گفت‌و‌گو با سرگرد غلامعلی آسترکی یکی از باسابقه‌ترین مبارزان انقلابی نیروی هوایی ارتش

اسارت و آزادی غریبانه


مجید ترابی
روابط عمومی نیروی هوایی
از رویداد‌های 15 خرداد 1342 به بعد حساسیت رژیم پهلوی به فعالیت‌های سیاسی و مذهبی جوانان انقلاب بیشتر و دارای فرایند صعودی شد. انقلاب اسلامی 1357 اتفاقی نبود که به یکباره روی دهد، بلکه حاصل سال‌ها مجاهدت و تلاش از خودگذشتگان و مبارزان خط مقدم و نیز پرچمداران تفکر و اعتقاد توحیدی بوده است. بسیاری از آنان در دفاع از آرمان‌های خود به شهادت رسیدند و بسیاری نیز با وجود شکنجه‌ها و فشارهای روحی و جسمی در راه مبارزه و فعالیت‌های دینی و اعتقادی تا پای جان هم ایستادگی کردند. به نظر می‌رسد مبارزان و جهادگران مذهبی و انقلابی فقط در جوامع مذهبی و دینی فعالیت داشتند، در حالی که حقیقت امر چیز دیگری بوده است. با نگاه کوتاهی به فعالیت‌های شخصیت‌های انقلابی، به خوبی این حقیقت آشکار می‌شود که این فعالیت‌ها نه تنها در ارتش که حکومت شاهنشاهی آن را تکیه‌گاه خود به شمار می‌آورده فراوان دیده می‌شود، بلکه در گارد شاهنشاهی که مسئولیت محافظت خاندان پهلوی را مستقیماً به عهده داشت نیز مواردی دیده شده است. فعالیت‌های غیرسازمان یافته و حتی سازمان یافته ارتشی‌های مبارز، در حالی انجام می‌گرفت که شاه برای سرکوب حرکت انقلابی مردم به ارتش دل بسته بود در صورتی که بدنه اصلی ارتش به مردم و دفاع از آرمان‌های مردمی و مذهبی تعلق خاطر داشت. تظاهرات باشکوه نظامیان در روز سوم بهمن 1357 در شهر اصفهان که اولین شهر حکومت نظامی شده ایران بود و پیوستگی نیروی هوایی در روز 19 بهمن 1357 با انقلاب و بیعت با رهبر انقلاب در تهران نمونه‌های دیگری از همدلی و پیوستگی ارتش با مردم و سندی از افتخارات تاریخ انقلاب اسلامی برای ارتش به شمار می‌رود. اما چه عاملی باعث شد تا برخی پرسنل ارتش با‌ وجود وابستگی به‌عنوان یک نیروی نظامی به سازمانی که قرار بود تکیه‌گاه پهلوی دوم باشد به وارستگی رسیده و به عنصری ضد حکومتی و مبارز بدل گردیدند؟به دنبال پاسخ به این چرایی پای صحبت‌های سرگرد بازنشسته غلامعلی آسترکی یکی از باسابقه‌ترین مبارزان انقلابی نیروی هوایی ارتش نشستیم که در ادامه می‌خوانید.

لطفاً درباره گذشته خود و اینکه در کجا و در چه خانواده‌ای متولد شدید، توضیحاتی بفرمایید.
من متولد سال 1323 در شهرستان ازنا از توابع استان لرستان هستم. در خانواده‌ای مذهبی و در کنار 4 برادر و یک خواهر بزرگ شدم. پدرم شغلش آزاد بود و مغازه خواربار فروشی داشت. من فرزند بزرگتر خانواده هستم و بین کار و تحصیل ترجیح دادم به‌دنبال تحصیل بروم.در سال 1342 برای سربازی به تهران آمدم و با مشورت عمویم به جای رفتن به سربازی پیگیر استخدام در نیروی هوایی شدم. بدین ترتیب محمد پسندیده که دوست خانوادگی ما بود برای استخدام در نیروی هوایی ضامن‌ام شد. در دی ماه 1342 لباس نیروی هوایی را دریافت کردم و با مدرک ششم ابتدایی و با رسته دژبانی استخدام شدم. فرمانده وقت نیروی هوایی تیمسار خاتم بود و در این ایام نیرو به‌شدت در حال گسترش و تجهیز بود.
خاطره‌ای از آموزش‌ها در مرکز نیروی هوایی دارید؟
دوره سه ماه آموزش‌های نظامی رزم مقدماتی خیلی سخت و با امکانات بسیار پایینی گذرانده شد. در آن زمان هنرآموزها و خلبان‌ها هم حضور داشتند. من به خاطر کسالتی که برایم پیش آمد در بیمارستان 506 ارتش بستری شدم و به‌مدت یک‌سال‌ونیم مدت آموزشی‌ام طول کشید. پس از پشت سر گذراندن دوران مقدماتی و تخصصی، طی طرح تقسیم در تاریخ 4 خرداد 1344 به پایگاه هوایی دزفول منتقل شدم. خودم را ابتدا به یگان تأمین حفاظت معرفی کردم و سپس در واحد دژبان مشغول شدم. در آن زمان امیر نعیمی راد فرمانده پایگاه دزفول بود و درباری‌ها زیاد به آنجا می‌آمدند، بخصوص در سه ماه زمستان که آنجا هوای خوبی داشت. دژبان‌ها برای نگهبانی از درباریان آنجا بودند.
چطور شد که به فکر مبارزه با حکومت وقت افتادید؟
ریشه مبارزات من برمی گردد به ماجراهای ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ که شاهد وقایع و حواشی آن در تهران بودم. انگیزه اصلی‌ام در مخالفت با رژیم، روش‌هایی بود که در پایگاه دزفول از فرماندهان و اتفاقات آن می‌دیدم. مراسم و جشن‌هایی مثل بالماسکه که با احکام اسلام مغایر بود. در این بین با برخی از بچه‌هایی که به مسجد می‌آمدند آشنا شدم. دوشنبه شب‌ها مراسم سخنرانی بود و چهارشنبه‌ها با دوستان جلسات خانگی داشتیم که در گروه‌مان مسائل مذهبی را پیگیری می‌کردیم. مسائلی از کتاب ولایت فقیه و همچنین صحبت‌های آیت‌الله دستغیب طرح می‌شد. کتاب ولایت فقیه و کتابی با عنوان احکام که از حضرت امام(ره) بود از طریق روحانی‌هایی که سربازی آمده بودند به دست ما می‌رسید.
 شما گفتید به خاطر توهین به شاه و طراحی قتل پهلوی دوم و...بازداشت شده‌ام، آیا جزئیات بیشتری در این خصوص در ذهن دارید؟
 فرماندهان وقت پایگاه اگر شب چهارشنبه سوری و جشن‌های ملی در تقارن با ایام و مناسبت‌های مذهبی می‌شد، جشن‌های ملی و روتین را ترجیح می‌دادند (مثلاً در محرم و روز تاسوعا، جشن‌های 4 آبان مقدم می‌شد)، از طرفی به خاطر نرفتن‌مان به جشن‌هایی که همه باید شرکت می‌کردند، ضد اطلاعات به ما حساس شد.این وضعیت سبب شد طرح ترور شاه به ذهنم بیاید.
نام افرادی را که در این راه هم عقیده بودید به یاد دارید؟
استوار پرویزاحمدی (با تخصص تدارکات)، شهید استوار غلامرضا اسحاقی (متخصص الکترونیک)، ستوان پیاده یدالله پناهی که فرمانده گروهان پیاده بود، استوار هادی فیض پور(تکنیسین خط پرواز) و سرباز یاسینی.
از علت و نحوه دستگیری‌تان توسط عوامل ضد اطلاعات بفرمایید؟
تابستان سال 1352 بود که صبح به منزل ما آمدند و گفتند یک بسته برایت آمده و به این بهانه همانجا بازداشتم کردند. در خانه نوار سخنرانی حاج آقا فلسفی، کتاب ولایت فقیه امام(ره) و دو عدد فشنگ داشتم. فشنگ‌ها را در تیراندازی سالانه در جیب لباسم نگه داشته بودم البته با وجودی که لباسم را چک کردند اما فشنگ‌ها را پیدا نکردند. بعد از دستگیری یک هفته در پایگاه بازداشت بودم و بازجویی می‌شدم.
بازجویی و رسیدگی در دادگاه به چه صورت طی شد؟
 حین بازجویی در پاسخ به آنها گاهی منکر می‌شدیم و گاهی استدلال می‌کردیم. طی مراحل بازجویی و رسیدگی دادگاه به‌طور موقت 11 ماه در زندان جمشیدیه که بازداشتگاه ارتش بود، ماندم. در این مدت ماهی یک بار همسر و فرزندانم به ملاقاتم می‌آمدند. سرانجام در دادگاه اول یا همان دادگاه بدوی به 3 سال زندان محکوم شدم که در رسیدگی دوم نیز تأیید شد و از این پس برای 3 سال به زندان قصر منتقل شدم که تا 10 ماه ممنوع الملاقات بودم.
از حال و هوای زندان و کسانی که با شما آنجا بودند هم برایمان بگویید؟
از سال 1353 برای طی دوران محکومیت 3 ساله به زندان قصر منتقل شدم و پس از 34 ماه به زندان اوین انتقال پیدا کردم و با حکم بازداشت مجدد تا تاریخ 12/12/1355 یعنی 6 ماه بیشتر از زمان محکومیت اولیه در زندان ماندم. دو قشر در اوین به‌عنوان زندانی سیاسی محکومیت‌شان را سپری می‌کردند، یکی مذهبی‌ها و دیگری چپی‌های غیرمذهبی که البته در این مقطع جو غالب زندان با توده‌هایی بود که تلاش می‌کردند فضای زندان را به‌عنوان یک جامعه محدود با قوانین چپی‌ها اداره کنند. از بچه‌های مذهبی می‌توان به آقایان خراسانی، اکرمی، صالح، لاهوتی، قدوسی، توکلی و گرمارودی شاعر اشاره کنم که با هم در زندان قصر بودیم. ما در زندان دو سه ساعت سرشماری و هواخوری داشتیم که من در اوقات فراغت به مطالعه دروس دبیرستان می‌پرداختم. سال دهم و یازدهم را در زندان آزمون دادم و دوازدهم را بعد از آزادی گذراندم.
از لحظه آزادیتان بگویید؟
12 اسفند 1355 بدون اطلاع قبلی ما را در پارک وی رها کردند. نمی‌دانستم کجا بروم. احتمال دادم خانواده‌ام در قم باشند. اما آدرس را به یاد نمی‌آوردم. به قم و محله پدر همسرم رفتم. عمه ایشان تازه به جلو در خانه شان رسیده بود که با هم مواجه شدیم و مرا شناخت.به داخل خانه دعوت شدم. برای ما مراقب گذاشته بودند تا چنانچه بچه‌هایی که با آنها علیه نظام اقدام کرده بودیم به ملاقاتمان آمدند، شناسایی شوند. بر همین اساس کسی جرأت رفت و آمد با ما را نداشت. همسرم هر وقت صحبتی از آن ایام می‌شود ما را مقایسه می‌کند با آزادگان جنگ تحمیلی و استقبال مردم و چراغانی و رفت و آمد‌های مستمر و طولانی بعد از آزادی که داشتند و می‌گوید شما و هم‌رزمانتان بسیار غریب بودید چون حتی کسی جرأت نداشت به دیدارتان بیاید و غریبانه اسیر و غریبانه آزاد شدید.
بعد از آزادی تا پیروزی انقلاب چه می‌کردید و سرانجام هم‌رزمانتان چه شد؟
در شهر ازنا در شرکت ساختمانی زرنان مسئول دفتر بودم. اما در این مقطع دیگر فعالیت انقلابی نمی‌کردم. آقای اسحاقی همزمان با من آزاد شد و دیگر آقایان احمدی، فیض‌پور و هوشنگ صمیمی نیز زودتر از من آزاد شده بودند. از همه ما تعهد گرفته بودند که یکدیگر را نبینیم وگرنه حبس ابد می‌شویم!
شما بعد از پیروزی انقلاب دوباره به ارتش بازگشتید؟
بله، شورای انقلاب بیانیه‌ای چند ماده‌ای صادر کرده بود که یکی از بندهای آن در حمایت از مبارزانی بود که در راه سرنگونی رژیم ستمشاهی اخراج شده بودند و بر اساس آن باید در صورت تمایل به آخرین محل خدمتشان مراجعه کنند.در نیروی هوایی واحدی به نام انجمن اسلامی شکل گرفته بود که کارمندی به نام فلاحیان در آنجا مسئول رسیدگی به امور مبارزان اخراجی قبل از انقلاب بود و علی رغم اینکه محیط تهران پس از انقلاب پرشور‌تر بود و دوست داشتم در تهران بمانم اما مجاب شدم که با توجه به نیاز و محدودیت نیروهای خبره انقلابی در پایگاه‌ها به دزفول برگردم.
دزفول قبل و بعد از انقلاب را چگونه ارزیابی می‌کردید و مسئولیت شما در این پایگاه بعد از انقلاب چه بود؟
با توجه به اینکه تخصص من پلیس هوایی بود و لازم بود تا از پایگاه، دفتر ویژه اسناد، سرمایه‌ها و نیروهای انسانی و شخصیت‌ها مراقبت شود لذا من هم در تخصص خودم شروع به خدمت کردم. درضمن واحدی به‌نام گروه ضربت تشکیل شده بود که با به کار‌گیری نیروهای انقلابی مأموریت‌هایی که گفتم را به خوبی انجام می‌دادند.ما با همکاری فرمانده وقت قرارگاه سربازی، مرحوم سروان مقدسیان از 60 پست در داخل و پیرامون پایگاه محافظت می‌کردیم تا اینکه به مرور اوضاع قوام یافت و سامان گرفت اما دیری نپایید که جنگ شروع شد. خوب به یاد دارم انقلاب نوپای ما به فاصله کمی پس از پیروزی مورد تهاجم غائله‌های جدایی طلب در شمال غرب و جنوب واقع شد. در غائله پاوه با 10 ماشین حامل توپ اورلیکن مأموریت پیدا کردیم به یاری شهید چمران و پاوه تحت محاصره ضد انقلاب برویم. ایشان مسئولیت پاکسازی جاده مریوان به پاوه را به ما واگذار کردند. برای نماز صبح اتراق کرده بودیم که با دو گروه از اکراد مواجه شدیم که یکی مرتب و منضبط و مسلح و دیگری آشفته و در هم بودند. در این بین فردی که در زندان قصر به جرم قاچاق اسلحه زندانی بود را در میان آنها دیدم و او هم مرا شناخت و گفت نمانید که کشته می‌شوید، حرکت کنید که اینجا کمینگاه مناسبی برای ضد انقلاب است!
هر وقت به این ماجرا فکر می‌کنم با خود می‌گویم اگر آن 4 سال زندان یکی از آثارش آشنایی با این فرد و نجات نیروهایمان بوده ارزش‌اش را داشته است.
شما در شروع جنگ تحمیلی به‌صورت داوطلبانه بارها در مناطق عملیاتی جنوب و غرب حضور پیدا کردید، لطفاً در این باره بیشتر توضیح بدهید؟
پایگاه‌های هوایی نقش تعیین کننده‌ای در تثبیت و توقف دشمن و جلوگیری از پیشروی عراقی‌ها داشتند و جان‌های عزیزی در این راه فدا شدند. آمار شهدای خلبان ما در سال اول جنگ بسیار بالا و ایثارشان ستودنی است. شاید کمتر گفته شده یا شنیده باشید ما فقط در 3 ماهه اول جنگ 88 خلبان شهید داده‌ایم و در سال اول جنگ 102 شهید خلبان داشته‌ایم. در این وضعیت پایگاه‌های هوایی نظم و پویایی خودش را داشت و تماماً در خدمت جنگ درآمده بود، من نیز تصمیم گرفتم تا همدوش رزمندگان در خطوط مقدم بمانم و به مبارزه بپردازم. 6 ماه در عین‌خوش با تیپ 58 ذوالفقار و 6 ماه به تیپ 3 لشکر 16 مأمور بودم. همچنین در سال پایانی جنگ در عملیات مرصاد هم شرکت داشتم و ذلت منافقین را با چشمان خود دیدم.


آدرس مطلب http://old.irannewspaper.ir/newspaper/page/7848/27/602435/0
ارسال دیدگاه
  • ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
  • دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
  • از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
  • دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
captcha
انتخاب نشریه
جستجو بر اساس تاریخ
ویژه نامه ها