلا کردبچه از معتقدان به این زیســـــــــت شعری اســــــــت و در همـــــــه این سالها تجربیات فردی و دریافتهای اجتماعی خود را در ملایمتهای زبانی و با تکیه بر موقعیتآفرینیهای عاطفی و دلالتهای زنانه ارائه کرده است. تازهترین مجموعه شعر لیلا کردبچه بهنام «میان جیوه و اندوه» توسط نشر نگاه منتشر شده است. فلسفه غالب شعرهای این مجموعه، تجسم جهان واقعشدهای است که شاعر هم از آن گریزان است و هم نمیتواند یکسره از آن دل ببرد. در این مجموعه نیز همچون دیگر مجموعههای پیش از این، او را شاعری مییابیم که با تمرکز بر وجهی اعتراضی از مواجهات عاطفی انسان امروز، در مرزی میان امیدواری و ناامیدی مینویسد.
با مرور شعری از این مجموعه، از تأثیرگذاری شاعر بر بسیاری از شاعران همروزگار خویش و ثبت امضای خویش در کارنامه شعر زنان این روزگار یاد میکنم:
مرا به یاد بیاور/ وقتی به کفشهای کهنهات نگاه میکنی/ و مسیرت به سمت آن کوچه بنبست کج میشود/ وقتی به دکمههای پیراهنت دست میکشی/ و انگشتان من از راه دور مهربان میشوند/ مرا به یاد بیاور/ با اولینبارهای عزیز/ و آخرینبارهای غم انگیز را برای خودم بگذار/ که بهتر از همه میتوانم ادای فراموشی در بیاورم/ و سالها به نقطهای دوردست خیره بمانم/ یعنی دارم فکر میکنم آخرین بار کی دیدمت؟/ و زیرچشمی مرگ را تحتنظر بگیرم/ که همین طور بینمان ایستاده است/ سیگار میکشد/ و هی این پا و آن پا میکند.
شاعر
از خودنوشتن و به دیگری اندیشیدن، تکلیف شعر است. تعمیم زیست فردی و خلق همجهانیها میتواند مقصد این رویکرد باشد. کوچ اجباری از کلیشههای مضمونی و الزامات نوشتاری و تبدیل گزارههای زیستی به متن ادبی از مهمترین تظاهرات معاصرت شعر امروز است. ادبیات امروز ناگزیر است که پیشقدم قرابتورزی با مخاطب شود و مخاطب نیز، ترس از روبهرو شدن با ادبیات را کنار گذاشته است. آنچه از آن بهعنوان گسست در روابط مؤلف و مخاطب یاد شده است؛ بههر دلیل، به نفع ادبیات نبوده است و یکی از معالجتهای آن که اتفاقاً از اقبال و استقبال نیز برخوردار شد؛ همین احضار روزمرگیها و پیوند زدن زیستهای فردی به حیات جمعی است. قاعدتاً این انتخاب، موافقان و مخالفانی خواهد داشت. خروج ادبیات از هیمنه متمایز خویش و کمرنگ شدن جلوههای فنی آن از جمله مهمترین انتقاداتی است که در برابر این رویکرد بیان شده است اما حفظ کردن اندک مخاطبان شعر و ممانعت از تعمیق فاصله موجود را که «بحران» سه دهه پشت سر بوده است، میتوان سوی دیگر این روش و منش دانست.
لیلا کردبچه از معتقدان به این زیســـــــــت شعری اســــــــت و در همـــــــه این سالها تجربیات فردی و دریافتهای اجتماعی خود را در ملایمتهای زبانی و با تکیه بر موقعیتآفرینیهای عاطفی و دلالتهای زنانه ارائه کرده است. تازهترین مجموعه شعر لیلا کردبچه بهنام «میان جیوه و اندوه» توسط نشر نگاه منتشر شده است. فلسفه غالب شعرهای این مجموعه، تجسم جهان واقعشدهای است که شاعر هم از آن گریزان است و هم نمیتواند یکسره از آن دل ببرد. در این مجموعه نیز همچون دیگر مجموعههای پیش از این، او را شاعری مییابیم که با تمرکز بر وجهی اعتراضی از مواجهات عاطفی انسان امروز، در مرزی میان امیدواری و ناامیدی مینویسد.
با مرور شعری از این مجموعه، از تأثیرگذاری شاعر بر بسیاری از شاعران همروزگار خویش و ثبت امضای خویش در کارنامه شعر زنان این روزگار یاد میکنم:
مرا به یاد بیاور/ وقتی به کفشهای کهنهات نگاه میکنی/ و مسیرت به سمت آن کوچه بنبست کج میشود/ وقتی به دکمههای پیراهنت دست میکشی/ و انگشتان من از راه دور مهربان میشوند/ مرا به یاد بیاور/ با اولینبارهای عزیز/ و آخرینبارهای غم انگیز را برای خودم بگذار/ که بهتر از همه میتوانم ادای فراموشی در بیاورم/ و سالها به نقطهای دوردست خیره بمانم/ یعنی دارم فکر میکنم آخرین بار کی دیدمت؟/ و زیرچشمی مرگ را تحتنظر بگیرم/ که همین طور بینمان ایستاده است/ سیگار میکشد/ و هی این پا و آن پا میکند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه