هر خانه داستانی دارد
نسرین خادمی
ویراستار
«هر خانه داستانی دارد.» این جملهای عادی است که شاید بتوان به آسانی از آن گذشت، اما با خواندن کتاب «لیورا» نوشته فریبا صدیقیم، از انتشارات آفتابکاران یگانگی داستان هر خانه و هر زندگی آشکار میشود. هر خانه داستان خود را دارد، چرا که هر خانه همچون هر فرد شخصیتی از آن خود دارد، متفاوت با دیگری. خانهای که نویسنده در این کتاب، داستان آن و آدمهایش را میگوید زندگی یگانهای است که جاذبهاش مرا واداشت نه از منظر نقد به معنای متداول کلمه، بلکه بهعنوان یک خواننده به طور گذرا به گوشههایی از آن نظر کنم؛ گوشههایی که بیانکننده تجربههای زیسته بویژه برای زنانی است که پارهای محدودیتها و سنتها مانع بیان آنها میشود و نویسنده گاه با جسارت از آنها سخن گفته است. دختری کلیمی از یک خانواده متوسط به تهران کوچ میکند. تغییر محیط زندگی از شهری کوچک به جامعهای بزرگ دگرگونیهای زیادی برای همه افراد خانواده دربر دارد. مادربزرگ خانواده تکیهگاه همه است و مادری وسواسی که گرفتار حساسیتهای خود است که دست از سرش برنمیدارند. خواهر و یک برادر که هر کدام کم و بیش درگیر همان دشواریها و مسائلی هستند که لیورا را آزار میدهد. پدری دور از مسئولیت زندگی اجتماعی و خانوادگی که سرانجام با اغوای هوس خانه را ترک میکند و در واقع خانواده را متلاشی میکند. لیورا گویی محل تلاقی همه این آدمها و ماجراهاست. او گذشته از افراد خانواده به زندگی نزدیکان هم توجه دارد؛ آدمهایی همچون «لیاچل»، «تامار» و... هر کدام با شخصیتی غریب. او میکوشد با جسارت و گاه خلاف عادت مرسوم از خلال توجه در حالات آنان و ابراز همدردی تصوری روشنتر از خود پیدا کند. تغییر محیط زندگی، رویدادهای اجتماعی دهه 60 و درگیری عاطفی ناگزیر در زندگی هرجوان، در کنار زن بودن در میان سنتها او را دچار درگیری ذهنی، تردید و دودلی میکند، تا آنجا که احساس میکند «نه راه پس دارد و نه راه پیش». سرانجام بر تردید عاطفی خود در انتخاب همسر، ای بسا برای فرار از دشواریها غلبه و ازدواج می کند؛ ازدواجی که سرانجام موجبات مهاجرت او را به آن سوی اقیانوسها و به قول خودش به «شهری کدر» فراهم میکند. در آنجا هم از تلخی گریزی نیست؛ همسری که قرار است موجب آرامش او باشد سببساز تلخکامی دیگر همراه با فریب میشود. لیورا که گویی برای نبرد با ناکامی زاده شده است به هر تقدیر تاب میآورد، اما در آن جای دور هم داستان خانه ادامه مییابد؛ پدر که شکست خورده و نامراد به او پناه آورده بیمار است و مادر گرفتارِ تاریکیِ فراموشی، خاموش در کنار اوست. لیورا که گویی برای همدردی ساخته شده است، همراه و پرستار است. در آخرین صفحه کتاب او را میبینیم کنار آرامگاه پدر در جایی دور که به خیام پناه آورده است. «لیورا »که نویسندهاش در شرح حالات آدمها موفق است و برای پیگیری وقایع جاذبه ایجاد میکند، حکایت تاب آوردن آدم هاست و جاری بودن زندگی.
ویراستار
«هر خانه داستانی دارد.» این جملهای عادی است که شاید بتوان به آسانی از آن گذشت، اما با خواندن کتاب «لیورا» نوشته فریبا صدیقیم، از انتشارات آفتابکاران یگانگی داستان هر خانه و هر زندگی آشکار میشود. هر خانه داستان خود را دارد، چرا که هر خانه همچون هر فرد شخصیتی از آن خود دارد، متفاوت با دیگری. خانهای که نویسنده در این کتاب، داستان آن و آدمهایش را میگوید زندگی یگانهای است که جاذبهاش مرا واداشت نه از منظر نقد به معنای متداول کلمه، بلکه بهعنوان یک خواننده به طور گذرا به گوشههایی از آن نظر کنم؛ گوشههایی که بیانکننده تجربههای زیسته بویژه برای زنانی است که پارهای محدودیتها و سنتها مانع بیان آنها میشود و نویسنده گاه با جسارت از آنها سخن گفته است. دختری کلیمی از یک خانواده متوسط به تهران کوچ میکند. تغییر محیط زندگی از شهری کوچک به جامعهای بزرگ دگرگونیهای زیادی برای همه افراد خانواده دربر دارد. مادربزرگ خانواده تکیهگاه همه است و مادری وسواسی که گرفتار حساسیتهای خود است که دست از سرش برنمیدارند. خواهر و یک برادر که هر کدام کم و بیش درگیر همان دشواریها و مسائلی هستند که لیورا را آزار میدهد. پدری دور از مسئولیت زندگی اجتماعی و خانوادگی که سرانجام با اغوای هوس خانه را ترک میکند و در واقع خانواده را متلاشی میکند. لیورا گویی محل تلاقی همه این آدمها و ماجراهاست. او گذشته از افراد خانواده به زندگی نزدیکان هم توجه دارد؛ آدمهایی همچون «لیاچل»، «تامار» و... هر کدام با شخصیتی غریب. او میکوشد با جسارت و گاه خلاف عادت مرسوم از خلال توجه در حالات آنان و ابراز همدردی تصوری روشنتر از خود پیدا کند. تغییر محیط زندگی، رویدادهای اجتماعی دهه 60 و درگیری عاطفی ناگزیر در زندگی هرجوان، در کنار زن بودن در میان سنتها او را دچار درگیری ذهنی، تردید و دودلی میکند، تا آنجا که احساس میکند «نه راه پس دارد و نه راه پیش». سرانجام بر تردید عاطفی خود در انتخاب همسر، ای بسا برای فرار از دشواریها غلبه و ازدواج می کند؛ ازدواجی که سرانجام موجبات مهاجرت او را به آن سوی اقیانوسها و به قول خودش به «شهری کدر» فراهم میکند. در آنجا هم از تلخی گریزی نیست؛ همسری که قرار است موجب آرامش او باشد سببساز تلخکامی دیگر همراه با فریب میشود. لیورا که گویی برای نبرد با ناکامی زاده شده است به هر تقدیر تاب میآورد، اما در آن جای دور هم داستان خانه ادامه مییابد؛ پدر که شکست خورده و نامراد به او پناه آورده بیمار است و مادر گرفتارِ تاریکیِ فراموشی، خاموش در کنار اوست. لیورا که گویی برای همدردی ساخته شده است، همراه و پرستار است. در آخرین صفحه کتاب او را میبینیم کنار آرامگاه پدر در جایی دور که به خیام پناه آورده است. «لیورا »که نویسندهاش در شرح حالات آدمها موفق است و برای پیگیری وقایع جاذبه ایجاد میکند، حکایت تاب آوردن آدم هاست و جاری بودن زندگی.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه