گزارشی از حضورگسترده زنان درعرصه های مختلف خدمت رسانی به مدافعان میهن

حماسه لشکر فرشتگان


صادق صدقگو
پژوهشگر دفاع مقدس دکترای رسانه
«جنگ که شروع شد، برای همه اعضای خانواده ساک بستم. عزیزالله، حبیب‌الله و حاجی را به سوی جبهه بدرقه کردم و خودم هم ساک چهارم را برداشتم و به همراه چند نفر از خواهران جهادگر به کردستان رفتیم تا برای زنان، کلاس‌های آموزشی و فرهنگی برگزار کنیم.»
حاجیه خانم کریمی، مادر دو شهید است و همسرش رزمنده جهادگر، حاج شکرالله ستوده نیز سال‌هاست به وصال فرزندان شهیدش رسیده است اما احساس مسئولیت پذیری‌اش، همچون سال‌های آتش و خون او را دغدغه‌مند کرده است و به آینده نهالی می‌اندیشد که خون هزاران هزار «عزیز و حبیب» نهال آن را پایدار و بارور کرده است: «ای کاش به تعداد رگ‌ها و مویرگ‌های بدنم، پسرانی ‌داشتم تا همچنان برای آرامش و امنیت این کشور و مردمش، لباس رزم بر تن‌شان کنم.»
تاریخ‌ معاصر ایران، ‌شاهد گویایی ‌بر حضور همه‌جانبه ‌و اثرگذار بانوان ‌در عرصه‌های گوناگون خصوصاً دوران دفاع مقدس‌ ‌است. شیرزنانی همچون حاجیه خانم کریمی که تمام هستی‌شان را عاشقانه و مخلصانه تقدیم آستان حضرت دوست کردند و امروز نیز تجسم عینی عزت و شرافت در عصر حاضرند. بانوانی که در راه آرمان و عقیده، سرافرازانه از آرامش و آسایش و حتی عواطف و احساسات خود چشم‌پوشی کردند و با پیروی‌ از مکتب ‌عاشورا، نهضت پیروز دیگری را رقم زدند. چه آنگاه که همسر یا فرزندان‌شان را بدرقه و روانه میدانِ نبرد کردند یا در پشت جبهه‌ها، در عرصه پشتیبانی و تدارکات نقش ماندگاری را برجای گذاشتند و چه آنگاه که همراه با مردان، پای در رکاب رزم و مجاهدت کردند، همه حکایت از مجاهدت خاموشی دارد که حماسه آفرینانش بعد از پایان جنگ تحمیلی، اگرچه مغفول و مهجور از جامعه نبوده‌اند اما آنچنان که باید و شاید، دین خود را به آنها ادا نکرده‌ایم و غربت در غریبی را تجربه می‌کنند. از حضور در میدان رزم و جهاد تا امدادگری، از جمع‌آوری کمک‌های مردمی تا توزیع آذوقه در مناطق جنگی، از دوخت لباس برای رزمندگان تا شست‌و‌شوی لباس مجروحین و... حدیث حماسه فرشتگانی زمینی است که ‌هیچ بیانی ‌نتوانسته آنگونه که شایسته و سزاوار است ابعاد و زوایای آن را به تصویر کشیده و تشریح و توصیف کند.
حضور رزمی در خط مقدم
اولین مسئولیتی که زنان در دوران دفاع مقدس، به‌صورت خودجوش برعهده گرفتند، جنگیدن با دشمن بعثی در منطقه عملیاتی جنوب و ضد انقلاب داخلی در منطقه کردستان بود. زنانی که در ابتدا، طرز تهیه و به کار بردن کوکتل مولوتف را آموختند و به جنگ با تانک‌های عراقی رفتند و بعدها پس از طی دوره‌های آموزش نظامی، مسلح شدند و دوشادوش مردان به جنگ با دشمن داخلی و خارجی رفتند. روایت‌هایی که مشهورترین و شاخص‌ترین‌شان را می‌توان: به اسارت گرفتن چند سرباز عراقی توسط یک زن در گیلانغرب، به اسارت گرفتن هشت سرباز بعثی توسط چهار زن در شادگان، حضور سرکار خانم فاطمه نواب صفوی به‌عنوان رزمنده و عکاس در گروه چریکی (ستاد جنگ‌های نامنظم) شهید دکتر چمران یا ماجرای مادر شهید الحانی که یازده سرباز عراقی را به خانه‌اش در سوسنگرد دعوت می‌کند، از آنها پذیرایی می‌کند، به آنها غذا می‌دهد و زمانی که به استراحت پرداختند و به خواب رفتند، در اتاق را قفل می‌کند و بسیجی‌ها را باخبر می‌کند و خود او هم با چوب دستی به جان بعثی‌ها می‌افتد. داستانی که رهبر معظم انقلاب هم آن را این گونه نقل کرده‌اند: «به خاطر دارم در سوسنگرد خانم عرب مُسنی زندگی می‌کرد که همسرش نابینا بود. ایشان با وجود اینکه چهل پنجاه سال داشت، خیلی شجاعانه و در حقیقت مردوار از شهر دفاع می‌کرد. معروف بود که با چوب دستی، چند سرباز عراقی را از پا انداخته است.»
صحنه‌های رزم بانوان این آب و خاک، اگرچه اندک بود ولی تا پایان دفاع مقدس کم و بیش ادامه یافت و تأثیر عمیقی بر روحیه رزمندگان داشت. علاوه بر اینکه زنان بعضاً در بخش اطلاعات عملیات نیز اقداماتی را انجام دادند. خانم حورسی از مدافعان خرمشهر در این باره می‌گوید: «ما از آن لحظه‌ای که به نیروهای شناسایی ملحق شدیم، کار شناسایی دشمن، خنثی کردن بمب، شناسایی ضد انقلاب و پیدا کردن ردپای آنها در شهر و روستاها را دنبال کردیم. نوع دیگری از کار اطلاعاتی و امنیتی را خواهران بسیجی انجام می‌دادند، مثلاً آنها در لباس امدادگر و پرستار به شناسایی منافقینی دست می‌زدند که به‌صورت ناشناس به بیمارستان‌ها سر می‌زدند، تا به تعداد شهدا و مجروحان جنگ و... دست پیدا کنند و آن را در اختیار عراق قرار دهند.»
 جمع‌آوری کمک‌های مردمی
با شروع جنگ تحمیلی، ستادهایی به‌صورت خودجوش به منظور کمک‌رسانی به جبهه‌ها تشکیل شد. به مرور زمان و در راستای هماهنگی بهتر و بیشتر، این ستادها دارای تشکیلاتی رسمی در سراسر کشور شد. تداوم جنگ، ضرورت استمرار جذب هدایای مردمی و ساماندهی توزیع کمک‌های ارسالی را بیش از پیش اجتناب‌ناپذیر می‌نمود. برخی از مناطق از امکانات پشتیبانی مطلوبی برخوردار نبودند، در حالی که نیروهای رزمی فعال و آماده‌ای در جبهه‌ها داشتند و بالعکس مناطقی نیز به رغم امکانات تدارکاتی و پشتیبانی مناسب، نیروی رزمی متناسب با امکانات نداشتند. از سوی دیگر، ناهماهنگی کافی و بعضاً بروز برخی موازی کاری‌ها توسط نهادهای مسئول در این حوزه (هلال احمر، سپاه، بسیج، ارتش، ستاد پشتیبانی جنگ و جهاد سازندگی) ضرورت تشکیل نهادی متمرکز و واحد را دوچندان می‌کرد. از این رو، در سال 1364 تشکیلاتی واحد با عنوان «ستاد جذب و هدایت کمک‌های مردمی به جبهه‌ها» با حضور نمایندگانی از ارتش، سپاه و بسیج و با محوریت جهاد سازندگی تشکیل شد. این ستاد در مرکز، استان‌ها و شهرستان‌ها فعالیت‌شان را آغاز کرد. اقدامات خودجوش زنان در امر جمع‌آوری کمک‌های مردمی (اعم از نقدی و غیرنقدی) و تلاش برای تهیه‌ اقلام پر مصرف و ضروری و سایر مایحتاج جبهه‌ها در قالب این ستادها، از بارزترین جلوه بانوان در هشت سال دفاع مقدس بود.
طبخ غذا برای رزمندگان
در نخستین روزهای تهاجم دشمن بعثی، مسجد جامع خرمشهر مرکز مهم پشتیبانی از رزمندگان بود. زنان در این ایام به کار آشپزی و تهیه مواد خوراکی برای رزمندگان اسلام مشغول شدند. از دیگر مراکز فعال در زمینه پشتیبانی جنگ، حسینیه اصفهانی‌های خرمشهر بود که شمار زیادی از بانوان در آنجا مشغول فعالیت بودند. براساس خاطرات خانم‌ها کمایی و فرهانیان، خواهران زیادی در مسجد پیروز واقع در ایستگاه 7 منطقه پیروزآباد آبادان و مسجد امام زمان(عج) این شهر کار پخت غذا و در برخی موارد تهیه‌ ساندویچ برای رزمندگان را انجام می‌دادند. همچنین بخشی از بانوان نیز در منازل‌شان به پخت نان و ارسال آن برای رزمندگان می‌پرداختند.
خانم ساغر کریمی در زمینه تلاش زنان در سخت‌ترین شرایط برای تهیه و پخت غذا در اوایل شروع جنگ تحمیلی در خرمشهر می‌گوید‌: «تمام پخت و پز با ما زن‌ها بود. وقتی غذا می‌پختیم، تمام کیسه‌های برنج، آرد، کپسول گاز، دیگ و اجاق گازهای بزرگ و هرچه را که لازم بود خودمان جابه جا می‌کردیم. خانم دشتی (آتش پنجه) کنار دیوار بین خانه‌ خادم و حیاط مسجد، روزی سی تا چهل مرغ را سر می‌برید و خواهرهای دیگر، تندتند پرهایشان را می‌کندند و تکه تکه می‌کردند و به ما آشپزها می‌دادند. غیر از من، چند خواهر دیگر هم آشپزی می‌کردند. من هر روز برای دویست نفر غذا می‌پختم.»
توزیع آذوقه در مناطق جنگی
یکی دیگر از فعالیت‌های پشتیبانی و تدارکاتی زنان در دوران دفاع مقدس که بیشتر در روزهای نخستین جنگ تحمیلی و تهاجم دشمن به خرمشهر جلوه بیشتری پیدا کرده بود، حضور آنان در نزدیک ترین محل درگیری نیروهای خودی با دشمن بعثی بود. برخی از بانوان ستاد پشتیبانی جنگ با استفاده از بشکه یا حتی قابلمه با وانت بار، آب آشامیدنی را به رزمندگان اسلام می‌رساندند. در این زمینه خانم الهه حجازی می‌گوید‌: «یکی از کارهایی که بر عهده من و بعضی از خواهران گذاشته بودند، رساندن آب به رزمندگان در سطح شهر بود. آن روزها از قمقمه و امکانات مخصوص نظامی خبری نبود حتی نیروها با لباس‌ها و کفش‌های معمولی به جنگ می‌رفتند. تانکر آب از آبادان و اطراف خرمشهر می‌آمد از زیر آتش و توپ و خمپاره می‌گذشت و اگر سالم به مسجد می‌رسید، ما آن را تقسیم می‌کردیم. سهم رزمندگان را در قابلمه و بشکه می‌ریختیم و با وانت بار به محله‌هایی می‌بردیم که در آن جا نیروهای خودی و دشمن در حال نبرد بودند. برخی نیز مانند جهادگر شهیده شهناز حاجی شاه، بهجت صالح‌پور و سیده زهرا حسینی به کار توزیع و تقسیم غذا به سنگرهای مدافعان خونین شهر می‌پرداختند.»
دوخت لباس برای رزمندگان
از جمله امور دیگری که زنان حضوری فعال در آن داشتند، تهیه‌ پارچه و دوک نخ، انجام کار بافندگی و خیاطی البسه و سایر وسایلی بود که در شرایط جوی مختلف مورد استفاده‌ رزمندگان قرار می‌گرفت. در ستادهای پشتیبانی جنگ، بانوان زیادی در سالن‌های بزرگ به کار دوختن البسه‌ از پیراهن و شلوار تا لباس زیر برای رزمندگان مشغول بوده و عده‌ای نیز که مهارتی در خیاطی نداشتند به کار تکه­ دوزی (وصله کاری) می‌پرداختند. آنها به تناسب فصل، با بافتن کلاه، دستکش، ژاکت، جوراب و سایر البسه‌ گرم به یاری جبهه‌های جنگ تحمیلی شتافتند. در استان اصفهان، جهاد دانشگاهی اصفهان  طی فراخوان و اطلاعیه‌ای اقدام به جذب نیروهای مردمی جهت کار بافندگی و خیاطی کرد که تعداد 2000 نفر از خواهران در سراسر این استان اعلام آمادگی نموده و در اموری نظیر دوختن کیسه و انواع مختلف بافتنی‌ها مشغول شدند. حتی خانم های نابینا، دکمه‌ لباس‌ها را می‌دوختند. در استان ایلام نیز زنان نقش مهمی در تهیه‌ ملحفه و دوختن پوشاک رزمندگان برعهده داشتند. علاوه بر ستادها و مراکز ویژه‌ خیاطی و تهیه‌ پوشاک، خواهران در برخی مناطق اسکان جنگ ­زدگان نظیر شیراز، به دوختن لباس برای رزمندگان اقدام می‌کردند.
شست‌و‌شوی لباس مجروحان و ملحفه‌های بیمارستانی
یکی دیگر از اقداماتی که زنان در ستادهای پشتیبانی جنگ و بیمارستان‌های مشغول آن بودند شستن پتو، لباس‌های رزمندگان و مجروحان و همچنین ملحفه‌های بیمارستانی بود. با توجه به آن که در زمان جنگ تحمیلی رژیم بعث علیه ایران هنوز بسیاری از ستادهای پشتیبانی و بیمارستان‌ها مجهز به ماشین‌های لباسشویی نبودند، لذا زنان به‌صورت داوطلبانه به این کار مشغول شدند. در این زمان بخشی از بانوان که دارای تخصص امدادگری نبودند در بیمارستان‌های مناطق جنگی حضور پیدا می‌کردند و به شستن لباس‌های مجروحان و ملحفه‌های بیمارستان می‌پرداختند.
پرستاری و امدادگری
نام پرستار همواره با ایثارگری و از خودگذشتگی عجین شده است. دوران دفاع مقدس شاهد ایثارگری و رشادت‌های بانوان رزمنده‌ و جهادگری بود که نقش بسزایی در پشتیبانی از جنگ داشتند و چه بسا که در این راه به مجروحیت، اسارت یا شهادت می‌رسیدند. در طول ۸ سال دفاع مقدس۲۲ هزار و ۸۰۸ نفر امدادگر و ۲ هزار و ۲۷۶ نفر پزشک از جامعه زنان کشورمان به جبهه‌ها اعزام شدند. نقش‌آفرینی زنان در این عرصه و روایت جهادگری پزشکان، پرستاران و امدادگران در آن برهه حساس تاریخی وجهه دیگری از الگوی زن مسلمان و انقلابی را بازآفرینی می‌کند که در همه عرصه‌ها حضور فعال و مثمرثمر دارد. در روزهای آغازین جنگ تحمیلی، بخشی از بانوان خرمشهری به حمل مجروحان جنگی از خط مقدم به عقب مشغول بودند. خانم آمنه وهاب‌زاده از جمله امدادگرانی است که در زمان‌های مورد نیاز برای حمل و به عقب آوردن مجروحان به خط مقدم می‌رفت و در یکی از همین نقل و انتقالات مجروح شد. وی در این زمینه می‌گوید: «اولین مجروحیت من برمی‌گردد به شبیخون رژیم بعث به ایستگاه عملیات آبادان که بسیاری از بچه‌های رزمنده شهید شدند. آن شب پس از حمله‌ عراقی‌ها به گروه امدادی بی‌سیم زدند که آمبولانس اعزام کنند ولی آمبولانس به مأموریت رفته بود، وقتی هم که آمبولانس آمد راننده آنقدر خسته و زخمی بود که نمی‌توانست دوباره اعزام شود. برای همین خودم با سرعت سوار آمبولانس شدم و به طرف منطقه به راه افتادم. وقتی به آنجا رسیدم با صحنه‌ تکان‌دهنده‌ای رو به رو شدم. همه‌ بچه‌ها شهید شده بودند و آنهایی هم که نفس می‌کشیدند آنقدر خون زیادی از بدنشان رفته بود که کاری از دست من بر نمی‌آمد. در این میان یک مجروح خیلی وضعیت وخیمی داشت و من به هر زحمتی بود او را سوار آمبولانس کردم. رزمنده‌ زخمی به زحمت لب‌هایش را تکان داد و گفت: امدادگر. گفتم: بله. بعد گفت: راننده آمبولانس. گفتم: بله منم. بعد بیهوش شد. در همین لحظه یکی از رزمنده‌ها که جان سالم به در برده بود و تنها از کتفش خون می‌آمد، جلو آمد و گفت: خواهرم شما به مجروح برسید، من رانندگی می‌کنم. از بد حادثه راننده آمبولانس مسیر برگشت را فراموش کرد و با وجود اینکه نباید چراغ آمبولانس را در شب روشن کرد، این کار را انجام داد که با روشن‌شدن چراغ آمبولانس، عراقی‌ها ما را به گلوله و خمپاره بستند. آنقدر آتش زیاد بود که صدای خودم را نمی‌شنیدم، فقط احساس کردم شکمم می‌سوزد. وقتی به بیمارستان پتروشیمی رسیدیم آنقدر به آمبولانس شلیک شده بود که مجبور شدند برای بیرون آوردن ما در آمبولانس را اره کنند. وقتی در آمبولانس باز شد دکتر گفت: «این خواهر که متعلقات شکمش روی زمین ریخته...» آن وقت بود که بیهوش شدم».
خانم مریم کاتبی، یکی از پرستاران در دوران دفاع مقدس، درباره فعالیت شبانه‌روزی پرستاران و بانوان امدادگر در این دوران و جانفشانی‌های آنها نیز می‌گوید: «هنگامی که در مریوان بودیم، یک روز خواهری را آوردند که دستش سفید سفید شده بود و حالت غش و بیهوشی داشت و از ضعف مفرطی رنج می‌برد، ما بلافاصله به مداوایش مشغول شدیم. بعداً که قدری حالش بهتر شده از وضعیت او پرس‌وجو کردیم. فهمیدیم که این خواهر اهل شمال است. چندی پیش که عملیات شروع شده، نیمه‌شب به منطقه رسیده و اظهار داشته که می‌خواهم در یک مرکز درمانی کنار پرستارها کار کنم. او به‌مدت ۷۲ ساعت بی‌آنکه چیزی بخورد، در اتاق عمل پنس‌ها را می‌شسته و دسته‌بندی می‌کرده است. از بس که دستش داخل آب بوده و خون به دستش نرسیده است، سفید شده بود. این خواهر شمالی بعد از بهبودی مجدداً در منطقه ماند و به‌صورت تجربی به پرستاری مجروحان جنگی پرداخت.»
زنان ایثارگر و شهیده
از خدمات و اقدامات خواهران جهاد سازندگی طی سال های 1358 الی 1365 که دوران طلایی فعالیت‌های نهاد جهاد سازندگی محسوب می‌شود، آمار و اطلاعات دقیقی در دسترس نیست اما بر اساس آماری که به‌صورت شفاهی و از طریق مصاحبه با مسئولان وقت جهاد سازندگی استان‌ها موجود است، در همه استان‌های کشور (بنا به وسعت و درخواست نیرو) بین 80 الی 120 خواهر جهادگر داوطلب به‌صورت مستمر مشغول به فعالیت بوده‌اند. خواهران جهاد سازندگی با حضور فعال در مناطق عملیاتی جنوب، غرب و شمال‌غرب و اهدای 8 شهیده جهادگر، نقش بسزایی در پیروزی و نصرت رزمندگان اسلامی داشتند. جهادگر شهیده صدیقه رودباری، جهادگر شهیده شهناز حاجی شاه، جهادگر شهیده طوبی دیاحسین، جهادگر شهیده نسرین افضل، جهادگر شهیده پروانه شماعی‌زاده، جهادگر شهیده مرضیه کلانتر دزفولی، جهادگر شهیده علیا اسمعیلی و جهادگر شهیده 3 ساله و خردسال‌ترین شهید جهاد سازندگی فاطمه سادات طالقانی (که به دست گروهک تروریستی منافقین به شهادت رسید) از بانوان شهیده وزارت جهاد کشاورزی هستند.
براساس آمار و ارقام موجود از شهدای هشت سال دفاع مقدس، زنان قهرمان ایرانی ۷ هزار و ۳۰۵ نفر شهیده تقدیم اسلام کردند که بیشتر آنها در بمباران و موشکباران شهرها به شهادت رسیده‌اند و از این تعداد ۵۰۰ شهیده، رزمنده بوده‌اند. تعداد کل جانبازان زن هم 5 هزار و ۷۳۵ نفر است که از این تعداد 3 هزار و ۷۵ نفر بالای ۲۵درصد جانبازی دارند و برخی منابع هم تعداد 171 نفر آزاده زن را عنوان کردند.
اما درباره نقش غیرمستقیم بانوان این سرزمین نیز باید چنین حکایت کرد که بر اساس آخرین آمار اعلامی بنیاد شهید و امور ایثارگران، تعداد مادران شهدا 123 هزار و 553 نفر و تعداد همسران شهدا نیز ۶۱ هزار و ۵۲ نفر بوده است.(اغلب همسران شهدا از زنان هستند) همچنین تعداد والدین جانبازان ۷۱ هزار و ۳۷۲ نفر، تعداد همسران جانبازان ۳۱۷ هزار و ۱۹۳ نفر، تعداد والدین آزادگان ۱۳ هزار و ۸۲ نفر و تعداد همسران آزادگان ۴۱ هزار و ۷۶ نفر بوده است. از این روست که می‌توان مدعی بود به غیر از دختران شهدا، جانبازان و آزادگان، حدود ۵۵۰ هزار نفر از زنان ایرانی با صبر و تحمل فقدان همسر در صورت شهادت، اسارت یا مجروحیت او در حماسه آفرینی دوران دفاع مقدس نقش داشته‌اند که این تعداد را باید در کنار آمار ۱۳ هزار زن قهرمانی گذاشت که به طور مستقیم در عرصه دفاع مقدس حضور داشته‌اند.
کلام آخر
رشادت و پایداری «لشکر فرشتگان» در دوران دفاع مقدس، روایت‌هایی ناگفته از حماسه صبوری و شکوری اسطوره‌های عزت و شرافت این مرز و بوم است که تاکنون کمتر از مصایب آنان سخن به میان آمده است. آنچه  مسلم است بانوان رشید و فهیم کشورمان در برهه‌های مختلف تاریخ انقلاب اسلامی بویژه در دوران هشت سال دفاع مقدس، بخوبی از عهده رسالت و نقش آفرینی خود برآمده‌اند. این مهم، الگویی برای مشارکت فعال و اثرگذار بانوان در نظام جمهوری اسلامی ایران است که اسلاف آنان حتی در هنگامه نبرد مسلحانه، احساس وظیفه و تکلیف نموده و با برنامه‌ریزی و سازماندهی به وظیفه الهی و انسانی خویش عمل کردند. آنها با تأسی به سیره حضرت صدیقه طاهره(س) و حضرت زینب کبری(س) و دیگر زنان قهرمان صدر اسلام، مقدمه ای برای نصرت و ظفر رزمندگان طی 8 سال دفاع مقدس شدند و برگ زرین دیگری بر کتاب سراسر افتخار زنان قهرمان جهان اسلام افزودند؛ ماجرایی که الگویی برای نسل امروز است. الگویی از جنس صبر و استقامت، ایمان و رشادت، ایثار و مقاومت که نیاز امروز جامعه ماست. موضوعی که می‌تواند همچون تلنگری، ما مردمان سرگرم به روزمرگی را از خواب غفلت و فراموشی برخیزاند و معرفت و بصیرت را در وجودمان متجلی کند. بینش و انگیزه‌ای که کلید رهایی انسانیت از اسارتِ تکنولوژی و مصرف‌گرایی در عصر ماشینیسم است.

برش

خبرنگار جنگی

«غائله کردستان که آغاز شد، خودم را به‌عنوان خبرنگار به مریوان رساندم. شهید وصالی هم با نیروهایش به آنجا آمده بود. شهید چمران من را با اصغر آشنا کرد تا مصاحبه‌ای در خصوص پاوه ضبط کنم، اما با واکنش بدی از سوی اصغر وصالی مواجه شدم. او می‌گفت که خبرنگار باید صحنه‌های واقعی را با چشم خودش ببیند، نه اینکه به ثبت شنیده‌ها اکتفا کند.» سخنی که نه تنها مسیر زندگی مریم کاظم‌زاده را تغییر داد، که منجر به آشنایی بیشتر او با فرمانده «گروه دستمال سرخ‌ها» و سپس ازدواج با وی شد. زندگی مشترکی که از شهریور 1358 تا آبان 1359 بیشتر طول نکشید اما این خبرنگار دفاع مقدس را خانه نشین نکرد. کاظم‌زاده پس از شهادت همسرش به تهران بازگشت اما خیلی زود، دوربین و کوله‌اش را برداشت و به منطقه بازگشت. او صرفاً اولین عکاس و خبرنگار زن در دفاع مقدس نبود بلکه از معدود خبرنگاران حاضر در میدان کارزار بود. آن گونه که شهید اصغر وصالی در اولین برخورد به او گفته بود: «شما خبرنگاران در شهر پشت میز می‌نشینید و از جنگ می‌نویسید. راوی جنگ باید در صحنه حضور داشته باشد، نه اینکه خیلی شجاعت به خرج دهد! و بعد از عملیات چند عکس جنگی بگیرد!» حضور مستمر مریم کاظم‌زاده در مناطق عملیاتی به گونه‌ای شده بود که تنها به‌عنوان یک خبرنگار فعالیت نداشت و در مواقع اضطراری و حساس، به‌عنوان بهیار و امدادگر در بیمارستان پادگان ابوذر و درمانگاه شهید نجمی، حضوری تعیین کننده و اثرگذار داشت: «میان آن گلوله باران، کوله‌ام را برداشتم و سینه خیز به طرف برادر منصور (شهید اوسطی) رفتم. تنها یاد خدا و ایمان به او کمکم کرد. دیدم تیر به بازویش خورده و به سختی نفس می‌کشد. با کارد سنگری آستینش را پاره کردم و زخم را شستم و یک سری کارهای مقدماتی.» کتاب‌های «خبرنگار جنگی» و «عکاسان جنگ» خاطرات او از روزهای حماسه و خون است.


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7833/15/599903/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها