اقتصاد برای همه و به زبان ساده
کمیابی منابع؛ اولین درس اقتصاد
سپیده پیری
خبرنگار
وقتی از اقتصاد حرف میزنیم دقیقاً از چه حرف میزنیم؟ پاسخ عموم مردم به این پرسش هجوم انبوهی نمودار، عدد و رقم و فرمول ریاضی است یعنی آنچه با فهم عموم مردم فاصله معناداری دارد. آنها اقتصاد را که این روزها بیش از هر زمان دیگری به گفتمان غالب جامعه تبدیل شده، از کیف پول و سبد خرید و اجاره خانهشان فهم میکنند و همین موضوع باعث شده مسئولان و شهروندان به ادبیات مشترکی از مسائل اقتصادی نرسند و زمینه سوء تفاهمها و سوء تعبیرها فراهم و بازار شایعات داغ شود. خلأ آموزش اصول اولیه اقتصاد به آحاد مردم به گونهای که گزارش، تحلیل و اخبار اقتصادی منتشر شده در رسانهها برایشان قابل درک باشد ما را بر آن داشت تا ضمن حذف مدلها و محاسبات پیچیده با بیانی ساده و مثالهای کاربردی با مخاطبان «ایران» به زبان ساده سخن بگوییم تا به بینش اقتصادی برسند و ارتباط مفاهیم اقتصادی با زندگی روزمرهشان را درک، دریافت و سنجش کنند. هر چند که در این مسیر به عاریت گرفتن تجرید و مدد گرفتن از زبان صوری گریزناپذیر است.
ما در دنیای فراوانی زندگی میکنیم یا در دنیای کمبود؟
در گام نخست مفهوم «کمیابی و وفور» را شرح میدهیم که علم اقتصاد بر مبنای آن شکل گرفته است.البته بیش از وفور از کمیابی خواهیم گفت چراکه در اقتصاد هیچ چیز «ارزش اقتصادی» ندارد مگر آنکه کمیاب باشد.در واقع دنیای اقتصاد، دنیای کمبود است و اقتصاد دانش درک، تحلیل و مدیریت کمیابی هاست و منابع کم را تخصیص میدهد چون برای ما مقدر شده که در دنیایی با کمبود بیپایان زیست کنیم. البته که نیازها و خواستههای آدمی نیز نامحدود و سیریناپذیر است و اقتصاد هدف نهایی خود را برآوردن نیازها و خواستههای مردم بهعنوان مصرف کننده تعریف کرده است.
اقتصاد میگوید هر آنچه آزادانه در دسترس همگان باشد ارزش اقتصادی ندارد حتی اگر برای زندگی ضروری باشد. نمونهاش هوا، همیشه بود، زیاد هم بود اما در دهههای اخیر که غلظت اش بالا رفت و آلوده شد، هوای پاک کمیاب و ارزشمند شد. در مثالی دیگر میتوان به کار اشاره کرد. در گذشته که مردم برای رفع نیازهای هم در قبایل، روستاها یا جوامع با یکدیگر همکاری میکردند، کار هیچ ارزش اقتصادی نداشت در حالی که الان برای آن بهای قابل توجهی پرداخت میشود.
بر این اساس یک کالا کمیاب است اگر عرضه آن کفاف تقاضایش را ندهد مثل منابع طبیعی و در مقابل وفور به شرایطی گفته میشود که تقاضا برای یک کالا کمتر از مقدار عرضه شده باشد. مسکن مهر در برههای از زمان مصداق وفور بود.
مخلص کلام آنکه کالایی که به وفور یافت میشود، مجانی است و اقتصاد حرفی برای گفتن در مورد آن ندارد. در اقتصاد سخن از جایی شروع میشود که کالایی در معرض کمیابی قرار میگیرد. دکتر فرهاد نیلی در مقدمه کتاب «بینش اقتصادی برای همه» نوشته دکتر علی سرزعیم در تبیین این دو مفهوم مثال جالبی دارد که از آن وام میگیرم.صندلی پرواز تهران به مشهد در ایام ولادت امام رضا کمیاب است هرچند دهها پرواز در روز مسافران را بین این دوشهر جابهجا کند، در مقابل صندلیهای اتوبوس همدان به خرم آباد با وجود تعداد کم هیچ وقت پر نمی شود.
اقتصاددانان چه میگویند؟
اقتصاددانان معنا ومفهوم کمیابی را در این چهار محور تعریف میکنند:
- منابع و امکانات و ثروتهای طبیعی محدود است اما روشهای استفاده از منابع و امکانات متنوع است.
- انسان در بهرهبرداری از منابع و امکانات موجود محدودیت دارد و منابع و امکانات موجود هم محدود است.
- انسان در بهرهبرداری همزمان از منابع و امکانات محدودیت دارد اما منابع و ثروتهای طبیعی کاربردهای گوناگون دارند.
- منابع و امکانات موجود امکان مصارف متعدد دارند یعنی با روشهای مختلفی میتوان از منابع و امکانات در دسترس استفاده کرد.
وقتی اقتصاد کمبود با اقتصاد فراوانی روبهرو میشود چه اتفاقی میافتد؟
در سال ۱۹۶۸، یک بومشناس امریکایی بهنام گرت هاردین، مقالهای را با عنوان «تراژدی منابع مشترک» یا «تراژدی اشتراکات» چاپ کرد. این تراژدی یعنی افرادی که دسترسی آزاد به منابع دارند بویژه منابعی که ساختارهای اجتماعی یا قواعد رسمی محدودیتی بر آنها اعمال نمیکند در راستای پیگیری نفع شخصیشان و بدون توجه به منفعت جمعی، به طور ناهماهنگ با یکدیگر آنقدر از منابع استفاده میکنند که به نابودی آن منابع منجر میشوند.«گرت هاردین» میگوید وقتی افراد دسترسی آزاد به منابع مشترک دارند، نابودی این منابع «غیرقابل اجتناب» است. او توضیح میدهد که رفتار این افراد عقلانی اما خودخواهانه است و تبعات آثار مخرب آن در بلند مدت دامن همه از جمله خودشان را میگیرد. مصداق دقیق و بارز این موضوع شیوه برخورد ما با محیط زیستمان است. سالها بیرویه، خودخواهانه و صرفاً بر مبنای منافع شخصی از کوه خواری و زمین خواری گرفته تا تخریب جنگلها و مصرف غیراصولی منابع آبی ویرانهای به جا گذاشتهایم که حالا نفسمان تنگ است، آب نیست، سیارهمان گرم شده، زمین دهان باز میکند و درختان سرهای بریده شده بیجرم و جنایت هستند.
کمیابی با ذهن چه میکند؟
تا الان از اقتصاد گفتیم اما کمیابی نیازمند بررسی وجه روانشناسی هم هست.«سندهیل مولاینیتل» استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد در کنار «الدار شفیر» استاد روانشناسی دانشگاه تاد در سال ۲۰۰۸ کتابی با عنوان «کمیابی» نوشتند. در ایران نشر ترجمان آن را با عنوان «فقر احمق میکند» ترجمه کرده است. کتاب فقر احمق میکند، به تأثیر کمیابی و پیامدهای منفی آن در زندگی اشاره میکند.یک طرز فکری قدیمی میگوید: افراد فقیر به این خاطر فقیر هستند که تصمیمات بدی میگیرند. اما از نظر آنها ماجرا کاملاً برعکس است. در واقع افراد تصمیمات بد میگیرند چون فقیر هستند. آنها در این کتاب مینویسند: فقر به ویژگیهای شخصیتی و عدم مدیریت درست منابع بستگی ندارد. افراد فقیر تحت پدیدهای بهنام کمیابی نمیتوانند ذهن خود را روی تصمیمات درست متمرکز کنند و درنتیجه هر روز به فقر خود دامن میزنند. برای مثال دانشجویی که مدام به فکر پرداخت شهریه دانشگاه است چگونه میتواند روی درس خود متمرکز شود؟! کتاب فقر احمق میکند تنها روی فقر متمرکز نشده بلکه جنبههای دیگری مانند کمبود زمان یا کمبود روابط اجتماعی را نیز جزو کمیابی دستهبندی میکند.آن طور که مولاینیتن توضیح میدهد، اگرچه تمام مشکل افراد فقیر مربوط به کمیابی نیست؛ کمیابی میتواند نشانگر نوع ذهنیتی باشد که افراد درگیر با آن از خود نشان میدهند. او در این رابطه میگوید: «در دریافت وامهای فکرنشده، موضوع فقط صبر یا ارادۀ کمتر نیست؛ بلکه موضوع راهحلهای مالی است که در کوتاهمدت میتواند مشکل را حل کند؛ اما در بلندمدت آثار فاجعهباری در پی خواهد داشت.گرفتن وامهایی که بهمحض درخواست، ارائه شده و در سررسیدهای مشخص باید تسویه شوند، نمونهای از اینها است.
از دریچه اخلاق بنگریم
فارغ از بیش و کم این جهان و مناسبات اقتصادی ما موجوداتی اجتماعی و اخلاقی هستیم یا حداقل باید باشیم و نیازهای اقتصادیمان را به گونهای رفع کنیم که رفاه ما از رفاه دیگری نکاهد. ما ذاتاً در توانایی خود برای تولید چیزهایی که کمیاب هستند اما ارزش اقتصادی دارند، نابرابر هستیم و از تواناییها و استعدادهای متفاوتی برخورداریم چون محیطهای اجتماعی و فرهنگی متفاوت را تجربه کردهایم و به تبع آن فرصتهای اقتصادی متفاوت و بعضاً متناقضی را تجربه میکنیم. در یک کلام دسترسیمان به منابع نابرابر است اما ارزش ذاتی یکسانی داریم و پرسش آخر؛ فراوانی یا کمبود؟ این جهان از آن کدامیک است؟ سؤال کوتاه است و پاسخ کوتاه تر، ما در طول زندگیمان با کمبودهایی مواجهایم که در دنیای فراوانی ایجاد شده اگر فقط و فقط میتوانستیم و میخواستیم که فراوانی را به اشتراک بگذاریم، همه چیز برای همگان وجود داشت.به قول خواجه حافظ«هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت.»
خبرنگار
وقتی از اقتصاد حرف میزنیم دقیقاً از چه حرف میزنیم؟ پاسخ عموم مردم به این پرسش هجوم انبوهی نمودار، عدد و رقم و فرمول ریاضی است یعنی آنچه با فهم عموم مردم فاصله معناداری دارد. آنها اقتصاد را که این روزها بیش از هر زمان دیگری به گفتمان غالب جامعه تبدیل شده، از کیف پول و سبد خرید و اجاره خانهشان فهم میکنند و همین موضوع باعث شده مسئولان و شهروندان به ادبیات مشترکی از مسائل اقتصادی نرسند و زمینه سوء تفاهمها و سوء تعبیرها فراهم و بازار شایعات داغ شود. خلأ آموزش اصول اولیه اقتصاد به آحاد مردم به گونهای که گزارش، تحلیل و اخبار اقتصادی منتشر شده در رسانهها برایشان قابل درک باشد ما را بر آن داشت تا ضمن حذف مدلها و محاسبات پیچیده با بیانی ساده و مثالهای کاربردی با مخاطبان «ایران» به زبان ساده سخن بگوییم تا به بینش اقتصادی برسند و ارتباط مفاهیم اقتصادی با زندگی روزمرهشان را درک، دریافت و سنجش کنند. هر چند که در این مسیر به عاریت گرفتن تجرید و مدد گرفتن از زبان صوری گریزناپذیر است.
ما در دنیای فراوانی زندگی میکنیم یا در دنیای کمبود؟
در گام نخست مفهوم «کمیابی و وفور» را شرح میدهیم که علم اقتصاد بر مبنای آن شکل گرفته است.البته بیش از وفور از کمیابی خواهیم گفت چراکه در اقتصاد هیچ چیز «ارزش اقتصادی» ندارد مگر آنکه کمیاب باشد.در واقع دنیای اقتصاد، دنیای کمبود است و اقتصاد دانش درک، تحلیل و مدیریت کمیابی هاست و منابع کم را تخصیص میدهد چون برای ما مقدر شده که در دنیایی با کمبود بیپایان زیست کنیم. البته که نیازها و خواستههای آدمی نیز نامحدود و سیریناپذیر است و اقتصاد هدف نهایی خود را برآوردن نیازها و خواستههای مردم بهعنوان مصرف کننده تعریف کرده است.
اقتصاد میگوید هر آنچه آزادانه در دسترس همگان باشد ارزش اقتصادی ندارد حتی اگر برای زندگی ضروری باشد. نمونهاش هوا، همیشه بود، زیاد هم بود اما در دهههای اخیر که غلظت اش بالا رفت و آلوده شد، هوای پاک کمیاب و ارزشمند شد. در مثالی دیگر میتوان به کار اشاره کرد. در گذشته که مردم برای رفع نیازهای هم در قبایل، روستاها یا جوامع با یکدیگر همکاری میکردند، کار هیچ ارزش اقتصادی نداشت در حالی که الان برای آن بهای قابل توجهی پرداخت میشود.
بر این اساس یک کالا کمیاب است اگر عرضه آن کفاف تقاضایش را ندهد مثل منابع طبیعی و در مقابل وفور به شرایطی گفته میشود که تقاضا برای یک کالا کمتر از مقدار عرضه شده باشد. مسکن مهر در برههای از زمان مصداق وفور بود.
مخلص کلام آنکه کالایی که به وفور یافت میشود، مجانی است و اقتصاد حرفی برای گفتن در مورد آن ندارد. در اقتصاد سخن از جایی شروع میشود که کالایی در معرض کمیابی قرار میگیرد. دکتر فرهاد نیلی در مقدمه کتاب «بینش اقتصادی برای همه» نوشته دکتر علی سرزعیم در تبیین این دو مفهوم مثال جالبی دارد که از آن وام میگیرم.صندلی پرواز تهران به مشهد در ایام ولادت امام رضا کمیاب است هرچند دهها پرواز در روز مسافران را بین این دوشهر جابهجا کند، در مقابل صندلیهای اتوبوس همدان به خرم آباد با وجود تعداد کم هیچ وقت پر نمی شود.
اقتصاددانان چه میگویند؟
اقتصاددانان معنا ومفهوم کمیابی را در این چهار محور تعریف میکنند:
- منابع و امکانات و ثروتهای طبیعی محدود است اما روشهای استفاده از منابع و امکانات متنوع است.
- انسان در بهرهبرداری از منابع و امکانات موجود محدودیت دارد و منابع و امکانات موجود هم محدود است.
- انسان در بهرهبرداری همزمان از منابع و امکانات محدودیت دارد اما منابع و ثروتهای طبیعی کاربردهای گوناگون دارند.
- منابع و امکانات موجود امکان مصارف متعدد دارند یعنی با روشهای مختلفی میتوان از منابع و امکانات در دسترس استفاده کرد.
وقتی اقتصاد کمبود با اقتصاد فراوانی روبهرو میشود چه اتفاقی میافتد؟
در سال ۱۹۶۸، یک بومشناس امریکایی بهنام گرت هاردین، مقالهای را با عنوان «تراژدی منابع مشترک» یا «تراژدی اشتراکات» چاپ کرد. این تراژدی یعنی افرادی که دسترسی آزاد به منابع دارند بویژه منابعی که ساختارهای اجتماعی یا قواعد رسمی محدودیتی بر آنها اعمال نمیکند در راستای پیگیری نفع شخصیشان و بدون توجه به منفعت جمعی، به طور ناهماهنگ با یکدیگر آنقدر از منابع استفاده میکنند که به نابودی آن منابع منجر میشوند.«گرت هاردین» میگوید وقتی افراد دسترسی آزاد به منابع مشترک دارند، نابودی این منابع «غیرقابل اجتناب» است. او توضیح میدهد که رفتار این افراد عقلانی اما خودخواهانه است و تبعات آثار مخرب آن در بلند مدت دامن همه از جمله خودشان را میگیرد. مصداق دقیق و بارز این موضوع شیوه برخورد ما با محیط زیستمان است. سالها بیرویه، خودخواهانه و صرفاً بر مبنای منافع شخصی از کوه خواری و زمین خواری گرفته تا تخریب جنگلها و مصرف غیراصولی منابع آبی ویرانهای به جا گذاشتهایم که حالا نفسمان تنگ است، آب نیست، سیارهمان گرم شده، زمین دهان باز میکند و درختان سرهای بریده شده بیجرم و جنایت هستند.
کمیابی با ذهن چه میکند؟
تا الان از اقتصاد گفتیم اما کمیابی نیازمند بررسی وجه روانشناسی هم هست.«سندهیل مولاینیتل» استاد اقتصاد دانشگاه هاروارد در کنار «الدار شفیر» استاد روانشناسی دانشگاه تاد در سال ۲۰۰۸ کتابی با عنوان «کمیابی» نوشتند. در ایران نشر ترجمان آن را با عنوان «فقر احمق میکند» ترجمه کرده است. کتاب فقر احمق میکند، به تأثیر کمیابی و پیامدهای منفی آن در زندگی اشاره میکند.یک طرز فکری قدیمی میگوید: افراد فقیر به این خاطر فقیر هستند که تصمیمات بدی میگیرند. اما از نظر آنها ماجرا کاملاً برعکس است. در واقع افراد تصمیمات بد میگیرند چون فقیر هستند. آنها در این کتاب مینویسند: فقر به ویژگیهای شخصیتی و عدم مدیریت درست منابع بستگی ندارد. افراد فقیر تحت پدیدهای بهنام کمیابی نمیتوانند ذهن خود را روی تصمیمات درست متمرکز کنند و درنتیجه هر روز به فقر خود دامن میزنند. برای مثال دانشجویی که مدام به فکر پرداخت شهریه دانشگاه است چگونه میتواند روی درس خود متمرکز شود؟! کتاب فقر احمق میکند تنها روی فقر متمرکز نشده بلکه جنبههای دیگری مانند کمبود زمان یا کمبود روابط اجتماعی را نیز جزو کمیابی دستهبندی میکند.آن طور که مولاینیتن توضیح میدهد، اگرچه تمام مشکل افراد فقیر مربوط به کمیابی نیست؛ کمیابی میتواند نشانگر نوع ذهنیتی باشد که افراد درگیر با آن از خود نشان میدهند. او در این رابطه میگوید: «در دریافت وامهای فکرنشده، موضوع فقط صبر یا ارادۀ کمتر نیست؛ بلکه موضوع راهحلهای مالی است که در کوتاهمدت میتواند مشکل را حل کند؛ اما در بلندمدت آثار فاجعهباری در پی خواهد داشت.گرفتن وامهایی که بهمحض درخواست، ارائه شده و در سررسیدهای مشخص باید تسویه شوند، نمونهای از اینها است.
از دریچه اخلاق بنگریم
فارغ از بیش و کم این جهان و مناسبات اقتصادی ما موجوداتی اجتماعی و اخلاقی هستیم یا حداقل باید باشیم و نیازهای اقتصادیمان را به گونهای رفع کنیم که رفاه ما از رفاه دیگری نکاهد. ما ذاتاً در توانایی خود برای تولید چیزهایی که کمیاب هستند اما ارزش اقتصادی دارند، نابرابر هستیم و از تواناییها و استعدادهای متفاوتی برخورداریم چون محیطهای اجتماعی و فرهنگی متفاوت را تجربه کردهایم و به تبع آن فرصتهای اقتصادی متفاوت و بعضاً متناقضی را تجربه میکنیم. در یک کلام دسترسیمان به منابع نابرابر است اما ارزش ذاتی یکسانی داریم و پرسش آخر؛ فراوانی یا کمبود؟ این جهان از آن کدامیک است؟ سؤال کوتاه است و پاسخ کوتاه تر، ما در طول زندگیمان با کمبودهایی مواجهایم که در دنیای فراوانی ایجاد شده اگر فقط و فقط میتوانستیم و میخواستیم که فراوانی را به اشتراک بگذاریم، همه چیز برای همگان وجود داشت.به قول خواجه حافظ«هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت.»
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه