آنگاه که علمدار ایستاد
حمید کنگرانی فراهانی
مجسمهساز
برای اینکه یک تندیس و مجسمه بالاترین شباهت به شخص را داشته باشد، بخش زیادی به میزان مهارت و تجربه مجسمهساز و کسی که میخواهد این اثر را اجرا کند، باز میگردد. شبیهسازی در مجسمهسازی با نقاشی بسیار متفاوت است. چون ما یک سطح دوبعدی نداریم که بخواهیم از یک زاویه به آن نگاه کنیم. در یک فضای چند بعدی کار میکنیم که باید از تمام زوایا به آن شخص نگاه کنیم. به خاطر همین است که باید مختصات چهره فرد را در یک فضای چند بعدی به طور درست تجسم کنیم تا بتوانیم درست اجرا کنیم.
من افتخار این را داشتم که بنیانگذار سبک هایپررئالیسم در ایران و از اولین پیشروان این سبک در ایران باشم. بیش از بیست سال است که در این سبک کار میکنم و بیش از 350 اثر در موزههای داخل ایران و خارج از کشور مثل بلاروس، عراق، ترکیه، آلمان، کانادا و... دارم و خیلی از مجموعه داران هم آثار من را دارند. از موزههای بزرگ لندن، رم و سیدنی دعوت به کار شدم. این رزومه را گفتم تا اگر تفاوتی در اثرم میبینید به خاطر این است که به همان میزان وقت و انرژی که گذاشتهام به همان میزان هم تجربه پشت کارم هست. در حقیقت تمام زندگیام را صرف کار کردهام. ماحصل همه اینها اثری است که با بقیه کارها متفاوت میشود.
من اخبار جنگ سوریه و داعش و برنامهریزی شکلگیری گروه داعش را همیشه پیگیری میکردم که در واقع برای تجزیه سوریه، عراق و ایران برنامهریزی کرده بودند. قرار بود مدیریت منابع منطقه خاورمیانه دست امریکا و انگلیس بیفتد. داعش خیلی هم سریع رشد کرد و پیش رفت. بسیاری از کشورها برای از بین بردن داعش میدان را خالی کردند. اوایل کار ایران به صورت مستشار به عراق و سوریه مشورت میداد. وقتی ایران عملاً وارد بحث نظامی شد، در حقیقت حاج قاسم سلیمانی بود که این کار را انجام داد و حضور ایشان همه را به سمت آنجا کشاند و کشورهای دیگر را هم برای مبارزه دلگرم کرد و باعث شد همه را به میدان جنگ بیاورد. اینطور تصور کنید که همه از میدانی فرار میکنند اما یکدفعه علمداری میایستد و بقیه به عشق او وارد میدان میشوند. حاج قاسم عینیت یک اسطوره بود. من هم با اینکه آن زمان برای کاری ایران نبودم اما پیگیر این مسأله بودم. وقتی به ایران برگشتم نامهای به سردار خضرایی نوشتم که آن زمان رئیس موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بودند. از ایشان خواهش کردم که این نامه را به دست حاج قاسم برسانند و از ایشان خواهش کنند تا اجازه دهند که من یک تندیس از ایشان بسازم.
نامه به دست ایشان هم رسید اما ایشان اجازه ندادند. طبیعتاً کسی که از خویش گذشته است و به دنبال خویشتن خود نیست قطعاً به دنبال مجسمه هم نبودند. تا اینکه متأسفانه خبر شهادت ایشان رسید و همان روز جمعهای که این خبر را شنیدم بلافاصله با دکتر جعفری تماس گرفتم و پیشنهاد دادم که این کار را انجام دهم. ایشان هم موافقت کردند و من تندیسی ساختم از حاج قاسم که ایستاده است و با لباس نظامی است و دوربین شکاری در دست دارد. این تندیس در موزه دفاع مقدس است و کار دوم هم به سفارش خانواده سردار سلیمانی به صورت نشسته ساختم که در موزه مشاهیر برج میلاد است. عکسی از حاج قاسم داشتند که در آخرین مصاحبه ایشان که خیلی هم رسانهای شد به حالت نشسته، اورکت مشکی و پیراهن و شلوار مشکی به تن داشتند و با لبخندی مهربان نشسته بودند. خانواده سردار نمیخواستند در قامت نظامی مجسمه ساخته شود. حاج قاسم علاوه براینکه فرمانده نظامی بود شخصیت فرهنگی هم بود. چون با خانواده ایشان هم ارتباط پیدا کردم و با خیلی از ابعاد شخصیتی ایشان هم آشنایی پیدا کردم. ایشان اگر میدیدند نخبهای از کشور میخواهد برود قطعاً مانعش میشدند و برایشان کار فراهم میکردند و کارهای فرهنگی بسیاری کردند.
مجسمهساز
برای اینکه یک تندیس و مجسمه بالاترین شباهت به شخص را داشته باشد، بخش زیادی به میزان مهارت و تجربه مجسمهساز و کسی که میخواهد این اثر را اجرا کند، باز میگردد. شبیهسازی در مجسمهسازی با نقاشی بسیار متفاوت است. چون ما یک سطح دوبعدی نداریم که بخواهیم از یک زاویه به آن نگاه کنیم. در یک فضای چند بعدی کار میکنیم که باید از تمام زوایا به آن شخص نگاه کنیم. به خاطر همین است که باید مختصات چهره فرد را در یک فضای چند بعدی به طور درست تجسم کنیم تا بتوانیم درست اجرا کنیم.
من افتخار این را داشتم که بنیانگذار سبک هایپررئالیسم در ایران و از اولین پیشروان این سبک در ایران باشم. بیش از بیست سال است که در این سبک کار میکنم و بیش از 350 اثر در موزههای داخل ایران و خارج از کشور مثل بلاروس، عراق، ترکیه، آلمان، کانادا و... دارم و خیلی از مجموعه داران هم آثار من را دارند. از موزههای بزرگ لندن، رم و سیدنی دعوت به کار شدم. این رزومه را گفتم تا اگر تفاوتی در اثرم میبینید به خاطر این است که به همان میزان وقت و انرژی که گذاشتهام به همان میزان هم تجربه پشت کارم هست. در حقیقت تمام زندگیام را صرف کار کردهام. ماحصل همه اینها اثری است که با بقیه کارها متفاوت میشود.
من اخبار جنگ سوریه و داعش و برنامهریزی شکلگیری گروه داعش را همیشه پیگیری میکردم که در واقع برای تجزیه سوریه، عراق و ایران برنامهریزی کرده بودند. قرار بود مدیریت منابع منطقه خاورمیانه دست امریکا و انگلیس بیفتد. داعش خیلی هم سریع رشد کرد و پیش رفت. بسیاری از کشورها برای از بین بردن داعش میدان را خالی کردند. اوایل کار ایران به صورت مستشار به عراق و سوریه مشورت میداد. وقتی ایران عملاً وارد بحث نظامی شد، در حقیقت حاج قاسم سلیمانی بود که این کار را انجام داد و حضور ایشان همه را به سمت آنجا کشاند و کشورهای دیگر را هم برای مبارزه دلگرم کرد و باعث شد همه را به میدان جنگ بیاورد. اینطور تصور کنید که همه از میدانی فرار میکنند اما یکدفعه علمداری میایستد و بقیه به عشق او وارد میدان میشوند. حاج قاسم عینیت یک اسطوره بود. من هم با اینکه آن زمان برای کاری ایران نبودم اما پیگیر این مسأله بودم. وقتی به ایران برگشتم نامهای به سردار خضرایی نوشتم که آن زمان رئیس موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس بودند. از ایشان خواهش کردم که این نامه را به دست حاج قاسم برسانند و از ایشان خواهش کنند تا اجازه دهند که من یک تندیس از ایشان بسازم.
نامه به دست ایشان هم رسید اما ایشان اجازه ندادند. طبیعتاً کسی که از خویش گذشته است و به دنبال خویشتن خود نیست قطعاً به دنبال مجسمه هم نبودند. تا اینکه متأسفانه خبر شهادت ایشان رسید و همان روز جمعهای که این خبر را شنیدم بلافاصله با دکتر جعفری تماس گرفتم و پیشنهاد دادم که این کار را انجام دهم. ایشان هم موافقت کردند و من تندیسی ساختم از حاج قاسم که ایستاده است و با لباس نظامی است و دوربین شکاری در دست دارد. این تندیس در موزه دفاع مقدس است و کار دوم هم به سفارش خانواده سردار سلیمانی به صورت نشسته ساختم که در موزه مشاهیر برج میلاد است. عکسی از حاج قاسم داشتند که در آخرین مصاحبه ایشان که خیلی هم رسانهای شد به حالت نشسته، اورکت مشکی و پیراهن و شلوار مشکی به تن داشتند و با لبخندی مهربان نشسته بودند. خانواده سردار نمیخواستند در قامت نظامی مجسمه ساخته شود. حاج قاسم علاوه براینکه فرمانده نظامی بود شخصیت فرهنگی هم بود. چون با خانواده ایشان هم ارتباط پیدا کردم و با خیلی از ابعاد شخصیتی ایشان هم آشنایی پیدا کردم. ایشان اگر میدیدند نخبهای از کشور میخواهد برود قطعاً مانعش میشدند و برایشان کار فراهم میکردند و کارهای فرهنگی بسیاری کردند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه