گفت‌و‌گوی منتشر نشده با مرحوم علامه آیت‌الله مصباح یزدی

عقبه تئوریک نهضت امام خمینی(ره)


  بعضی می‌گفتند کسانی که با شاه مخالفند - ولو اینکه ضد اسلام هم باشند - با ما هستند
  آقای بهشتی نقل کردند که ما تصمیم گرفتیم توسط آسید علی‌آقا (مقام معظم رهبری) به شریعتی پیغام بدهیم
  همان زمانی که علما زندان رفتند و شکنجه دیدند ایشان علیه روحانیت سخنرانی می‌کرد
  آقای هاشمی اشاره کردند به تشکیل سازمان مجاهدین و گفتند خوب است ما با اینها همکاری بکنیم
  در این ماجرا آقا (مقام معظم رهبری) هیچ چیز نفرمود
  آقای بهشتی خیلی دوراندیش بود و برای آینده حوزه و آینده اسلام همیشه فکر می‌کرد

گروه سیاسی / متن زیر تجمیع دو مصاحبه‌ با مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی در سال 1386 است که برای اولین بار توسط «ایران» در سالگرد وفات ایشان منتشر می‌گردد. آیت‌الله مصباح که اسوه «تواضع» و «کتمان» بود، بنا به ضرورت روایت تاریخ انقلاب اسلامی، ناگفته‌های عبرت‌آموزی را از سال های نهضت امام خمینی(ره) شرح می‌دهد. ایشان از معدود فقها و فلاسفه‌ای بودند که
رهبر معظم انقلاب سابقه دیرینه بیش از پنج دهه دوستی با وی داشتند و در توصیف او عبارات کم‌نظیر و بلکه بی‌نظیری به کار بردند: «جناب آقای مصباح حقیقتاً یکی از وجودهای مبارک و مغتنم در دوره ما هستند؛ منبع فکر و اندیشه بی غل و غش معارف اسلامی». در این مصاحبه برش‌هایی از این محبت و دوستی میان آیت‌الله خامنه‌ای و مرحوم علامه مصباح یزدی را خواهید خواند.
چنانچه موافقید، از ابتدای نهضت سخن را آغاز فرمایید.
بسم‌الله الرّحمن الرّحیم
از وقتى که نهضت حضرت امام ـ رضوان‌الله تعالى‌علیه ـ شروع شد و مخصوصاً در آن‌وقتى که ایشان صریحاً با دربار مخالفت کردند و علناً علیه شخص شاه صحبت کردند، حرکت روحانیت عمدتاً جنبه سیاسى پیدا کرد؛ البته سیاستى که از دیدگاه روحانیت، فرع وظایف شرعى و دیانت است. این حرکت که شروع شد، دیگر از یک حرکت مربوط به روحانیت و حوزه فراتر رفت و طبعاً وقتى مسأله از اینکه فلان مصوبه مثلاً ملغى بشود، فراتر برود. دیگر در یک قالب محدودى نمى‌ماند. گروه‌هاى مختلف سیاسى در این حرکت مشارکت کردند؛ البته هر کسى طالب پیشرفت خودش بود و مقاصد خودش را دنبال مى‌کرد ولى جهت مشترکش مبارزه با دستگاه سلطنت بود که به دستگاه‌هاى بیگانگان وابسته بود؛ حتى مارکسیست‌ها هم در این نهضت مشارکت داشتند. آنها هم گروه‌هاى مختلفى بودند؛ البته عمده‌شان در آن‌وقت عوامل حزب توده بودند اما گروه‌هاى دیگر مارکسیستى هم بودند که مشارکت داشتند. کم‌کم گروه‌های‌ دیگرى پیدا شدند که اگرفرصتى باشد درباره آنها صحبت خواهیم کرد. کهنه‌اش همین مجاهدین‌خلق بودند. گروه‌هاى دیگرى هم بودند: گروه پیمان[1] و میثاق و چیزهاى دیگرى که اسامی شان درست یادم نیست.
در چنین صحنه‌اى که گروه‌هاى مختلف مشارکت داشتند، اگر گروه‌ها می‌خواستند با یکدیگر تعارض کنند و در همه چیز با هم به توافق برسند، کارى از پیش نمى‌رفت. این بود که بنا گذاشتند بر اینکه محور فعالیت را مبارزه با دستگاه سلطنت قرار بدهند؛ ومسائل دیگر را بعد بررسى و در مقابلش موضع‌گیرى کنند. در این راستا مخصوصاً بعد از اینکه امام را به ترکیه تبعید کردند، فعالان سیاسى سلیقه‌هاى مختلف داشتند؛ بعضى‌هایشان خیلى باز برخورد مى‌کردند و مى‌گفتند ما اصل مبارزه را مخالفت با شاه مى‌دانیم... کسانی که با شاه مخالفند با ما هستند ولو آنکه مارکسیست باشند؛ ولو اینکه دین را هم قبول نداشته باشند ضد اسلام هم باشند؛ فعلاً با ما هستند. تا بعد ببینیم چه کار باید بکنیم. بعضى‌ها به این وسعت نظر نبودند و مى‌گفتند مسلمانانى که ضد شاه باشند، از هر گروهی ولو جبهه ملی یا نهضت آزادی پیمانى‌ها وگروه‌هاى دیگر باشند ولى باید مسلمان باشند.
بعضى‌ها تنگ‌نظرتر از این هم بودند و مى‌گفتند نه، از اول ما باید با یک گروه مشخص که همه چیزمان مورد توافق باشد همکارى کنیم. طبعاً هر گروهى به اساسنامه‌ واصولى که داشتند پایبند بودند؛ منتها در مقام تعامل با دیگران بعضى‌ها باز برخورد مى‌کردند و بعضى‌ها محدود. داستان‌ها در این موارد مفصل است. به هرحال در این مدت افراد مختلفى از گروه‌ها دستگیر مى‌شدند و زندان مى‌رفتند. یکى از مسائلى که آن وقت‌ها در زندان مطرح بود، این بود که ما با مارکسیست‌ها چه طور برخورد کنیم. یک عده‌اى از اول در زندان با آنها هم‌خوراک نمى‌شدند؛ آنها را اصلاً نجس مى‌دانستند و با آنها برخورد نمى‌کردند و می‌گفتند که حساب ما با حساب شما جداست. بعضى‌ها می‌گفتند نه، اینها با ما هم‌هدف هستند و اگر این طور برخورد بکنیم زده مى‌شوند؛ چه‌بسا اینها پیروز بشوند... آن وقت ما را کنار مى‌زنند. حتى شنیده شد در بین روحانیونی که در زندان بودند اختلاف سلیقه وجود داشت؛ بعضى‌ها مارکسیست‌ها را مى‌پذیرفتند و با آنها هم‌غذا مى‌شدند ومى‌گفتند اساس اسلام مبارزه با ظلم است و انحای دیگرجنبه ثانوى دارد.
من چون خودم از آنها چیزى نشنیدم، به فرد خاصى نسبت نمى‌دهم ولى به بعضى ازشخصیت‌هاى معروف روحانى که آن وقت‌ها در زندان بودند، نسبت دادند که با مارکسیست‌ها معاشرت مى‌کردند و به دیگران هم تأکید مى‌کردند که با اینها مخالفت نکنید، با هم باشید... ولى غالباً طلبه‌هایى که آن وقت‌ها زندانى مى‌شدند، از اول حساب شان را از مارکسیست‎ها کنار مى‌گذاشتند؛ غیراز بعضى از طلبه‌هایى که گرایش‌هایى به مجاهدین داشتند.
سازمان مجاهدین‌خلق که بعضى‌هایشان هم بعدها مستبصر شدند و از آنها فاصله گرفتند و بعضى‌هایشان الآن پست‌هاى خوبى دارند از دوستان ما هم بودند؛ در مدرسه حقانى خدمت‌شان مى‌رسیدیم، سر کلاس یکى از خود آنها براى من تعریف کرد که ما سال‌ها آرزو مى‌کردیم که با این سران مجاهدین هم‌بند بشویم و شنیده بودیم که اینها شیران بیشه و مردان اندیشه هستند ـ با این تعبیر ـ اصلاً آرزویمان بود که یک جایى باشد که بتوانیم با آنها ارتباط برقرار کنیم، بعد که رفتیم زندان، مترصد بودیم و خدا خدا مى‌کردیم هم‌بند بشویم، بالاخره مدتى گذشت تا این اتفاق افتاد ودر زندان قصر با آنها هم‌بند شدیم و کم‌کم با افکارشان از نزدیک آشنا شدیم. یواش‌یواش دیدیم نه، خیلى با ما همسان نیستند؛ چیزهایى مى‌گویند که ما نمى‌توانیم بپذیریم. بعضى‌ها از همانجا حساب شان را جدا کردند؛ اصلاً با آنها هم‌غذا نشدند و آنها را به مارکسیست‎ها ملحق کردند. همین فردی که هست الآن و اسمش را بگویم شما مى‌شناسید، مى‌گفت من با رجوى هم‌بند شدم. مدتى با هم جلساتى داشتیم. مى‌گفت: «من شش‌هزار ساعت روى نهج‌البلاغه کار کرده‌ام!» خودش مى‌گفته که «من شش‌هزار ساعت روى نهج‌البلاغه کار کردم. خیلى جاهاى نهج‌البلاغه را ازحفظ بود. بعد مى‌گفتند که احکام اسلام تاریخ‌مند است. آنهایى را که فهمیدیم با ما جور در نمى‌آید، مانند رساله و امثال آن را بگذارید کنار؛ این احکام مال هزارسال پیش بوده است. درست است که اسلام خوب است و همه چیز منسوب به خدا و پیغمبر هم درست است اما احکامش تاریخ داشته و وقتش گذشته است». بالاخره ما یواش یواش از آنها جدا شدیم.
منظورم این است که تا این حد، حتى بین طلبه‌ها و بین روحانیون و حتى بین کسانى که نام آیت‌الله را با خودشان یدک مى‌کشیدند، این حرف‌ها مطرح بود که اصلاً مارکسیست که دیگر منکر خدا که هست ـ این پاک است یا نجس است؟ باید با این هم‌غذا شد یا نه؟ معتدل‌ها به اصطلاح مى‌گفتند هر که شهادتین مى‌گوید ما با او کارى نداریم ولى با آنهایى که اصلاً منکر خدا هستند، نباید مرتبط بود؛ ولذا با مجاهدین خیلى ارتباط داشتند و کمک مى‌کردند. بعضى از شخصیت‌هاى مهم کشور که شما خوب مى‌دانید - مبالغ زیادى به آنها کمک کردند از جیب خودشان و اصرار داشتند که از امام اجازه بگیرند که سهم امام به آنها وخانواده‌هایشان بدهند که امام به هیچ وجه موافقت نکرد.
 منظور مجسم کردن فضاى آن وقت بود که آنهایى که مى‌خواستند مبارزه کنند، این مسائل را هم داشتند و می‌گفتند حالا که ما با شاه مخالفیم، با هر که با شاه مخالف است، می‌توانیم هم‌غذا بشویم، هم پالکى بشویم، همکار باشیم یا... نه، باید جدا باشیم. این جریانات ادامه پیدا کرد تا امام یک دستورى صادر فرمودند، نامه‌اى نوشتند، حالا یادم نیست در جواب یکى از علماى تهران، من شاید نامه‌اش را داشته باشم - یعنى کپى آن را -که امام فرمودند شما حسابتان را از مارکسیست‌ها جدا کنید. تصریح کردند. آن وقت دیگر بالاخره یک مقدار روشن شد؛ معلوم شد که چه کار باید کرد.
 آیا مقطعى داریم که حضرت امام سکوت کرده باشند در مقابل پرسش از ایشان که با مارکسیست‌ها چه کنیم؟
شما خیال مى‌کنید امام این‌قدر در دسترس بود که مى‌شد از او بپرسند تا ببینیم ایشان چى جواب مى‌دهد! یک کسى مى‌خواست با امام دو کلمه صحبت کند، از مدت‌ها پیش باید خودش را آماده کند و به طورقاچاق از یک جا برود؛ زحمت‌هایی را تحمل بکند، با جان خودش بازى کند تا برود عراق و آنجا بتواند تماس پیدا کند.

ادامه در صفحه 18

آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7813/17/595944/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها