نقدی بر انگاره‌ «ایران؛ جامعه‌ در حال گذار»

دلالت‌های اشتباهی

تحولات جامعه ایرانی چه سمت و سویی دارد؛ آیا در حال تغییر و‌گذار از «سنت» به «مدرنیته» است؟

ایلیا داوودی
یکی از صورت‌بندی‌هایی که درباره تغییر و تحولات جامعه ایرانی اغلب مورد استفاده قرار می‌گیرد انگاره «گذار جامعه ایرانی» است. موافقان انگاره‌گذار جامعه ایرانی اعتقاد دارند جامعه ایران از نظر «سنت‌ها» دچار تحولات بنیادین شده و در مسیری حرکت می‌کند که غایت آن «مدرنیته» است. بنابراین زمانی که از «گذار جامعه ایرانی» صحبت می‌شود دو موضوع برجسته است؛ نخست از بین رفتن سنت‌ها است که پیوند عمیقی با مذهب دارد و دوم، پذیرش فرهنگ و هویت جدید است که آن را به مدرنیته و ارزش‌های مدرنیسم نسبت می‌دهند. اما جای طرح این پرسش است که چنین صورت‌بندی از تغییر و تحولات جامعه ایرانی تا چه حد قابل اعتنا و منطقی است؟ اینکه جامعه ایرانی جامعه‌ای در حال تغییر است قابل تشکیک نیست و حتی اینکه این تغییرات بنیادین هستند نیز غیرقابل‌انکار است، اما نکته مهم آن است که اولاً آیا سنت‌ها در حال از بین رفتن هستند و ثانیاً اینکه جای سنت‌های از دست‌رفته را ارزش‌های مدرنیته خواهد گرفت؟ به این سؤال نمی‌توان پاسخ دقیق و معینی داد، زیرا عوامل زیادی بر این موضوع تأثیرگذارند؛ اما نکته مهم آن است که صورت‌بندی برخی از «جامعه ایرانی در حال گذار» باید مورد تشکیک قرار گیرد، زیرا در صورتی که واقعیت‌ها بدرستی شناخته نشوند مسیر انحراف در سیاستگذاری به‌وجود می‌آید و در سایر مسائل مرتبط نیز کج‌فهمی صورت خواهد گرفت. انگاره «جامعه ایرانی در حال گذار» هم در رسانه‌ها انعکاس یافته و هم در پژوهش‌های دانشگاهی قابل مطالعه است. در جستار حاضر به نقد و بررسی نظریه‌های مرتبط با «گذار جامعه ایرانی» پرداخته شده است.

مفهوم «جامعه در حال گذار»
مفهوم «گذار» با مفهوم «تغییر» متفاوت است. تغییر اشاره به تحولاتی دارد که جامعه طی آن از شکلی به شکل دیگر درمی‌آید اما انگاره‌گذار به معنی از بین رفتن نظم‌های بنیادین و جایگزینی آن با نظم‌های جدید است. بنابراین مفهوم تغییر لزوماً در بردارنده از بین رفتن نظم‌های بنیادین نیست و چنین تغییری می‌تواند حتی با وجود نظم‌های پیشین نیز صورت گیرد. برای اینکه درک دقیق‌تری از مفهوم‌گذار شکل گیرد، به پیشینه آن اشاره خواهیم کرد.
به‌طور مشخص مفهوم «گذار» در نظریه‌های نوسازی و توسعه مورد توجه قرار گرفته است و برخی صاحب‌نظران در حوزه‌های مختلف اعم از اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی معیارهایی را برای‌گذار در نظر گرفته‌اند. بنابراین وقتی از «گذار جامعه ایرانی» صحبت می‌شود لزوماً این انگاره محدود به مفاهیم و مسائل اجتماعی نیست بلکه جنبه‌های متفاوت را نیز دربرمی‌گیرد. آنچه در نظریه‌های نوسازی و توسعه مورد بحث قرار گرفته است تغییر یک «جامعه سنتی» به «جامعه مدرن» است. ویژگی‌های جامعه سنتی و ویژگی‌های جامعه مدرن در این نظریه‌ها به‌طور مفصل مورد بحث قرار گرفته‌اند، اما به‌طور کلی در فهم مفهوم‌گذار این پرسش اهمیت دارد که «گذار از چه چیزی به چه چیزی صورت می‌گیرد؟»
مفاهیم «جامعه سنتی»، «جامعه در حال گذار» و «جامعه مدرن» نیز در نظریات جامعه‌شناسانی همچون «مارکس وبر» و نظریات توسعه مورد بحث قرار گرفته است. برای نمونه برای «جامعه سنتی» ویژگی‌هایی از قبیل جمع‌گرایی، قدرت،‌شأن و جایگاه، تقدس‌گرایی و با خودبودن برشمرده شده است و برای «جامعه مدرن» ویژگی‌های فردگرایی، اقتدار، طبقه، عرفی‌گرایی و از خودبیگانگی ذکر شده است. ویژگی‌های جوامع سنتی و مدرن به‌طور مفصل در آثار جامعه‌شناسانی همچون آگوست کنت، مارکس، تونیس و وبر مورد بحث قرار گرفته است اما وجه اشتراک تمامی این نظرات همین پنج ویژگی ذکر شده برای جامعه سنتی و مدرن است. رابرت نیسبت معتقد است که «جامعه در حال گذار» تلفیقی از ویژگی‌های جامعه سنتی و مدرن را دارا است و هیچ کدام از ویژگی‌ها به‌طور کامل از بین نرفته یا به‌طور کامل محقق نشده است. برای نمونه در جامعه در حال‌گذار هم «قدرت» عامل تعیین‌کننده است و هم «اقتدار»؛ هم «تقدس‌گرایی» وجود دارد و هم «عرفی‌گرایی» و مرز دقیقی بین آنها نمی‌توان برقرار کرد.
نظریه‌پردازان مکتب مدرنیزاسیون به‌طور مفصل درباره جامعه در حال‌گذار بحث کرده‌اند و دوگانه سنت-مدرنیته برای جوامع در حال‌گذار نیز در دیدگاه‌های این مکتب برجسته است. آنان جامعه سنتی را نقطه مقابل جامعه مدرن در نظر می‌گیرند و بر این اعتقادند که حرکت از سنت به مدرنیته امری اجتناب‌ناپذیر و محتوم است. از جمله ویژگی‌های یک جامعه سنتی می‌توان به پایین بودن میزان شهرنشینی، کم بودن تعداد شهرها، بالا بودن تعداد روستاها، تمایز کامل طبقات‌اجتماعی از یکدیگر، پیوند نزدیک حاکمیت و دین و عدم وابستگی اقتصاد روستاها به حکومت اشاره کرد. این ویژگی‌ها زمانی که به جامعه مدرن می‌رسند دقیقاً برعکس می‌شوند یعنی میزان شهرنشینی و مصرف‌گرایی افزایش می‌یابد و انفکاک ساختاری صورت می‌گیرد. همچنین علاقه به تحرک اجتماعی و آمادگی برای کسب تجربیات تازه در جامعه مدرن بسیار پررنگ است. پس جامعه در حال‌گذار جامعه‌ای است که در آن چهارچوب‌های سنتی حاکم فرومی‌پاشند و جامعه وارد دوره‌گذار می‌شود تا در نهایت به جامعه مدرن برسند.
اما دوره‌گذار دوره حساسی است و نظم‌های بنیادین دچار تغییر شده و نظم جدیدی نیز جایگزین نشده است. به همین خاطر انواع مشکلات و بحران‌ها به‌وجود می‌آیند و جامعه در این مقطع با تهدیدها و فرصت‌های زیادی روبه‌رو است. اگر جامعه بتواند از این دوره با موفقیت عبور کند وارد عصر جدیدی می‌شود که از دید نظریه‌پردازان مدرنیزاسیون «عصر مدرنیته» نامگذاری شده است. اما اگر جامعه نتواند با موفقیت این مقطع را طی کند دچار نوعی فروپاشی شده و متلاشی می‌شود.
مهم‌ترین بحران‌هایی که یک جامعه در حال‌گذار با آنها دست و پنجه نرم می‌کند عبارتند از بحران هویت، بحران مشروعیت، بحران نفوذ، بحران مشارکت، بحران توزیع و بحران یکپارچگی. اگر جامعه نتواند با این بحران‌ها بدرستی مواجه شود و برای آنها چاره‌اندیشی کند وضعیتی به‌وجود می‌آ‌ید که صاحبنظران آن را «تباهی سیاسی» نام می‌نهند. در این وضعیت، تنش‌های حاصل از بحران‌های ذکر شده افزایش پیدا می‌کند و جامعه در حال‌گذار به سوی ناآرامی، منازعه و حتی انقلاب کشانده می‌شود. بنابراین کسانی که از جامعه ایرانی به‌عنوان جامعه در حال‌گذار یاد می‌کنند عمدتاً این ویژگی‌ها را مدنظر قرار داده و چنین آینده‌ای را برای ایران و جامعه ایرانی متصور می‌شوند. از جمله نظریه‌پردازانی که انگاره جامعه در حال‌گذار را درباره جامعه ایرانی به کار برده‌اند می‌توان به
یرواند آبراهامیان، جان فوران، محمود شفیعی و علیرضا ازغندی اشاره کرد.
ویژگی‌های‌ جامعه در حال گذار
به‌طور کلی درباره جامعه در حال‌گذار چند ویژگی ذکر می‌شود که تطبیق و کاربست آنها با جوامع معین نظیر جامعه ایران قابل بحث و مطالعه است. درباره نظم جدیدی که در آستانه شکل‌گیری است برخی صاحبنظران معتقدند که می‌توان 15 مورد زیر را جزو ویژگی‌های این نظم به حساب آورد.
1.شیفت پارادایمی: به این معنا که گفتمان‌ها دچار تغییر و تحول می‌شوند؛ یا ماهیت آنها دچار تغییر می‌شود  یا برخی از آنها از بین رفته و جای خود را به گفتمان‌های جدید می‌دهند.
2. شیفت از گفتار به متن: فضای جامعه سنتی عمدتاً مبتنی بر گفتار است در حالی که در جامعه جدید متن کارایی بیشتری دارد.
3. تغییر در مناسبات قدرت و ساختار سیاسی: به فراخور تغییر در ساخت‌های اجتماعی و نگرش‌های جامعه و پیچیده شدن الگوها، قدرت و ساختار سیاسی نیز تغییر یافته و پیچیده‌تر می‌شوند.
4. تغییرات زبانی: زبان رسمی دچار تغییراتی شده و به زبان عامیانه گرایش پیدا می‌کند.
5. تغییر الگوها و کنش‌های ارتباطی: شیوه‌های ارتباط‌‌ گیری فرد با فرد و فرد با جامعه تغییر می‌کند.
6. شکاف نسلی و مسائل مرتبط با آن: بین نسل‌های مختلف تفاوت‌های قابل ملاحظه‌ای در فرهنگ، گفتمان و ارزش‌های اخلاقی و زیستی به‌وجود می‌آید.
7. تغییر الگوهای رفتار جنسی: درک جامعه از ماهیت مقوله رفتار جنسی تغییر می‌کند وطبعاً، رفتار جنسی و الگوهای ارتباطی رفتار جنسی نیز تغییر پیدا می‌کند.
8. تغییر جایگاه نهاد خانواده و نگرش‌ها به آن: نهاد خانواده جایگاه کانونی خود را از دست می‌دهد و گاه سست می‌شود.
9. شیفت از دولت به جامعه: نقش دولت به‌عنوان نهاد مرکزی کمرنگ شده و جامعه فرصت عرض اندام پیدا می‌کند.
10. تکامل الگوهای فعالیت و کنشگری مدنی: جامعه نسبت به رفتار سیاسی و اجتماعی آگاهی پیدا می‌کند و به تبع آن دست به کنشگری مدنی می‌زند.
11. تغییر ارزش‌ها، هنجارها و الگوهای اخلاقی: ارزش‌ها و الگوهای اخلاقی پیشین زیر سؤال رفته یا کارکرد خود را از دست می‌دهند و در نتیجه جای آنها را ارزش‌ها و هنجارهای جدید می‌گیرد.
12. تغییر نگرش به دین و مفاهیم دینی: دین و مفاهیم دینی دستخوش تغییراتی می‌شوند و گاه مناسک دینی نیز در شکل‌های جدید اجرا شده یا گاه هم از بین می‌روند.
13. فروپاشی روایت‌های پیشین: روایت‌های کلی پیشین از بین می‌روند یا کارایی خود را از دست می‌دهند و جای خود را به روایت‌های جدید یا فضای خلأ مفهومی می‌دهند.
14. تغییر نقش و فعالیت زنان: زنان که در رویکرد سنتی در عرصه اجتماعی حضور پررنگی نداشتند، حال در این عرصه حضور مؤثری داشته و فعالیت می‌کنند.
15. نفوذ انگاره‌های فمینیستی: با پررنگ شدن عرصه فعالیت زنان، جریان‌های فمینیستی فرصتی برای ترویج افکار و اندیشه‌های خود پیدا می‌کنند.
نقد انگاره جامعه ایران در حال گذار
اغلب صاحبنظران، 6 نقد اساسی به انگاره «جامعه ایرانی در حال گذار» وارد می‌کنند که در ادامه به اختصار به آنها می‌پردازیم:



یکی از نقدهایی که می‌توان به انگاره جامعه ایرانی در حال‌ گذار وارد کرد «نامشخص بودن مفاهیم» است. برای نمونه زمانی که از‌گذار صحبت می‌شود باید قبل از آن معنا و مفهوم «وضعیت ثبات» مورد بحث قرار گرفته باشد. در غیر این صورت، نمی‌توان کلمه‌ گذار را در ارتباط با وضعیت و کلیت جامعه به کار برد. بلکه باید آن را تنها به‌صورت تغییر چند ارزش یا هنجار به ارزش یا هنجارهای دیگر مطرح کرد. به‌عبارت دیگر، بین دو واژه «وضعیت» و «ارزش‌ها» باید تفکیک قائل شد. زمانی که از تغییر صحبت می‌شود، دامنه بحث تنها مسائل و موضوعات محدود را دربرمی‌گیرد، اما زمانی که از‌گذار صحبت می‌شود به‌معنای تغییر کلیت و تمامیت یک جامعه است. بنابراین در ابتدا باید شناخت دقیقی از کلیت و تمامیت جامعه در وضعیت اولیه وجود داشته باشد تا آنگاه بتوان‌ گذار و به‌وجود آمدن نظم جدید برای آن را توضیح داد.



نقد دیگری که می‌توان به انگاره «جامعه ایرانی در حال گذار» وارد کرد؛ دوگانه سنت و مدرنیته است. دوگانه سنت و مدرنیته در ارتباط با جامعه ایرانی، دچار کج فهمی و کج‌اندیشی شده است. نمی‌توان گفت که مدرنیته سرنوشت محتوم از بین رفتن سنت‌ها است و در حقیقت اگرچه ممکن است سنت‌ها از بین بروند، اما جای آن را مدرنیته و مفاهیم مدرنیسم نگیرند بلکه نظمی جدید یا درآمیخته با آن به‌وجود آید. پس نقد اساسی در اینجا ابطال «دوگانه سنت و مدرنیته» است.



نقد دیگر توضیحات و توصیفاتی است که از دو کلمه «سنت» و «مدرنیته» ارائه می‌شود. معمولاً زمانی که از جامعه ایران به‌عنوان جامعه سنتی یاد می‌شود، معادل‌هایی نظیر جامعه دینی، جامعه عقب‌مانده، جامعه توسعه‌نیافته و مفاهیمی از این دست مورد توجه است. این در حالی است که ضرورتاً جامعه سنتی، جامعه دینی نیست. اگرچه ممکن است ارزش‌های دینی در آن پررنگ باشند، اما جامعه‌ سنتی مفاهیمی فراگیرتر و عام‌تر را شامل می‌شود و اشاره به سنت‌هایی دارد که در بازه تاریخی طولانی مدت با جامعه ایرانی عجین بوده و در زندگی افراد جاری و ساری بوده‌اند. همچنین در نظر گرفتن مدرنیزاسیون به‌عنوان نتیجه حاصل از‌گذار نیز قابل نقد و قابل خدشه است؛ زیرا اولاً مدرنیسم مفهوم روشنی نیست و ثانیاً اعتبار ارزش‌های مدرنیستی در حال حاضر دچار خدشه شده است و رویکردهای متأخر نظیر پست‌مدرنیسم و رویکردهای جدیدتر جای آن را گرفته‌اند. همچنین مرز مشخصی بین مدرنیسم، پست‌مدرنیسم و مفاهیم متأخر وجود ندارد. بنابراین زمانی که ما از مدرنیته صحبت می‌کنیم، مشخص نیست دقیقاً اشاره به چه وضعیتی داریم. شاید تا چند دهه پیش مفهوم مدرنیته مفهوم روشن‌تری بود و می‌شد که برخی از موضوعات را بدان نسبت داد، اما در حال حاضر اولاً مدرنیته اعتبار اولیه خود را از دست داده و ثانیاً پیچیدگی مفهومی آن بسیار افزایش یافته است. البته برخی مصادیق و جنبه‌های مدرنیته قابل تشخیص هستند و بحثی در این باره نیست، اما اینکه «مدرنیته» و «مدرنیسم» به وضعیت کلی نسبت داده شود، امری غیردقیق و غیرعلمی است.



نقد دیگری که می‌توان به انگاره جامعه ایرانی در حال‌ گذار از سنت به مدرنیته وارد دانست، آن است که مراحل این‌ گذار مشخص نیستند. در حقیقت، اگرچه ممکن است در مراحل اولیه جامعه ایرانی در تحلیل‌ها جامعه اصل مشروطه در نظر گرفته شود اما مرحله‌ گذار و مرحله ورود به‌ نظم جدید قابل تشخیص نیستند. مشخص نیست از چه زمانی جزو دوره اولیه، چه زمانی جزو دوره‌ گذار و چه زمانی جزو دوره ورود به نظم جدید به حساب می‌آیند و همین موضوع می‌تواند جنبه‌های غیردقیق بحث را نشان دهد. همچنین نقاط گسست بین وضعیت اولیه، ‌گذار و وضعیت ثانویه می‌تواند باعث بروز خطا در تحلیل‌ها شود.



نقد دیگری که در ارتباط با انگاره جامعه ایرانی در حال‌ گذار می‌توان مطرح کرد، سیاسی کردن موضوع است. به این معنا که مطرح‌کنندگان این بحث سعی دارند نتیجه بگیرند که در جامعه ایرانی بتدریج سنت‌ها از بین رفته و دین کارکرد خود را از دست داده است و در نتیجه حکومت دینی نیز دیگر کارکرد اولیه خود را ندارد! برخی صاحب‌نظران همچون ابراهیم توفیق منتقد کاربست انگاره جامعه در حال‌گذار برای جامعه ایران هستند و معتقدند که استفاده از انگاره جامعه ایرانی در حال‌گذار باعث می‌شود تا نسبت به وضعیت کنونی نتوان تحلیل‌های دقیق و مشخصی ارائه داد، زیرا هر تحلیلی در شرایطی ارائه می‌شود که ثباتی وجود ندارد و طرح انگاره جامعه ایرانی در حال‌گذار نیز به نوعی تعلیق به زمان حال به منظور پیشبرد اهداف و مقاصد دیگر است.
از دیدگاه توفیق اعتقاد به «در حال‌گذار بودن جامعه ایرانی» سبب می‌شود تا همواره سویه تحلیل‌ها در زمان‌ها و مکان‌های نامشخصی قرار گیرند و چنین وضعیتی امکان توصیف دقیق از وضعیت کنونی و در نتیجه چاره‌اندیشی و سیاستگذاری برای آن را از بین می‌برد. نکته دیگر آن است که بهره‌برداران سیاسی و رسانه‌ای از انگاره جامعه ایرانی در حال‌گذار جریان‌های ناهمسو با حکومت هستند. مجید محمدی یکی از کسانی است که در این باره کتابی با عنوان «در حال گذار، ناهنجار، آشفته و در گیرودار؛ جامعه ایران: ۱۳۵۷-۱۳۹۷» نوشته است و جامعه ایرانی را به‌عنوان جامعه در حال‌گذار از جنبه‌های سیاسی و اجتماعی مورد بررسی قرار داده است. گفتنی است مجید محمدی نویسنده‌ای است که پیش از این سابقه نوشتن کتاب‌هایی درباره پشت‌پرده جمهوری اسلامی با محتوای منتقدانه را در کارنامه خود دارد.



در وضعیت در حال‌گذار تعین و تشخص سنت‌ها از بین می‌رود. این بدین معنا نیست که لزوماً خود سنت‌ها به تمامی از بین می‌روند، بلکه درباره آنها تشکیک صورت می‌گیرد و خردناپذیر بودن و تخطی‌ناپذیر بودن آنها مورد توجه است. این خلل‌ناپذیر بودن و تشکیک در تمام حوزه‌ها بویژه حوزه‌هایی که بیشتر سیاسی هستند و تحت قلمرو حاکمیت‌اند به‌وجود می‌آیند. به‌همین خاطر است که بخش زیادی از کسانی که در گذشته دچار عقاید سیاسی و مذهبی بوده‌اند، به مرور زمان ممکن است عقاید خود را مورد تجدیدنظر قرار دهند.
این تشکیک در واقع به این معنا است که درستی پاسخ‌های پیشین به مسائل، زیر سؤال می‌رود. بنابراین افراد در معرض تغییر عقیده قرار می‌گیرند اما نکته اینجا است که عقاید جدید و پاسخ‌های جدید هنوز شکل نگرفته‌اند، در واقع اگرچه افراد نسبت به موضوعاتی دچار شک و تردید هستند  یا پاسخ‌های پیشین را زیرسؤال می‌برند، اما پاسخ‌های جدیدی برای سؤالات ندارند و به همین خاطر وضعیت خلأیی به‌وجود می‌آید که از آن با عنوان «بحران معنا» یاد می‌کنند. یعنی در برابر پرسش‌های طرح شده جدید دیگر پاسخ‌های قانع‌کننده جدید وجود ندارد و پاسخ‌های پیشین نیز کارآمد نیستند.
مثال ساده این موضوع مقابله ایران با امریکا است که در دهه‌های اولیه انقلاب این موضوع مورد توافق همگان بود اما بتدریج با به‌وجود آمدن مشکلات اقتصادی و اجتماعی بتدریج این پرسش به‌وجود آمد که آیا همچنان باید با امریکا به شیوه قبل مبارزه کرد و آیا راه جایگزین دیگری وجود ندارد؟ در حال حاضر، پاسخ درست و مشخصی از سوی گروه‌های مرتبط به این موضوع داده نمی‌شود، به‌همین خاطر، ذهن جامعه نسبت به ارتباط با امریکا یا مبارزه با آن دچار تعلیق است. تجارب موفق و ناموفق در این زمینه در ایران و سایر کشورها همگی بر این تشکیک و این تعلیق دامن می‌زنند و مانع از شکل‌گیری پاسخی معین به آن می‌شوند. تا زمانی که این تشکیک در پاسخ پیشین تنها در بین گروه‌های محدودی نظیر نخبگان باشد، نمی‌توان از کلمه «گذار» برای جامعه استفاده کرد زیرا تمام جامعه دچار این تشکیک نشده است اما زمانی که گروه‌های مختلف جامعه دچار این تشکیک شوند و این موضوع سطح فراگیری پیدا کند، آنگاه می‌توان گفت که جامعه نسبت به سنت‌ها که همان مسائل و پاسخ‌های پیشین هستند، با دیده تردید می‌نگرد و در معرض‌ گذار و ورود به پاسخ‌های جدید قرار دارد.
تشکیک در پاسخ‌های پیشین می‌تواند برای هر نظام سیاسی چالش‌هایی به همراه داشته باشد. این چالش‌ها یا به‌صورت مستقیم به خود حاکمیت مربوط می‌شوند  یا بواسطه ارتباط با بحران‌های اجتماعی به‌طور غیرمستقیم برای حاکمیت چالش ایجاد می‌کند. به میزانی که حاکمیت با مفاهیم و ارزش‌های اجتماعی پیوند نزدیکی داشته باشد چالش‌هایی که برای آن به‌وجود می‌آید جدی‌تر خواهد بود. مهم‌ترین وظیفه نظام سیاسی در شرایطی که پاسخ‌های پیشین دچار تشکیک می‌شوند آن است که نظام‌های معنایی و صحبت‌های معنایی جدیدی را پیدا کرده و برای سؤالات جامعه پاسخ‌های به روز و کارآمد در نظر گیرد. تنها در این صورت است که هم «سلامت نظام سیاسی» و هم «سلامت اجتماعی جامعه» طی بحران‌های به‌وجود آمده مصون می‌ماند. اما در صورتی که حاکمیت بر پاسخ‌های پیشین خود اصرار ورزد  یا پرسش‌های جدید را نادیده بگیرد، احتمال افزایش سطح این پرسش‌ها در کل جامعه بیشتر خواهد شد و در چنین شرایطی جامعه در معرض گذار، به نظمی متفاوت از آنچه قبلاً بوده می‌رسد. اما در نظم جدید، دیگر نه پاسخ‌های پیشین جای دارند و نه کسانی که از پاسخ‌های پیشین دفاع می‌کنند یا آنها را درست می‌دانند.
در این مقاله تأکیدی بر اینکه «جامعه ایرانی، جامعه‌ای در حال‌ گذار نیست» وجود ندارد بلکه حتی ممکن است جنبه‌های تغییر در نظم‌های بنیادین نیز پذیرفته شود اما نکته مهم آن است که‌ گذار از چه چیزی و به چه چیزی اتفاق خواهد افتاد؟ بنابراین جامعه ایرانی جامعه در حال تغییر و در حال‌ گذار می‌تواند پذیرفته شود اما اینکه‌ گذار از «سنت» به «مدرنیته» باشد، محل بحث است؛ زیرا اولاً مشخص نیست سنت‌ها به‌طور کامل از بین می‌روند یا خیر و ثانیاً مشخص نیست جای سنت‌ها را چه چیزی خواهد گرفت؛ مدرنیته یا چیز دیگر.
با در نظر گرفتن این نکته، ملاحظه دیگر آن است که آیا می‌توان اساساً برای سنت‌ها حالتی به‌عنوان «از بین رفتن» قائل شد؟ در واقع، سنت‌ها می‌توانند تغییر پیدا کنند یا شکل‌های جدیدی به خود بگیرند یعنی جامعه ایران اگر در گذشته مناسک دینی را به‌طور مشخصی برگزار می‌کرد، زمانی که در حال‌ گذار  یا در شرایط نظم جدید قرار می‌گیرد، لزوماً آن مناسک از بین نمی‌روند؛ بلکه ممکن است دچار تغییر شکل شوند ضمن اینکه محتوای آنها غنی گردد یا به همان صورت قبلی باقی بماند و طبیعی است که تغییر شکل ظاهری برخی مناسک لزوماً به این معنا نیست که سنت‌ها یا سنت‌های دینی از بین رفته‌اند یا استحاله شده‌اند. در اینجا کارکرد «انعطاف»، «سازگاری» و «تغییر حالت ظاهری» مورد توجه قرار نگرفته است، در حالی که اگر به این موضوعات توجه شود آنگاه مفهوم «تغییر بنیادین»  یا مفهوم «گذار» می‌تواند شکل دیگری به خود بگیرد؛ متفاوت از آنچه که صاحب‌نظران درباره آن اندیشیده‌اند.

نیم نگاه

برخی صاحب‌نظران همچون ابراهیم توفیق معتقدند که استفاده از انگاره «جامعه ایرانی در حال گذار» باعث می‌شود تا نسبت به وضعیت کنونی نتوان تحلیل‌های دقیق و مشخصی ارائه داد زیرا هر تحلیلی در شرایطی ارائه می‌شود که ثباتی وجود ندارد. از دیدگاه توفیق اعتقاد به «در حال‌گذار بودن جامعه ایرانی» سبب می‌شود تا همواره سویه تحلیل‌ها در زمان‌ها و مکان‌های نامشخصی قرار گیرند و چنین وضعیتی امکان توصیف دقیق از وضعیت کنونی و در نتیجه چاره‌اندیشی و سیاستگذاری برای آن را از بین می‌برد
یکی از نقدهایی که در ارتباط با انگاره «جامعه ایرانی در حال گذار» می‌توان مطرح کرد سیاسی کردن موضوع است. به این معنا که مطرح‌کنندگان این بحث سعی دارند نتیجه بگیرند که در جامعه ایرانی بتدریج سنت‌ها از بین رفته و دین کارکرد خود را از دست داده است و در نتیجه «حکومت دینی» نیز دیگر کارکرد اولیه خود را ندارد!
در این مقاله تأکیدی بر اینکه «جامعه ایرانی، جامعه‌ای در حال‌ گذار نیست» وجود ندارد بلکه حتی ممکن است جنبه‌های تغییر در نظم‌های بنیادین نیز پذیرفته شود اما نکته مهم آن است که‌ گذار از چه چیزی و به چه چیزی اتفاق خواهد افتاد؟ اینکه‌ گذار از «سنت» به «مدرنیته» باشد محل بحث است



آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7813/16/595943/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها