«راز محبوبیت حاج قاسم» به روایت حجت‌الاسلام والمسلمین سیدعباس نبوی (مدیر مؤسسه تمدن و توسعه اسلامی)

جنس «نگاهش» فرق داشت


گروه اندیشه: «سِرّ حاج‌ قاسم» و «راز محبوبیت سردار سلیمانی» چه بود که هنوز بعد از دو سال از شهادت ایشان، نفوذش در بین مردم ما و میان امت اسلامی مثال‌زدنی است. گروهی راز آن را در «الگوی مدیریتی» سردار شهید سلیمانی می‌دانند وعده‌ای دیگر «مردم‌مداری‌اش» را مثال می‌زنند. برخی بر «نگاه انقلابی‌اش» تأکید دارند و هستند کسانی هم که «منش جهادی‌» او را دلیل قهرمان ملی و فراملی شدنش می‌شمارند. همه اینها گویای این واقعیت است که «مشی عملی و منش فکری سردار شهید حاج قاسم سلیمانی» آنقدر عمیق است که باید بیشتر از سوی اهالی فکر و اندیشه مورد مداقه قرار گیرد تا مؤلفه‌های این «الگوی امت اسلامی» رمزگشایی شود. از این رو، با حجت‌الاسلام والمسلمین سیدعباس نبوی، مدیر مؤسسه تمدن و توسعه اسلامی و استاد حوزه و دانشگاه، به گفت‌وگو نشستیم تا روایت او را از «راز نفوذ حاج قاسم» بشنویم. در کارنامه اجرایی نبوی، معاونت پژوهشی و آموزشی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، معاون فرهنگی و پژوهشی نهاد نمایندگی رهبری، عضویت در شورای فرهنگ عمومی کشور و مسئولیت نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه تربیت مدرس نیز به چشم می‌خورد.

حاج قاسم سلیمانی در دوره‌ معاصر مفهوم و سبک مدیریتی «جهادی-انقلابی» را پی‌ریزی کرد. از نظر شما، مشخصات بارز این سبک مدیریتی چه بود که آن را از سایر سطوح مدیریتی یا اقداماتی که مسئولان انجام دادند، متمایز کرده است؟
مسائل تحول و رشد اجتماعی، سطوح متعدد و درجات مختلف دارد، آنقدری که مدیران در جامعه فعالیت می‌کنند و نظام اجتماعی در جریان است، این سطح عمومی، طبیعی و رایج است. اغلب افراد در این سطح رایج به ‌اندازه‌ای فعالیت می‌کنند که گردش زندگی و معیشت و گذران خود را شکل می‌دهند. در این سطح عمومی، با وضعی مواجه‌ایم که باید نظام شغلی، نظام کار و فعالیت تعریف شوند تا افراد شاغل و مشغول فعالیت شوند. سطح دوم این است که شخص علاوه بر اینکه برنامه‌ شغلی و رایج دارد، فضای فعال و گسترده‌ دیگری را هم مورد توجه قرار می‌دهد که زندگی‌ و حرکت فردی و پیرامونی‌اش «هدفمند» شود. آنان اهداف اجتماعی، رشد جامعه، پیشرفت کشور، اهداف متعالی، اهداف الهی و اهداف فراشخصی را درنظر می‌گیرند و با این اهداف حرکت می‌کنند.
اما سطح سوم از رشد اجتماعی، سطحی بسیار بالا است. در این سطح، شخص تمام ظرفیت و قوه و تلاش خود را به میدان آورده و اهدافش آنقدر بزرگ است که برای آن جان می‌دهد و ارزش دارد که برای آن ایثار کند. در این مسیر، رابطه‌ متقابلی شکل می‌گیرد، به این نحو که فرد در مسیر اهداف کلان قدم برمی‌دارد. آن اهداف بزرگ هم این شخص را در درون خود جا می‌دهند و تعریف می‌کنند؛ یعنی پیماینده مسیر به ‌سمت هدف با خود هدف عجین و همراه می‌شود. معصومین(ع)، اولیای الهی و شخصیت‌های بزرگی که جانشان را در تاریخ تمدن اسلامی بخصوص تاریخ خون‌بار تشیع فدا کردند و به سوی آن اهداف و حرکت‌های متعالی قدم گذاشتند، جزو سطح سوم هستند. شهید حاج قاسم سلیمانی، خودش را به این سطح سوم رساند.
در دهه‌ شصت و اوایل دهه‌ هفتاد، نماینده ولی‌فقیه در سپاه رمضان بودم. بعدها تحولات مدیریتی رخ داد و من هم به برنامه‌های دیگری پرداختم. بعد، خبردار شدم که حاج قاسم سلیمانی، فرماندهی سپاه قدس را عهده‌دارشده است و با آقای مسجدی برنامه‌ مرکزی قدس را شکل داده‌اند. من هم مدت‌ کوتاهی همراهی و همکاری داشتم، ولی فکر نمی‌کردم که مجموعه‌ سپاه قدس و شخص حاج قاسم مراحل تکاملی را اینقدر سریع طی کند و در انتهای کار به قله بپیوندد. بنابراین، اگر بخواهیم راجع به خصوصیات ایشان بحث کنیم، باید بدانیم چه اتفاقی می‌افتد که فرد به چنین مقام و درجه‌ای دست پیدا می‌کند.
چه چیزی باعث شد که حاج قاسم اینقدر خاص شود؟
وقتی مسائل  بزرگ و مهم می‌شود، به سرنوشت یک جامعه و به تحولات و فراز و نشیب دیانت اسلامی و جامعه‌ اسلامی در گذر از طوفان‌ها و تحولات تبدیل می‌شود. وقتی به چنین جایگاهی می‌رسد، مسأله دو سطح بزرگ پیدا می‌کند: نخست، سطح زمینی و عادی و دوم، سطح ملکوتی؛ یعنی آن کسانی که در این عالم زمینی زندگی می‌کنند، همزمان پا به عالم ملکوتی خود می‌گذارند. لازمه ورود به عالم فرازمینی هم «مجاهدت‌ بی‌وقفه» است.
در مجموعه‌های نظامی، اغلب درجات افراد بسیار حائز اهمیت است، به‌عنوان مثال، یکی فرمانده و دیگری سرباز است. عبور از تمام این درجات آن هم با این سرعت کار ساده‌ای نیست. ما اوایل انقلاب این قضیه را در شهید چمران دیدیم. بسیاری از گروه‌ها مثل نهضت آزادی مدعی بودند که شهید چمران عضو اصلی و مهم ما است، اما چمران، با آن جایگاه علمی در منطقه‌ صور و صیدا و در جنوب لبنان کار کرده بود، هم در مقابل شیطان مجسم و صهیونیسم روی زمین حرکت‌ کرده بود و هم توانسته بود از این مرحله خودش را به عالم ملکوت برساند. یادم هست که سال 58 بود و ما شهید چمران را به دانشکده‌ فنی دانشگاه تهران دعوت کردیم تا در مورد «استمرار انقلاب» صحبت کند. ایشان در آن مراسم به گونه‌ای صحبت کرد که کسی باور نمی‌کرد چمران در چنین فضایی این مسائل را مطرح کند. می‌گفت که ما باید اول باور کنیم که کسی نیستیم و باور کنیم که این صحنه و آزمون و ابتلا چقدر برایمان شیرین و پرتحرک و پرتکاپو است تا بتوانیم رو به‌ جلو حرکت کنیم. ذهن خیلی‌ها بعد از آن جلسه‌ درگیر شد، چون جریان‌های سیاسی مختلف مثل مجاهدین خلق و چریک‌های فدایی حضور داشتند.
در فروردین سال 60،  سفری به لبنان داشتم. بعد از اینکه به لبنان رفتم، من را به مجتمع شبانه‌روزی امام موسی صدر در صور و صیدا دعوت کردند که در یکی از روستاهای جنوب لبنان بود. آنجا از فعالیت‌های چمران مطلع شدم. او واقعاً فردی عجیب بود؛ دانشجویی که در امریکا و در بهترین شرایط در حال تحصیل بوده و فیزیک هسته‌ای می‌خوانده، وسط کار همه را رها می‌کند و می‌آید تا خود را برای خدمت به اسلام خرج کند. چمران برای حفظ ارزش و اعتبار و کرامت آمد و ایستادگی کرد. اینجا است که حقیقت جوشش متعالی و ارزشمند انسانی معنا پیدا می‌کند. چهل سال بعد از چمران، حاج قاسم آمد و راه او را در افق بسیار بزرگی عملی کرد و نشان داد.
 من بعد از شهادت حاج قاسم با دوستان دانشجو و طلبه مباحثاتی داشتم. یکبار از آنان پرسیدم که به‌ نظر شما «راز نفوذ حاج قاسم» در چیست؟ آنان پاسخ‌هایی دادند اما خود من معتقدم راز نفوذ حاجی در «چشم‌های او» است. در عکس‌هایش هم معلوم است. نگاهش یک چیز نمی‌بیند، بلکه دو چیز می‌بیند. وقتی چشم انسان به فضای دیگر باز می‌شود، آن وقت جنس نگاهش فرق دارد. اینکه حاج قاسم به‌جای نشستن در ستاد و مدیریت از راه دور، پا‌به‌پای رزمندگان در سنگرها می‌رفت و برخلاف سنش، روحیه شادابی داشت و در موقعیت‌های خاص ایفای نقش می‌کرد، کار ساده‌ای نیست. اینها همه از نگاه ملکوتی حاج قاسم نشأت می‌گیرد.
مشکل پیشرفت و رشد و عمران و تکنولوژی و فناوری در کشور ما همین است. وقتی چشمی نسبت به عالم بالا کور شود، در عالم روی زمین هم به‌اندازه‌ای که وسعش می‌رسد، کار را جلو می‌برد. اگر بتواند قدمی بالاتر بردارد و یک روزنه‌ کوچکی پیدا کند قطعاً می‌تواند نقش بسیار مؤثری ایفا کند. به هر حال، نمی‌توان حاج قاسم را در چهارچوب‌ سؤال‌های کلیشه‌‌ای آورد. اگر بخواهیم اینگونه صحبت کنیم، از خیلی مسائل عقب می‌مانیم.
بعد از شهادت حاج قاسم، من با همرزمان و دوستان ایشان هم جلسات زیادی داشتم. خیلی‌ها با ایشان کار کردند که البته همه سبک خودشان را داشتند، ولی من همیشه به آنان می‌گویم که شما این‌ همه با حاج قاسم بودید و ذره‌ای از آن روزنه‌ حاج قاسم استفاده نکردید! بدتر از همه، دوستان ما در عرصه‌ دیپلماسی اصلاً متوجه نشدند در دنیا چه خبر است. فکر می‌کردند که قرار است حاج قاسم چهار تا سنگر جدید را بگیرد تا در چانه‌زنی و بحث‌های مبادلات سیاسی کمی محکم‌تر حرف بزنند. اصل مسأله را نفهمیدند. آن کسانی که از ارکان انقلاب بودند، وقتی در طوفان‌های منطقه قرار گرفتند، جا زدند و عقب‌نشینی کردند؛ اما حاج قاسم احساس می‌کرد که ما باید با تمام قوا، هسته‌ای‌ کاملاً قوی را در این منطقه ریشه‌دار کنیم و سر جای خودمان بایستیم. سردار پیشتاز بود و می‌گفت من حاضرم جان و خونم را بدهم تا ثابت کنم که اراده مستندی به ارزش‌های الهی و اسلامی هست که مستحکم است. ایشان ایستاد و سرنوشت منطقه را عوض کرد.من یقین دارم که هرچه جلوتر برویم، این ابعاد ناشناخته و مکشوف‌نشده حاج قاسم مرحله‌به‌مرحله باز می‌شود. به‌نظرم، جامعه و جوانان این ابعاد را بهتر می‌فهمند و خیلی مفصل روی آن کار می‌کنند. بعد‌ از شهادت حاج قاسم، تنها عاملی که امریکا را متزلزل کرد این بود که اگر مقداری از خون حاج قاسم در رگ بسیاری از افراد باشد، دیگر نمی‌گذارند که امریکا بساطش را در منطقه پهن کند. همان‌طور که می‌دانید، نیروها و رجال سیاسی کشورهای مختلف خیلی به قواعد وفادار نیستند، اما خون حاج قاسم باعث شد که آنان هم کمی سرشان را جلوی امریکایی‌ها بلند کنند. اکنون لبنان هم همینطورشده؛ موضوع ما فقط حزب‌الله لبنان و شیعیان نیست. حاج قاسم در منطقه فضا و اعتباری درست کرد تا امریکا در منطقه احساس ناامنی کند.
به تعبیر حضرت امیر‌المؤمنین(ع)، مردم فطرت جوشنده‌ای دارند که اگر خیلی راه‌ها را هم خطا بروند، وقتی نقطه رشد و جوششی پیش می‌آید همه به‌ سمت آن حرکت می‌کنند. ما اکنون در حال تجربه‌کردن دوره‌ای از آن هستیم و آنان را در بین خودمان می‌بینیم و درک می‌کنیم. ما نمی‌توانیم فضای تحلیل حاج قاسم را در این چهارچوب‌ها ببینیم. حاج قاسم، دنبال همان خیزش بود و این خیزش هرچه جلوتر می‌رود، زمینه‌اش فعال‌تر می‌شود. ان‌شاءالله در سال جدید به دستاوردهای بهتری خواهیم رسید؛ یعنی جوشش خون حاج قاسم در دی‌ ماه 1401 به‌مراتب در این منطقه برای ما نتایج بیشتری خواهد داشت.
مدیریت جهادی که حاج قاسم در بسیاری از حوزه‌ها اعمال کرده بود چه تأثیری داشت؟ این نوع «حضور در میدان» چه تأثیری بر عامه مردم ایران و مردم منطقه داشت؟
شاخص اصلی «مدیریت جهادی» مسأله‌ بسیار مهمی است که کانون تحول ایجاد می‌کند. در این شاخص، فوریت اتقان و دقت وظیفه‌مندی، جای کلیشه‌ تعریف‌شده‌ و تکالیف را می‌گیرد. اغلب مدیریت‌ها بر اساس کلیشه‌ها تعریف می‌شود و شاکله‌ای درست می‌کند و مدیریت شکل‌ گرفته و جلو می‌رود؛ اما اینکه تمام تمرکز به وظیفه‌مندی معطوف شود، این وقف‌شدن و خود را هزینه‌کردن است. نباید خود را با تمام وجود در یک میدان مصرف کرد. شاید ما نتوانیم نظریه‌ها و تئوری‌هایی که این مدل مدیریت را شکل می‌دهد، تعریف کنیم؛ چون وقتی چیزی بخواهد الگو، مدل و نظریه شود، باید تکرارپذیر و همگانی باشد. باید بتوانیم به همان کلیشه نزدیکش کنیم و این در چنین نمونه‌ جهادی به این راحتی انجام نمی‌شود.حاج قاسم می‌گفت من دیگر رویم نمی‌شود با خانواده‌ شهدایی که فرزندانشان در مجموعه‌ کاری من بودند و شهید شدند روبه‌رو شوم. بعد از این حرف حاج قاسم، من به بعضی از دوستان گفتم که حاجی دارد برای خودش نسخه‌ عدم تحمل می‌پیچد؛ یعنی دائماً می‌گوید خدایا من دیگر نمی‌توانم این‌جوری ادامه دهم. من این موضوع را در ایام دفاع مقدس تجربه کردم. واقعاً نمی‌توانستم تحمل کنم و جرأت و جسارت این را هم نداشتم که عده‌ زیادی را به جبهه ببرم و شهید شوند، بعد من بگویم نمی‌توانم تحمل کنم. یکی از دوستانم رابط آماده‌سازی بچه‌های قم برای رفتن به جبهه بود. وقتی مراسم شهدای عملیات‌های مختلف برگزار می‌شد، همه دنبال ایشان می‌گشتند و می‌گفتند که فلانی بچه‌ها را به جبهه می‌برد و خودش به مراسم ختم همان‌ها می‌آید. من به او گفتم فلانی این حرف دیگر روی پیشانی‌‌ات مانده. گفت خدا می‌داند که اگر روا بود، کاری می‌کردم که دیگر برنگردم. اگر روا بود می‌گفتم که خدایا یا خودت صحنه‌ شهادت من را رقم بزن، یا بلایی سرم بیاید و برنگردم.
ما چه جوری این مدیریت‌ها را تعریف کنیم؟ به‌نظرم، نمی‌توان این مدیریت‌ها را تعریف کرد. وقتی ما این موضوعات را در قالب‌ «مدیریت کلیشه‌ای» تعریف کنیم، بسیاری از این موارد را نوعی افراط‌‌ گرایی و انتحاری‌بودن تعریف می‌کنند؛ یعنی اینها را نفهمیده و نمی‌پذیرند، یا اینکه می‌فهمند، ولی راهش را پیدا نمی‌کنند. به‌عنوان مثال امریکایی‌ها، اکراد سوریه و عراق و حتی ضدانقلاب‌های اکراد خودمان آنچه حاج قاسم طی کرد، امتحان کردند ولی نتوانستند؛ یعنی این کار بازی و شوخی نیست. نمی‌توان این مدل را به‌صورت ساختگی درست کرد. این مدل یک عمق و بنیانی دارد که نظریه‌پردازی‌اش به این راحتی ممکن نیست. این قضیه‌ مثل روایت فتح شهید آوینی است. شهید آوینی خودش حلقه آخر روایت‌ها و داستانش شد. دیگر این‌طور نیست که شما بتوانید پشت‌سرهم روایت فتح راه بیندازید.برای اینکه حاج قاسم را الگو قرار دهیم و دنباله‌رو آن باشیم، باید نوع مختصات را پیدا و کشف کنیم. نمی‌توان چنین مدلی را به مدل فراگیر و کلیشه‌ تعریف‌شده تبدیل کرد. این مسأله در میان بزرگان و علمایی که با خون خودشان تاریخ تشیع را خون‌بار کردند، وجود داشت. ما علمایی داشتیم که اهل تهجد، عبادت‌، نوافل و نماز و ادعیه بودند. مرحوم آشیخ عباس قمی می‌گوید آنچه من در مفاتیح‌الجنان جمع کردم، خودم یک دوره کامل تمامش را انجام دادم. اگر عالم دینی آن معرفت دینی را که بیان می‌کند، با جان و خون خودش امضا کند، شهید اول می‌شود و این نصیب همه نمی‌شود. اصلاً به این راحتی تکرارپذیر نیست. اگر شما جهان و زندگی را روی دور تند بگذارید و جریان جهادی و ریشه‌ ایثار روی دور تند پیاپی انجام شود، شاید کل آن به پنجاه یا صد سال نرسد. وقتی وقایع جهادی روی دور تند قرار می‌گیرد، بخش کوتاهی از تاریخ را دربر می‌گیرد. این درست است که تمام مختصات جهادی بخش کوتاهی از تاریخ را دربر می‌گیرد، اما اینکه کسی خودش را در این مختصات جهادی هزینه کند به‌راحتی اتفاق نمی‌افتد. نمی‌توان به‌راحتی این مدل را «نظریه‌‌مند» کرد، باید منتظر نمونه‌ها باشیم و ببینیم چه می‌شود.
معمولاً جوان‌ها اینگونه هستند. همه می‌خواهند اوایل طلبگی همچون الگوی خود، حضرت امام خمینی(ره)، شوند. آقا مگر شوخی است! زمین و زمان باید دست‌به‌دست هم بدهد تا یک امام خمینی(ره) خلق شود. جوانان به این مسائل ساده نگاه می‌کنند و می‌خواهند یک‌ شبه حاج قاسم شوند. اگر همه‌ جوانان در بخشی از زندگی‌شان قاسم‌گونه پیش بروند، ظرف مدت ده سال، تمام مسائل فلات ایران و منطقه‌ بین‌النهرین و جهان اسلام به‌کلی حل می‌شود. برای تحقق این موضوع باید درس بگیریم و به‌صورت مداوم حاج قاسم را مطالعه کنیم. شاید با این اقدامات، تنوعی به‌وجود آید و ما از کلیشه خارج شویم. کلیشه همیشه حاکم است؛ یعنی مدل زندگی بشر اینگونه است. همیشه یک مسیر تعریف‌شده‌ای حاکم است؛ مدرک می‌گیرند و مشغول فعالیت می‌شوند. مسأله این است که ما چگونه از این کلیشه حاکم رها شویم و به عمق کار برسیم، بخصوص جوانانی که واقعاً به آن درجات می‌رسند، می‌توانند افق‌ها را بشکافند و جلو بروند.
مهم‌ترین نکته این است که باید حواسمان باشد تا در جریان حرکت وظیفه‌مندی و جریان جهادی، خود را در جای درست خرج کنیم، وگرنه این هم یکی از لطمه‌ها و خسران‌‌ها می‌شود. بعضی‌ها دوست دارند خودشان را در جایی خرج کنند، اما نمی‌دانند کجا و چگونه؛ به‌عنوان مثال ما در صحنه لبنان و از شروع حزب‌الله، شهید سیدعباس موسوی را داشتیم. ایشان پیشتاز ماجرا بود و آقای نصرالله با ایشان کار می‌کرد. منتها بعضی از روحانیون بعد از شهادت شهید موسوی از حزب‌الله جدا شدند. استدلال‌شان هم این بود که ما کلی زحمت کشیدیم و خودمان را خرج کردیم؛ امّا کجا و چگونه خرج‌کردن، مسأله بسیار حیاتی و تعیین‌کننده است.
حاج قاسم می‌دانست که در سفرهای آخر کاملاً تحت‌نظر است و ردش را می‌گیرند. این را می‌دانست که دیگر از این به بعد در مسیری قدم می‌گذارد که جای خیلی حیاتی و اساسی هزینه خواهد شد و باید بشود. این مسأله برایش درک شده بود؛ به همین علت وقتی ما تمام جهات را نگاه می‌کنیم، تعجب می‌کنیم که در چه موقعیتی و کجا و چگونه خون حاج قاسم خرج و هزینه این حرکت بزرگ و جهادی شد. بنابراین، مسأله اصلی ما در این موقعیت وظیفه‌شناسی با تمام وجود است.
این مبانی معرفتی که حاج قاسم کشف و کسب کرد، چطور به‌دست آمد؟
قبل از انقلاب، یک اصطلاح روشنفکری به‌ نام «مکتب راهنمای عمل» آمده بود. مکتب راهنمای عمل، یعنی آن قواعد معرفتی و مکتبی که چگونه به انسان مسیر عمل می‌دهد.
آیه‌ شریفه «فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کلِّ فِرْقَه مِنْهُمْ طَائِفَه لِیتَفَقَّهُوا فِی‌الدین وَلِینْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیهِمْ لَعَلَّهُمْ یحْذَرُونَ» که معروف به آیه‌ نفر و جهاد است، می‌گوید چرا عده‌ای کوچ نمی‌کنند و در دین تفقه نمی‌کنند. یک سؤال مهم همیشه وجود داشته و علما در مورد این مسأله تأمل داشتند که چطور این آیه برای جهاد است، ولی وقتی می‌خواهیم استنباط مبحث را داشته باشیم، می‌گوییم که کوچ کنند و در حوزه‌های علمیه درس بخوانند. این اکنون یک معضل است. اگر قرار باشد سال‌های طولانی در مدارس علمیه درس بخوانند، پس، چه موقع «مکتب راهنمای عمل» بشود؛ چرا این آیه‌ شریفه‌ کوچ‌کردن را به‌سمت جهاد تعبیرکرده؟ رازش همین‌ جاست. وقتی در زندگی عادی به بخش معرفت برگردیم، آن راهنماهای اساسی مکتب برای عمل خوب، قابل فهم و قابل‌ اجرا نیست. آیه‌ 29 سوره عنکبوت می‌فرماید: «وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِینَّهُمْ سُبُلَنَا»؛ اگر کسی در راه ما مجاهدت کند، ما راه را به او نشان می‌دهیم. حالا ما چگونه در بازار، زندگی و کسب‌وکار مجاهدت کنیم که خدا راهش را نشان دهد؟ این موضوع به‌راحتی قابل درک نیست، مگر اینکه ایثارهای عجیب و سنگین اتفاق بیفتد؛ زمانی که جهاد به‌معنای واقعی شروع می‌شود و فرد مجاهد در عرصه‌ جهاد با تمام وجود و خلوص جلو می‌رود، اینجا دریچه‌های معرفت یکی‌یکی باز می‌شود. شخص مجاهد این آیه را مرحله‌به‌مرحله درک‌کرده و با آن زندگی می‌کند. این معرفت عینی است و آموزشی نیست.حاج قاسم چه صحنه‌‌هایی جلو رویش می‌دید، باید این را در عوالم دیگر تعریف کرد. وقتی حاج قاسم به تهران برگشت، گفت تا سه ماه دیگر از داعش و جرثومه‌های امریکا و اسرائیل در این منطقه اثری نخواهد بود. مگر کسی این مطلب را باور می‌کرد. کسب معرفت، کار راحتی نیست. باید مکشوف شود تا انسان آن را پیدا کند.
عدالت و بحث عدالت‌خواهی به‌طور کلی در سپهر اندیشه‌ای حاج قاسم چه جایگاهی داشت؟
آن کسی که در صحنه‌ و عرصه‌ای قدم برمی‌دارد و می‌داند که جنایت و بی‌عدالتی در بالاترین سطوحش چنان است که ملت‌های متعدد را به‌راحتی برای خود قربانی می‌کند، شما دیگر نمی‌توانی راجع به این نکات جزئی و محدود عدالت با او صحبت کنی. آنکه در عرصه‌ جهادی حضور دارد، از تمام مسائل آگاه است. شما چطور می‌خواهید دم از عدالت بزنید، در‌حالی‌که بنیان تمام این معرکه‌ها جنایت است. اجرای عدالت، نیاز به ریشه‌کن‌ کردن جنایت و سلطه‌ جهانی دارد. اگر این سلطه و جنایت جهانی را متوقف کنید، می‌توانید راجع به ابعاد مختلف عدالت بحث کنید. بنابراین، افق عدالت به نقطه‌ای می‌رسد که شما هر کاری می‌کنید، می‌بینید هزینه زیاد است.
عدالت توزیعی جایی موضوعیت دارد که ما با هیچ نوع سلطه و عامل مسلط دیگری مواجه نباشیم؛ اما قضیه غیر از بحث عدالت، در بحث بنیان عدالت است، تا جایی که یاد دارم، پنج رئیس‌جمهور امریکا، بیش از دوازده ملت را شخم زدند. ما چگونه با آنان راجع به عدالت صحبت کنیم؟ چگونه عدالت و صلح جهانی را به نظام سلطه بفهمانیم؟
سرنوشت جریان جهادی با عدالت خون‌بار عجین است؛ نمی‌توان از این فرار کرد. البته، این را هم بگویم که حضرت آقا در این سی‌ودو سال دوره رهبری‌شان، با تمام درایت و دقت و استمداد و دریافت امداد الهی، این مسیر را بگونه‌ای طی کردند تا ما وارد چالش و جنگ و درگیری مستقیم نشویم. این مسأله‌ بسیار بزرگ و مهم است که در جریان جهادی سنگین و توفنده بگونه‌ای راه را طی کنی که آن حالت استحکام و سلامت و استواری‌ باقی بماند. البته، خیلی کار سختی است. عدالت در جریان جهادی با سؤالات مهم و اساسی سروکار دارد. اگر ذره‌ای کوتاهی کنی و زمان و فرصت را از دست بدهی، دشمن بر کشور و منطقه‌ات مسلط خواهد شد. بنابراین، در جریان جهادی سؤالات خیلی مهم است. ما نباید سؤالات مربوط به جریان جهادی را با سؤالاتی که مربوط به جریان عدالت‌خواهانه‌ داخلی و فرصت‌های داخلی ماست مرتبط کنیم. رسیدگی به مسائل داخلی کشور جای خود دارد و باید جلوی ریخت‌وپاش‌ها گرفته شود. مسیری که حاج قاسم دنبال می‌کرد، بسیار مهم و اساسی بود. ریشه‌ عدالت‌خواهی بنیادی و اساسی در این منطقه با خون ایشان آبیاری شد. ان شاء‌الله در سال‌های آینده آن رؤیایی که امام(ره) از آیه‌ «لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرَامَ ان شَاءَ‌الله آمِنِینَ» بیان کردند، محقق می‌شود، بعد تمام مجاهدان و مردان جهادی احرام می‌بندند و سرها را می‌تراشند و با لبیک راه می‌ا‌فتند و اعلام می‌کنند که کل این منطقه از لوث جریان‌های کفر و سلطه آزاد شد و خون حاج قاسم جوشید و خواهد جوشید. ان شاءالله این اتفاق برای نسل جوان و آینده محقق خواهد شد.

نیم نگاه

من بعد از شهادت حاج قاسم با دوستان دانشجو و طلبه مباحثاتی داشتم. یک بار از آنان پرسیدم که به نظر شما «راز نفوذ حاج قاسم» در چیست؟ خود من معتقدم راز نفوذ حاجی در «چشم‌های او» است. نگاهش یک چیز نمی‌بیند، بلکه دو چیز می‌بیند. وقتی چشم انسان به فضای دیگر باز می‌شود، آن وقت جنس نگاهش فرق دارد. اینکه حاج قاسم به جای نشستن در ستاد و مدیریت از راه دور، پا‌ به‌ پای رزمندگان در سنگرها می‌رفت و برخلاف سنش، روحیه شادابی داشت و در موقعیت‌های خاص ایفای نقش می‌کرد، کار ساده‌ای نیست. اینها همه از نگاه ملکوتی حاج قاسم نشأت می‌گیرد
 شهید چمران واقعاً فردی عجیب بود. دانشجویی که در امریکا و در بهترین شرایط در حال تحصیل بوده و فیزیک هسته‌ای می‌خوانده، وسط کار همه را رها می‌کند و می‌آید تا خود را برای خدمت به اسلام خرج کند. چمران برای حفظ ارزش و اعتبار و کرامت آمد و ایستادگی کرد. اینجاست که حقیقت جوشش متعالی و ارزشمند انسانی معنا پیدا می‌کند. چهل سال بعد از چمران، حاج قاسم آمد و راه او را در افق بسیار بزرگی عملی کرد و نشان داد



آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7817/16/596524/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها