نگاهی به مطبوعات طنز ایران
نخستوزیر، خمیر، فطیر، تلخ!
بهزاد توفیقفر
مشیرالدوله، حکم نخستوزیری را که از احمدشاه قاجار گرفت، سنگین و رنگین داشت میرفت خانهشان که وزیرجنگ جلویش تیر شد و ضمن تبریک گفت: یا خودت استعفا میدهی یا من خودت را استعفا میدهی! احمدشاه هم باز بلیط اروپا داشت و روی رکاب کالسکه، نگهبان اصطبل سفارت هلند را نخستوزیر ایران داد و احساس خستگی کرد و نیاز به استراحت! همان سال، در تهران بلوای نان «ایجاد شد» و معترضان جلوی مجلس مشروطه، شعار «ما نان میخواهیم، شاه نمیخواهیم» سردادند و گوشت هم که قحط بود و خُب طبیعی است که وقتی نان نیست، گوشت نیست و شاه هم نیست، پس باید یک قزاق که الان وزیرجنگ است، شاه شود. اگر قبلاً کودتای انگلیسی کرده باشد هم که چه بهتر!
معدود نشریات و مطبوعات هم که از همان سربند کودتا و «وزیر جنگ»ی وی، لای باقالیها دنبال آب خنک میگشتند، تا تاجگذاری و بعدش هم یک سر تا جنگ جهانی دوم و تبعید پهلوی به جزیره موریس، همین طور به جستجوی آب خنک ادامه دادند. برخیهایشان هم آن را پیدا کردند و اطلاعی از سرنوشتشان در دست نیست. خلاصه، از «توفیق» دور اول
(1302 تا 1318 ش) چیز زیادی دستتان را نمیگیرد که نقدی باشد یا طنزی. شعر «گوشت» زیر هم که از توفیقِ 24 اسفند 1304 صفحه اول، انتخاب شده، مال همان دوره است:
فریاد خلق تا به فلک شد برای گوشت
رحمی کند به حال فقیران خدای گوشت
از صبح تا به شام دوند از برای نان
از شام تا سحر بروند از قفای گوشت
قحطی گوشت گشته در این مملکت چرا
گویا که باخبر نبود کدخدای گوشت
این نانها که هست خمیر و فطیر و تلخ
آنرا نه قاتقی است به عالم، سوای گوشت
امروز گوشت گشته چه اکسیر و کیمیـا
مردم چه سان شدند تمامی گدای گوشت
جز نان و گوشت، مقصد و مقصود خلق نیست
آخر کنید مرحمت، ای اولیای گوشت
دکتر چه بر مریض دهد؟ قیمه شوربا
بیچاره آن مریض بمیرد برای گوشت
اشراف میخورند از آن برههای چاق
لاغر شود فقیر حزین در هوای گوشت
باد صبا برو تو بگو بر ذبیح ملک
بر گوش از چه نیاید صدای گوشت
کو گوسفندهای قوی هیکلِ دکل
ما را به لطف خویش نما آشنای گوشت
ماه مبارک رمضان است و گوشت نیست
ترسم مرا هلاک کند ماجرای گوشت
مشیرالدوله، حکم نخستوزیری را که از احمدشاه قاجار گرفت، سنگین و رنگین داشت میرفت خانهشان که وزیرجنگ جلویش تیر شد و ضمن تبریک گفت: یا خودت استعفا میدهی یا من خودت را استعفا میدهی! احمدشاه هم باز بلیط اروپا داشت و روی رکاب کالسکه، نگهبان اصطبل سفارت هلند را نخستوزیر ایران داد و احساس خستگی کرد و نیاز به استراحت! همان سال، در تهران بلوای نان «ایجاد شد» و معترضان جلوی مجلس مشروطه، شعار «ما نان میخواهیم، شاه نمیخواهیم» سردادند و گوشت هم که قحط بود و خُب طبیعی است که وقتی نان نیست، گوشت نیست و شاه هم نیست، پس باید یک قزاق که الان وزیرجنگ است، شاه شود. اگر قبلاً کودتای انگلیسی کرده باشد هم که چه بهتر!
معدود نشریات و مطبوعات هم که از همان سربند کودتا و «وزیر جنگ»ی وی، لای باقالیها دنبال آب خنک میگشتند، تا تاجگذاری و بعدش هم یک سر تا جنگ جهانی دوم و تبعید پهلوی به جزیره موریس، همین طور به جستجوی آب خنک ادامه دادند. برخیهایشان هم آن را پیدا کردند و اطلاعی از سرنوشتشان در دست نیست. خلاصه، از «توفیق» دور اول
(1302 تا 1318 ش) چیز زیادی دستتان را نمیگیرد که نقدی باشد یا طنزی. شعر «گوشت» زیر هم که از توفیقِ 24 اسفند 1304 صفحه اول، انتخاب شده، مال همان دوره است:
فریاد خلق تا به فلک شد برای گوشت
رحمی کند به حال فقیران خدای گوشت
از صبح تا به شام دوند از برای نان
از شام تا سحر بروند از قفای گوشت
قحطی گوشت گشته در این مملکت چرا
گویا که باخبر نبود کدخدای گوشت
این نانها که هست خمیر و فطیر و تلخ
آنرا نه قاتقی است به عالم، سوای گوشت
امروز گوشت گشته چه اکسیر و کیمیـا
مردم چه سان شدند تمامی گدای گوشت
جز نان و گوشت، مقصد و مقصود خلق نیست
آخر کنید مرحمت، ای اولیای گوشت
دکتر چه بر مریض دهد؟ قیمه شوربا
بیچاره آن مریض بمیرد برای گوشت
اشراف میخورند از آن برههای چاق
لاغر شود فقیر حزین در هوای گوشت
باد صبا برو تو بگو بر ذبیح ملک
بر گوش از چه نیاید صدای گوشت
کو گوسفندهای قوی هیکلِ دکل
ما را به لطف خویش نما آشنای گوشت
ماه مبارک رمضان است و گوشت نیست
ترسم مرا هلاک کند ماجرای گوشت
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه