به مناسبت 25 آبان سالروز درگذشت علامه محمدتقی جعفری
درس تمام شد، برخیز و برو
دکتر رضا حمیدی
روزی به محضر مرحوم علامه محمدتقی جعفری رسیدم و در پایان دیدار از ایشان تقاضا نمودم برای این کتابخانه شکیل و بزرگی که دارید یک بیت شعری بفرمایید تا با خط خودم به نستعلیق بنویسم یا آیه و حدیثی به خط ثلث، و دیدار بعدی تقدیم کنم در کتابخانهتان نصب شود. تشویقم کردند که به چند شیوه خوشنویسی میکنم و از علاقه خودشان به خوشنویسی گفتند.
سپس قدری تأمل کردند و فرمودند این شعر را بنویس:
تا رسد دستت به خود، شو کارگر
چون فتی از کار، خواهی زد به سر
پرسیدم استاد این شعر از کیست؟ فرمودند: «در حوزه نجف از محضر استادی به نام شیخ مرتضی طالقانی عارف بزرگ استفاده کردم. دو روز به فوتش مثل هر روز به محضرش شتافتم. فرمود: برای چه آمدی آقا؟ عرض کردم: آمدهام که درس بفرمایید. فرمود: آقاجان! درس تمام شد، برخیز و برو، درس تمام شد، من مسافرم. «خر طالقان رفته پالانش مانده، روح رفته جسدش مانده.» و بعد کلمه «لا اله الاّ اللّه» را تکرار کرد و اشک از چشمانش سرازیر شد. متوجه شدم شیخ از رحلتش خبر میدهد. عرض کردم: آقا! حالا یک چیزی بفرمایید تا مرخص شوم. فرمود: آقا! فهمیدی؟ متوجه شدی؟ بشنو:
تا رسد دستت به خود، شو کارگر
چون فتی از کار، خواهی زد به سر
فردای آن روز خبر آمد که شیخ مرتضی طالقانی به ابدیت پیوست.»
این شعر منسوب به این عارف الهی است.
روزی به محضر مرحوم علامه محمدتقی جعفری رسیدم و در پایان دیدار از ایشان تقاضا نمودم برای این کتابخانه شکیل و بزرگی که دارید یک بیت شعری بفرمایید تا با خط خودم به نستعلیق بنویسم یا آیه و حدیثی به خط ثلث، و دیدار بعدی تقدیم کنم در کتابخانهتان نصب شود. تشویقم کردند که به چند شیوه خوشنویسی میکنم و از علاقه خودشان به خوشنویسی گفتند.
سپس قدری تأمل کردند و فرمودند این شعر را بنویس:
تا رسد دستت به خود، شو کارگر
چون فتی از کار، خواهی زد به سر
پرسیدم استاد این شعر از کیست؟ فرمودند: «در حوزه نجف از محضر استادی به نام شیخ مرتضی طالقانی عارف بزرگ استفاده کردم. دو روز به فوتش مثل هر روز به محضرش شتافتم. فرمود: برای چه آمدی آقا؟ عرض کردم: آمدهام که درس بفرمایید. فرمود: آقاجان! درس تمام شد، برخیز و برو، درس تمام شد، من مسافرم. «خر طالقان رفته پالانش مانده، روح رفته جسدش مانده.» و بعد کلمه «لا اله الاّ اللّه» را تکرار کرد و اشک از چشمانش سرازیر شد. متوجه شدم شیخ از رحلتش خبر میدهد. عرض کردم: آقا! حالا یک چیزی بفرمایید تا مرخص شوم. فرمود: آقا! فهمیدی؟ متوجه شدی؟ بشنو:
تا رسد دستت به خود، شو کارگر
چون فتی از کار، خواهی زد به سر
فردای آن روز خبر آمد که شیخ مرتضی طالقانی به ابدیت پیوست.»
این شعر منسوب به این عارف الهی است.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه