روشنفکری علیه حماسه
مجتبی کوهساری
پژوهشگر فرهنگ و هنر
مشــــــــکل جریـــــان روشنفــــکری معاصر ایران با سینـــــمای دفاع مقدس، فنی نیست؛ دغدغهاش نیز هرقدر هم جور دیگری وانمود کند، اساساً پیرنگ، روایت، شخصیتپردازی، بازیگردانی، فیلمبرداری و تدوین نیست. مشکل اساسیاش، از قضا، دقیقاً آنجا نمود مییابد که «دفاع مقدس» مردم ما را «جنگ» مینامد و آن را مترادف خشونت به معنای کلیاش میشمارد، چون بنا به اقتضائات سیاسی گفتمانش حاضر نیست تمایز میان دفاع مشروع و جنگ را به رسمیت بشناسد، و بهخاطر بنیانهای فکریاش از فهم قداست عاجز است.
این جریان خوب میداند که پذیرفتن تمایز میان دفاع مشروع و جنگ، همان الفی است که اگر گفت مجبور است تا یاء را از بر بخواند: ماجرا فقط به مقاومت مردم ایران در برابر رژیم متجاوز صدام در یک جنگ هشتساله محدود نمیشود، بلکه یک سر مهم داستان ناچار به موازنه نابرابر قدرت میرسد، به آلوده بودن دست بسیاری از غربیهای عزیز دلش به خون جوانان هموطنش، به معادلات سلطهجویی امپریالیستی و تبعاتش در طول تاریخ و عرض جغرافیا، به نبرد خیر و شر، به دلالتهای همه اینها در بحثهای امروزیتر در باب نسبت مقاومت و تروریسم. عجزش از فهم امر قدسی نیز که بینیاز از توضیح است.
اما عامل دیگری هم هست که مشکل این جریان با دفاع مقدس و سینمایش را وخیمتر هم میکند. روشنفکر امروزی ایران به پیشینه خود و سابقه شجرهنامهایاش که مینگرد، میبیند که سهم چندانی در هیچیک از حماسههای تاریخ معاصر ایران نداشته، حماسههایی که از مردم این مرز و بوم یک ملت ساختهاند، از جنبش مشروطه و حتی ملی کردن صنعت نفت گرفته تا انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در جنگ تحمیلی. نه اینکه کسی، یا نیروی اجتماعی خاصی، راه را بر حضور او یا اسلافش در این حماسهها بسته باشد. روشنفکری ایرانی، به ذات خویش، از جمله بهخاطر جبون بودنش، ناتوان از حماسهآفرینی است.
او البته عظمت حماسه، حتی در معنای غیراستعلاییاش، و نقشش در بسیج ساختن و به حرکت آوردن یک «مردم» (در معنای قدیمترش) یا یک «ملت» (در معنای مدرنترش) را خوب میفهمد. بالاخره هرچه نباشد، دهها سال از کنج امن و عافیت خویش مشغول نظاره بوده و در نظارهگریهایش لاجرم به بصیرتی ولو زمینی دست یافته.
همین درک او از جایگاه والای حماسه در ضمیر جمعی یک ملت از یکسو و بیبهرگیاش از ویژگیهای لازم برای نه حتی رقم زدن یک حماسه بلکه فقط مشارکت در محققسازی آن دوشادوش مردمش از سوی دیگر، عقدهای ناگشودنی در خاطر او میسازد. درد این عقده را چگونه میتواند التیام بخشد؟ میکوشد تا برای خود نقشی بتراشد در حماسههای دورتر در عمق تاریخ، آنهایی که شاهدان عینیشان دیگر در دسترس نیستند و سلطه او و همقطارانش بر وادی تاریخنگاری شبهعالمانه ابزار کافی را برای تاریخسازی به او میدهد؛ و بر سیمای حماسههای نزدیکتر به دوران ما، به هر شکل ممکن، پنجه میکشد تا قاب و چهارچوب صحبت درباره آنها را تعریف میکند.
با این اوصاف، شجاعانهترین اقرار روشنفکر امروزی ایران همانجاست که وقتی باب بحث درباره یک فیلم موفق دفاع مقدس میشود، میگوید: «قصد نقد کردن فیلم را ندارم.» صدالبته که قصد شما نقد فیلم نیست. این نوشتار کوتاه نیز با همین پیشفرض شروع شد.
پژوهشگر فرهنگ و هنر
مشــــــــکل جریـــــان روشنفــــکری معاصر ایران با سینـــــمای دفاع مقدس، فنی نیست؛ دغدغهاش نیز هرقدر هم جور دیگری وانمود کند، اساساً پیرنگ، روایت، شخصیتپردازی، بازیگردانی، فیلمبرداری و تدوین نیست. مشکل اساسیاش، از قضا، دقیقاً آنجا نمود مییابد که «دفاع مقدس» مردم ما را «جنگ» مینامد و آن را مترادف خشونت به معنای کلیاش میشمارد، چون بنا به اقتضائات سیاسی گفتمانش حاضر نیست تمایز میان دفاع مشروع و جنگ را به رسمیت بشناسد، و بهخاطر بنیانهای فکریاش از فهم قداست عاجز است.
این جریان خوب میداند که پذیرفتن تمایز میان دفاع مشروع و جنگ، همان الفی است که اگر گفت مجبور است تا یاء را از بر بخواند: ماجرا فقط به مقاومت مردم ایران در برابر رژیم متجاوز صدام در یک جنگ هشتساله محدود نمیشود، بلکه یک سر مهم داستان ناچار به موازنه نابرابر قدرت میرسد، به آلوده بودن دست بسیاری از غربیهای عزیز دلش به خون جوانان هموطنش، به معادلات سلطهجویی امپریالیستی و تبعاتش در طول تاریخ و عرض جغرافیا، به نبرد خیر و شر، به دلالتهای همه اینها در بحثهای امروزیتر در باب نسبت مقاومت و تروریسم. عجزش از فهم امر قدسی نیز که بینیاز از توضیح است.
اما عامل دیگری هم هست که مشکل این جریان با دفاع مقدس و سینمایش را وخیمتر هم میکند. روشنفکر امروزی ایران به پیشینه خود و سابقه شجرهنامهایاش که مینگرد، میبیند که سهم چندانی در هیچیک از حماسههای تاریخ معاصر ایران نداشته، حماسههایی که از مردم این مرز و بوم یک ملت ساختهاند، از جنبش مشروطه و حتی ملی کردن صنعت نفت گرفته تا انقلاب اسلامی و دفاع مقدس در جنگ تحمیلی. نه اینکه کسی، یا نیروی اجتماعی خاصی، راه را بر حضور او یا اسلافش در این حماسهها بسته باشد. روشنفکری ایرانی، به ذات خویش، از جمله بهخاطر جبون بودنش، ناتوان از حماسهآفرینی است.
او البته عظمت حماسه، حتی در معنای غیراستعلاییاش، و نقشش در بسیج ساختن و به حرکت آوردن یک «مردم» (در معنای قدیمترش) یا یک «ملت» (در معنای مدرنترش) را خوب میفهمد. بالاخره هرچه نباشد، دهها سال از کنج امن و عافیت خویش مشغول نظاره بوده و در نظارهگریهایش لاجرم به بصیرتی ولو زمینی دست یافته.
همین درک او از جایگاه والای حماسه در ضمیر جمعی یک ملت از یکسو و بیبهرگیاش از ویژگیهای لازم برای نه حتی رقم زدن یک حماسه بلکه فقط مشارکت در محققسازی آن دوشادوش مردمش از سوی دیگر، عقدهای ناگشودنی در خاطر او میسازد. درد این عقده را چگونه میتواند التیام بخشد؟ میکوشد تا برای خود نقشی بتراشد در حماسههای دورتر در عمق تاریخ، آنهایی که شاهدان عینیشان دیگر در دسترس نیستند و سلطه او و همقطارانش بر وادی تاریخنگاری شبهعالمانه ابزار کافی را برای تاریخسازی به او میدهد؛ و بر سیمای حماسههای نزدیکتر به دوران ما، به هر شکل ممکن، پنجه میکشد تا قاب و چهارچوب صحبت درباره آنها را تعریف میکند.
با این اوصاف، شجاعانهترین اقرار روشنفکر امروزی ایران همانجاست که وقتی باب بحث درباره یک فیلم موفق دفاع مقدس میشود، میگوید: «قصد نقد کردن فیلم را ندارم.» صدالبته که قصد شما نقد فیلم نیست. این نوشتار کوتاه نیز با همین پیشفرض شروع شد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه