چند شعر از محمد سرور رجایی


  کاغذ‌پران
کاغذپران خوبم
کاغذپرانِ رنگی
از تو فضای شهرم
لبریز از قشنگی
 
در اوج آسمان‌ها
چرخی بزن برایم
تا بشکفد لبانم
تا پر زند صدایم
 
با غُته‌های نازت
از شوقِ تارِ شیشه
هم‌رنگِ بالِ کفتر
چَک چَک بزن همیشه
 
همبازی قشنگم
از بادهای خسته
از روزهای ابری
خیلی دلم شکسته
 
آغاز خشم و جنگت
آغاز شادی ماست
جنگی بدون آتش
جنگی که خوب و زیباست
 
جنگی که شعله‌هایش
از چرخه‌ها بخیزد
یک آسمان ستاره
در کوچه‌ها بریزد
 
کاغذ‌پران خوبم
آزاد می‌شوی تو
فریاد می‌زنم من
دلشاد می‌روی تو
 


  گل سرخ
 دلی دارم، دلی بی‌کینه دارم
(نرید آن نمن...) آیینه دارم
وصیت‌نامه باغ جهان است
گل سرخی که من در سینه دارم


   ...

الهام می‌دهند لبانت انار را
آوار می‌کنند به رویم شرار را
دستان نوبهار تو آذین نموده‌اند
با تکه‌های کوچک قلبم مزار را
آری، مزار و کابل و شیراز خواهرند
چون سر کنند چادری نوبهار را
چشمان سبزوار تو همرنگ چشمه‌اند
جاری کند خدا به من آن چشمه‌ سار را
بادام پلک‌های تو از جنس کاغذ است
کی می‌کند تحمل پلکی فشار را؟
پلکی بزن بهار! که از نو بنا کنم
شور هرات و کابل و بلخ و مزار را


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7821/13/597124/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها