مرتضی شاه‌کرم در گپ و گفتی با «ایران» مطرح کرد

خاطراتی کمتر شنیده شده از سردار


زینب مرتضایی فرد
خبرنگار
آیا نمایشنامه فقط تماشا کردنی‌ است؟ راستش نه. شاید اول کار به نظر بیاید که نمی‌شود از خواندن این قالب لذت چندانی برد، اما کافی‌ است که فقط کمی با فضای فیلمنامه‌وارش انس بگیرید. آن‌وقت خواهید دید که نمایشنامه‌ها را حتی روی کاغذ هم می‌شود به تماشا نشست!عمده‌ترین تفاوت ساختار نمایشنامه با داستان همین جاست. ما عموماً داستان را می‌خوانیم و بسته به کم و کیف توصیفات نویسنده وارد آن فضا می‌شویم، اما نمایشنامه را انگار باید خواه‌ناخواه از همان ابتدا تا انتها در ذهن‌مان روی صحنه ‌ببریم. اینجا هیچ توصیف و تشریحی در کار نیست. تمام ماجرا صریح و سرراست در زنجیره گفت‌و‌گوها، دیالوگ به دیالوگ پیش می‌رود و صحنه گاهی عوض می‌شود. همین و بس. این موضوع سرعت خوانش را بالا می‌برد و تجربه‌ای متفاوت با داستان خوانی را رقم می‌زند. مثل همین کتاب «من قاسم سلیمانی‌ام» مرتضی شاه کرم که خواسته گوشه‌ای از کارهای زمین مانده را به دوش بگیرد و برای گروه‌های نمایشی سراسر کشور تولید محتوا کند. «من قاسم سلیمانی‌ام» مجموعه‌ای از پنج نمایشنامه نوشته مرتضی شاه‌کرم است که نشر سوره مهر به چاپ رسانده است. این مجموعه که برای آشنایی بیشتر مخاطبان با منش و معرفت یاران و سربازان شهید قاسم سلیمانی نوشته شده است، نمایشنامه‌هایی مناسب با اجرای خیابانی هستند. شاه‌کرم 15 سال است که حرفه‌ای به کار نوشتن مشغول است. از او پیش از این چندین نمایشنامه با نام‌های «عندالمطالبه»، «سانتی‌متر» و... به چاپ رسیده است. با این نمایشنامه‌نویس درباره مجموعه «من قاسم سلیمانی‌ام» و چند و چون نگارش آن گفت‌و‌گویی انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید.

چه شد که تصمیم به نوشتن این مجموعه گرفتید؟
به پیشنهاد کورش زارعی قرار شد نمایشنامه‌ای بنویسم درباره لشکر 41 ثارالله که شهید قاسم سلیمانی پایه‌گذار و فرمانده آن بود. لشکری بسیار تأثیرگذار در اتفاقات جنگ. برای تحقیقات محلی و پژوهش در این‌باره به کرمان رفتم. البته این پروژه برای زمانی بود که هنوز ایشان به شهادت نرسیده بودند. در تحقیقات محلی که انجام شد و ساعت‌ها گفت‌و‌گو با رفیق، همشهری، همرزم و... حاج قاسم سلیمانی به خاطراتی رسیدم که کمتر بازگو شده بودند. در نهایت از شهید سلیمانی به شناختی رسیدم و برایم این دغدغه به وجود آمد که خاطرات لشکر 41 را بنویسم. برگشتم تهران و ماحصل آن سفر شد نوشتن نمایشنامه‌ای با عنوان «مثل ماهی در خاک» که روایت یکی از گردان‌های لشکر 41 ثارالله بود؛ گردان غواص در عملیات‌های مختلف به خط‌ شکن معروف بودند. نمایشنامه «مثل ماهی در خاک» در کرمان اجرا شد و با استقبال گسترده‌ای مواجه شد. چون من خودم هم در اجرا بودم بازخورد اجرا را از زبان دوستان، فرماندهان و خانواده‌های شهدا گرفتم و با آنها گپ زدم. این صحبت‌ها مرا به شناخت‌ دقیق‌تری از سردار رساند و بعد از شهادت ایشان به پیشنهاد آقای زارعی تصمیم گرفتم مجموعه‌ای از قصه‌هایی که از حاج قاسم می‌دانم را به نمایشنامه تبدیل کنم.
 این نمایشنامه‌ها بیشتر برای اجرای خیابانی است، چرا این بستر را انتخاب کردید؟
تصمیم گرفتم خاطرات را در قالب نمایشنامه‌های محیطی و خیابانی به چاپ برسانم که سندی باشد برای بچه‌های تئاتر شهرستان که بتوانند این نمایش‌ها را کار کنند و نقش حاج قاسم و شخصیت ایشان را به مردم شهرستان‌های خودشان معرفی کنند. هدفم هم بچه‌های دور از تهران بود. چون معمولاً این بچه‌ها ضعیف‌ترند و دسترسی به آثار نمایشی برایشان کمتر است. سعی کردم در نگارش این نمایشنامه‌ها خاطراتی را بنویسم که به سادگی قابل اجرا کردن باشند و نیاز به ابزار خاصی نداشته باشند و گروه‌های جوان بتوانند به سادگی و با کمترین امکانات و بیشترین بهره‌وری نمایش‌ها را اجرا کنند.
درباره قصه‌های «من قاسم سلیمانی‌ام» بگویید؟
این مجموعه 5 نمایشنامه کوتاه دارد که به چاپ دوم رسیده و تعداد زیادی اجرا رفته است؛ حدود 70 گروه تئاتری کشور در شهرستان‌ها و جشنواره‌های مختلف نمایش‌ها را کار کرده‌اند. «مهندس مین» قصه یکی از سربازان حاج‌قاسم است که با اینکه در آن دوره 5 زبان دنیا را حرف می‌زند و همه او را به‌عنوان مهندس می‌شناسند اصرار فراوان دارد در گروه بچه‌های خط‌ شکن کار کند. ماجرا چالش بین سردار و این سرباز برای عضویت در این گردان است. ایثار و از خودگذشتگی مهندس تا جایی است که بعد از اسارت توسط دشمن، سر از تنش جدا می‌کنند. «مفقود دوم» مادری است که دو فرزندش که از سربازان حاج‌قاسم بودند، مفقود می‌شوند. حتی مزار پسر این مادر هم به اشتباهی تحویل کسی دیگر می‌شود. این نمایش چالش ایشان است برای خبر دادن به این مادر. «سرباز سردار» ماجرای دو نفر از فرماندهان گردان‌های لشکر 41 ثار‌الله است که سردار ارادت خاصی به این دو داشته است و ما اتفاقات بین این دو نفر را از نگاه حاج قاسم در جنگ بررسی می‌کنیم. «کاخ ریاست جمهوری» قصه نجات و ایده‌ای است که حاج قاسم در کاخ بشار اسد و آخرین لحظه‌ها مطرح می‌کند.
«من قاسم سلیمانی‌ام» نیز قصه گروه تئاتری است که نمایشی دارند با عنوان شخصیت حاج قاسم سلیمانی و یکی از یاران نزدیک به‌نام احمد امینی و شخصیت عماد مغنیه و نوع رابطه با حاج قاسم سلیمانی را روایت می‌کند.
آیا نمایش ها منطبق بر افراد حقیقی اند؟
نمایشنامه اول علاوه بر راوی چهار شخصیت دارد و با محوریت یکی از سربازان خاص حاج‌قاسم در سال‌های دفاع مقدس، یعنی شهید عباسعلی فتاحی نوشته شده است. عباسعلی در اوج جوانی‌ به شش زبان زنده دنیا تسلط داشت و در آمادگی جسمانی‌ هم با توجه به رزمی‌کار بودنش نمره بسیار بالایی می‌گرفت. او تک‌فرزند خانواده بود و با این‌حال زمانی که وارد لشکر ۴۱ شد، مستقیم به خطرناک‌ترین بخش تیپ پا گذاشت: گردان تخریب! از آنجا کم کم به مهندس مین معروف شد و در نهایت سرنوشتی روضه‌وار و تکان‌دهنده برایش رقم خورد.
آیا متن ناظر بر جلوه های خاصی می‌باشد؟
مفقود دوم درباره رشادت‌های دو برادر کرمانی‌ است. قصه به زمانی برمی‌گردد که بچه‌های کرمان و هرمزگان و سیستان و بلوچستان تازه قرار بود در یک تیپ مستقل به‌نام لشکر ۴۱ ثارالله سازماندهی شوند. حاج‌قاسم شد فرمانده لشکر و این دو برادر که سر نوبت جبهه رفتن باهم مدام بحث داشتند، شدند دوتا از پابه‌رکاب‌ترین نیروهای فرمانده.
روایت گری در متن بسیار پررنگ است، آیا این موضوع عمدی است؟
در نمایشنامه «سرباز سردار» در سه بخش مجزا به منش حاج‌قاسم و نیروهایش می‌پردازد و هدف اصلی‌اش بررسی بعضی ابعاد شخصیتی شهید سلیمانی‌ است. سه تا بازیگر دارد که هر کدام یک قصه از سردار دل‌ها را روایت می‌کنند. اینجا تماشاگر در اجرای نمایش مشارکت مستقیم دارد. بازیگرها سؤالاتی می‌پرسند و تماشاگرها قرار است جواب آنها را در آستین‌شان داشته باشند تا با مشارکت هم قصه را جلو ببرند.
قصه اول در مورد شهید حسین یوسف‌اللهی‌ است. همان نوجوان عارفی که حالا و برای همیشه در گلزار شهدای کرمان همسایه‌ سردار قاسم سلیمانی ا‌ست. قصه دوم برشی مختصر از جنگ پیشمرگ‌های کرد با داعش است. اربیل درحال سقوط است و صدای پای داعش پشت دیوارهای شهر به گوش می‌رسد. هیچ کس هم از غرب و شرق عالم قصد ندارد به داد مسعود بارزانی و اقلیم کردستان برسد. زمزمه‌ فرار بین نیروهای کرد در حال انتشار است، تا اینکه تماس بارزانی با ایران و قول مردانه حاج قاسم ورق را برمی‌گرداند.
پرده‌ سوم این نمایش هم در خانه‌‌ عماد مغنیه در بیروت رقم می‌خورد. او به تازگی شهید شده و حاج‌قاسم به دیدار دخترش، زینب مغنیه رفته است. دختری صبور که مثل خیلی از فرزندان شهدا ایشان را عمو صدا می‌کند.
یکی از نمایش ها اشاره به موضوعی دارد که از جمله ناگفته های جنگ با داعش است موضوع چه بوده؟
نمایشنامه چهارم از روزهای غم آلوده و غریبی می‌گوید که پایتخت سوریه در یک قدمی سقوط ایستاده بود. آن ایام اوضاع به شکلی پیش می‌رفت که داعش تا نزدیکی کاخ ریاست‌جمهوری جلو آمده بود و در دولت و ارتش سوریه خیانت، عدم اعتماد و ترس بیداد می‌کرد. در چنین شرایطی بود که جبهه مقاومت به‌دنبال تکیه گاهی محکم در آخرین سنگرهای باقی مانده دمشق می‌گشت؛ چه تکیه‌گاهی محکم‌تر از شانه‌های استوار حاج‌قاسم؟ او شخصاً با جمع معدودی از یارانش به دمشق رفت، وارد کاخ ریاست‌جمهوری شد و سکان کشتی را در یکی از طوفانی‌ترین برهه‌های تاریخ به دست گرفت. حالا دیگر خودتان باید بخوانید و ببینید که آن روز وقتی مهم‌ترین اعضای‌ کابینه‌ بشار اسد از طریق غذا مسموم شدند و پزشک‌ها هم دست‌شان به جایی بند نبود، بروبچه‌های حاج قاسم چطور ناممکن‌ها را برای پیروزی ممکن کردند.
...واما ماجرای غواصان لشکر در این اثر به چه نحوی منعکس شده است؟
نمایشنامه پنجم قرار است دست ما را بگیرد و برود سراغ بچه‌های گردان ۴۱۰ لشکر ۴۱، گردان غواص‌ها. رزمنده‌هایی که با تمرین‌های کمرشکن آماده‌ مهیب‌ترین روزهای نبرد می‌شدند. صبح‌ها به آب می‌زدند و غروب برمی‌گشتند. اکثر بچه‌های این گردان خط‌شکن کرمانی‌ بودند و فرمانده‌شان، علی عابدینی، یکی از نیروهای خیلی خاص و نخبه‌ لشکر بود. اما عابدینی در حین عملیات والفجر 3 به‌شدت از ناحیه شکم مجروح و روانه‌ بیمارستان می‌شود. بعد از او حاج‌قاسم با انتخابی هوشمندانه و دقیق، احمد امینی رفیق شفیق عابدینی را به‌عنوان فرمانده گردان غواص برمی‌گزیند. کسی که بین دوندگی‌هایش هرچند روز یک‌بار، دقایقی از فرط بی‌خوابی بیهوش می‌شود و وقتی به‌هوش می‌آید دوباره بی‌وقفه کارهایش را از سر می‌گیرد!
اینجا هم مثل دو نمایشنامه‌ اولی، محور قصه سربازان حاج‌قاسم‌اند. نویسنده با دست گذاشتن روی گوشه‌هایی از زندگی نیروهای خالص و مخلص او، رسم و مرام قهرمان‌ها را به مخاطبش یادآوری می‌کند. مرامی که اگر نباشد، آدمی حتی از هزار فرسنگی رؤیای «قاسم سلیمانی شدن» هم نمی‌تواند رد بشود. برای نزدیک شدن به ساحت او و پا جای پایش گذاشتن، باید راه و رسمش را شناخت و برای شناختن راه و رسم خودش، باید دور و بر تک‌تک نیروهای عزیزش هم گشت و از احوال شان پروانگی یاد گرفت.

نـــگاه

آقای نویسنده
کتاب «من قاسم سلیمانی‌ام» مجموعه‌ای جمع‌وجور شامل پنج نمایشنامه کوتاه است: «مهندس مین»، «مفقود دوم»، «سرباز سردار»، «کاخ ریاست جمهوری» و «من قاسم سلیمانی‌ام» که بولد شده و به‌عنوان اسم کتاب روی جلد نشسته است. مؤلف دهه شصتی کتاب، مرتضی شاه‌کرم نویسنده، کارگردان، طراح صحنه و بازیگر تئاتر، تلویزیون و سینماست. او اصالتاً خرمشهر‌ی است و در دانشگاه در رشته کارگردانی تحصیل کرده است. کارنامه‌ شاه‌کرم در حوزه‌ تألیف کتاب هم مانند حوزه‌ تئاتر و فیلم و سریال پربار است. کتاب‌هایی مثل «گندم»، «برونسی»، «سانتی‌متر»، «آقای قاضی صدایم را نمی‌شنوی» و... از جمله آثار مکتوب او و سینمایی «شب واقعه» و «اینجا خانه‌ من است» و سریال «نجلا» از تجربه‌های بازیگری‌ اوست.



آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7814/16/596070/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها