مدیریت زندگی روزمره/۱
زمان، منبعی مهم اما محدود در زندگی ما!
آزاده سهرابی
روانشناس
بولت ژورنالها امروز در میان مردم خیلی رواج پیدا کرده است. انواع دفترچههای آن در بازار موجود است. دفترچههایی که از شما میخواهد هر روز مهمترین برنامههای فردا را بنویسید، رفتارهایی که میخواهید تبدیل به عادت شود را یادداشت کنید و یک پیشزمینه از چگونگی گذراندن زمانتان داشته باشید و فردا قبل از نوشتن برنامههای روز بعد آن را ارزیابی کنید. در بولت ژورنالها معمولاً یک سری برنامهریزیهای فصلی و سالانه هم مشخص میشود و به یک معنا برای اهداف، در بازه زمانی محدود نقشه کشیده میشود.
تجربه میگوید در چنین برنامهریزی با همه خوبیهایش، فرد اگر با بازخوردهای نامناسب از سمت خودش در پایان روزهای متعدد روبهرو شود کمکم از این دفترچه دل میکند. گاهی افراد بزرگسال احساس میکنند این مدل زیادی شیک و یا سبک است. برخی معتقدند زندگی غیرقابل پیشبینی است و برای همین ترجیح میدهند ذهنی با برنامههایشان پیش بروند. عده دیگر هم راضی نیستند پایان هر روز مچ خودشان را برای وقت تلف کردنها بگیرند. با اینهمه کسی نیست که کتمان کند در زندگی روزمره مهمترین چیزی که باید مدیریت شود، زمان است چون زمان یکی از منابع در دسترس ما در زندگی است برای رسیدن به اهدافمان حتی اگر اهداف روزمره باشد و این منبع محدود است. ما در هر شبانهروز ۲۴ ساعت زمان داریم و نیاز فیزیولوژیکی ما هم به ما میگوید باید بخشی از این زمان را به استراحت و خواب و خوردن اختصاص دهیم. نیاز روانی ما هم میگوید بخشی از این زمان را باید به معاشرت و فراغت اختصاص دهیم. نیاز اجتماعی هم میگوید اکثراً باید زمانی را برای کارکردن و امرار معاش برای فرزندان و بازی با آنها و رسیدگی به تکالیف آنها و... اختصاص دهیم. گاهی که با اهدافی در زندگی روبهرو میشویم که باید وقتی برای آن درنظر بگیریم اوضاع پیچیدهتر میشود. مثلاً قصد ادامه تحصیل یا خواندن یک زبان جدید یا آموختن یک مهارت تازه داشته باشیم. شاید تا قبل آن در زندگی خود را روی حالت اتوپایلوت یا همان خلبان خودکار گذاشته باشیم اما وقتی پای برنامههایی پیش میآید که در لابهلای زندگی روزمره باید آنها را بگنجانیم، دیگر حالت خودکار جواب نمیدهد.
از طرف دیگر وقتی حتی در ذهن هدفی را ترسیم میکنیم به صورت برانگیخته مغز ما ناخودآگاه شروع به برنامهریزی میکند و بعد اگر در زندگی روزمره زمانی برای آن نگنجانیم مدام در حالت تعارض قرار میگیریم. انگار کسی به عنوان قاضی در مغز ما نشسته و از حافظه ما کمک میگیرد تا حالت تنشی برای ما ایجاد کند که امروز هم گذشت و زمانی برای هدف خود در نظر نگرفتی، امروز هم گذشت و وقت تلف کردی، امروز هم گذشت و یک قدم به هدف خود نزدیکتر نشدی و این به مرور تبدیل به یک نشخوار فکری میشود. مدیریت زمان یکی از ضروریات زندگی است و یکی از مهارتهای زندگی مدیریت زمان است. اگر به صورت روتین و روزمره زندگی میکنید و یک برنامه درونی شده از زمان دارید که با همان روش پیش بروید هر چند نیاز به «ذهن آگاهی» در زندگی روزمره هم مهم است چرا که غیرقابل پیشبینیها شما را غافلگیر نکند و یاد گرفته باشید گاهی از حالت خودکار بیرون آمده باشید. ضمن اینکه از زندگی روزمره لذت کافی ببرید. سخت هم نیست. کافی است گاهی وقت ظرف شستن، طی کردن مسیر خانه تا محل کار، خوردن غذا و... تمام حواس خود را متوجه آن لحظه و آن فعالیت کنید. مزه غذا را بچشید و با همه وجود حس کنید. در مسیر آنچه میبینید و میشنوید را کامل حس کنید و یا تمیزی آن ظرفی که شستهاید را با همه حواستان حس کنید. به معنای دیگر در زندگی روزمره هم گاهی خودتان را از حالت خودکار خارج کنید و در لحظه و زمان زندگی کنید تا حس کنید زمان چگونه جاری است.
اما وقتی با هدفی تازه روبهرو میشوید لازم است که به صورت کامل هدف میانمدت و بلندمدت خود را بشناسید. باید برای این نقطهها در مسیر رسیدن به هدفتان یک بازه زمانی واقعبینانه بر اساس گرفتاریهای روزمره داشته باشید. باید بدانید از کدام فعالیت روزمره میتوانید بزنید. برخی قادرند ذهنی این نقشه را بچینند اما اکثر ما آنچنان حافظه تربیت شده نداریم که بدون نوشتن آن همه جزئیات را در هر لحظه به یاد بیاوریم. یعنی حافظه ما اینگونه نیست که یک برنامه به او بدهیم و هر زمان اراده کردیم با جزئیات آن را به برنامه اجرایی تبدیل کند. پردازش اطلاعات، اصلاح برنامه و... کاری است که مدام در بازیادآوری هر دادهای از حافظه ما باید انجام دهیم. این پروسه به صورت ذهنی زمانبر است و خودش ضد مدیریت زمان عمل میکند. حالا میبینید چقدر اهمیت دارد بتوانید برنامه خود را به صورت زمانبندی شده روی کاغذ بیاورید؟ حالا ممکن است مدل شما یک مدل منحصر به فرد باشد و در قالبهای پیشنهادی در بازار جور نباشد. مهم این است که آن هدف خود را زمان بندی شده روی کاغذ بیاورید و ببینید با باقی زمانبندی روزانه شما هماهنگ هست؟ حالا واقع بینانهتر میتوانید اهدافتان را در زمان زندگی جای دهید. مثلاً شما میخواهید طی ۶ ماه به سطحی از یادگیری از زبان خاصی برسید. این یعنی طی سه ماه باید به نیمه آن توانایی برسید. ممکن است براساس شناختی که از سطح یادگیری خود دارید لازم بدانید روزی ۳ ساعت برای آن زمان بگذارید. حالا به زندگی روزمره نگاه کنید. پیدا کردن این سه ساعت برایتان ساده است؟ اگر اینچنین نیست و زمان روزمره شما را مشغلههای زیادی پر کرده لازم است آنها را بنویسید و ببینید از زمان کدام فعالیت میتوانید کم کنید. مثلاً از زمان استراحت؟ از زمان معاشرت روزمره؟ از کارفرمایتان میتوانید ساعتی در روز را مرخصی بگیرید؟
واقعیت این است که بدترین کاری که میتوانید با خودتان بکنید این است که اهدافتان را همینطور در ذهنتان مرور کنید و در حافظه ثبتش کنید اما هیچ برنامهای برای آن نریزید. تعارض آن هدف که در حافظهتان ثبت شده و زندگی روزمرهای که هیچ برنامهای برای آن هدف ندارد، هر شب شما را خوداگاه و ناخودآگاه به چالش میکشد. حالا از امروز امتحان کنید که آنقدر برای منبع ارزشمند اما محدود زندگیتان یعنی زمان ارزش قائل شوید که یک کلیتی از تناسب زمان هر روزه و برنامههایتان داشته باشید. حتی اگر میخواهید زمانی را صرفاً بدون هیچ برنامهای بگذرانید باز آن را بدانید. داشتن یک برنامه باعث میشود زمان شما در هر شکلی که میگذرد ارزشی داشته باشد.
روانشناس
بولت ژورنالها امروز در میان مردم خیلی رواج پیدا کرده است. انواع دفترچههای آن در بازار موجود است. دفترچههایی که از شما میخواهد هر روز مهمترین برنامههای فردا را بنویسید، رفتارهایی که میخواهید تبدیل به عادت شود را یادداشت کنید و یک پیشزمینه از چگونگی گذراندن زمانتان داشته باشید و فردا قبل از نوشتن برنامههای روز بعد آن را ارزیابی کنید. در بولت ژورنالها معمولاً یک سری برنامهریزیهای فصلی و سالانه هم مشخص میشود و به یک معنا برای اهداف، در بازه زمانی محدود نقشه کشیده میشود.
تجربه میگوید در چنین برنامهریزی با همه خوبیهایش، فرد اگر با بازخوردهای نامناسب از سمت خودش در پایان روزهای متعدد روبهرو شود کمکم از این دفترچه دل میکند. گاهی افراد بزرگسال احساس میکنند این مدل زیادی شیک و یا سبک است. برخی معتقدند زندگی غیرقابل پیشبینی است و برای همین ترجیح میدهند ذهنی با برنامههایشان پیش بروند. عده دیگر هم راضی نیستند پایان هر روز مچ خودشان را برای وقت تلف کردنها بگیرند. با اینهمه کسی نیست که کتمان کند در زندگی روزمره مهمترین چیزی که باید مدیریت شود، زمان است چون زمان یکی از منابع در دسترس ما در زندگی است برای رسیدن به اهدافمان حتی اگر اهداف روزمره باشد و این منبع محدود است. ما در هر شبانهروز ۲۴ ساعت زمان داریم و نیاز فیزیولوژیکی ما هم به ما میگوید باید بخشی از این زمان را به استراحت و خواب و خوردن اختصاص دهیم. نیاز روانی ما هم میگوید بخشی از این زمان را باید به معاشرت و فراغت اختصاص دهیم. نیاز اجتماعی هم میگوید اکثراً باید زمانی را برای کارکردن و امرار معاش برای فرزندان و بازی با آنها و رسیدگی به تکالیف آنها و... اختصاص دهیم. گاهی که با اهدافی در زندگی روبهرو میشویم که باید وقتی برای آن درنظر بگیریم اوضاع پیچیدهتر میشود. مثلاً قصد ادامه تحصیل یا خواندن یک زبان جدید یا آموختن یک مهارت تازه داشته باشیم. شاید تا قبل آن در زندگی خود را روی حالت اتوپایلوت یا همان خلبان خودکار گذاشته باشیم اما وقتی پای برنامههایی پیش میآید که در لابهلای زندگی روزمره باید آنها را بگنجانیم، دیگر حالت خودکار جواب نمیدهد.
از طرف دیگر وقتی حتی در ذهن هدفی را ترسیم میکنیم به صورت برانگیخته مغز ما ناخودآگاه شروع به برنامهریزی میکند و بعد اگر در زندگی روزمره زمانی برای آن نگنجانیم مدام در حالت تعارض قرار میگیریم. انگار کسی به عنوان قاضی در مغز ما نشسته و از حافظه ما کمک میگیرد تا حالت تنشی برای ما ایجاد کند که امروز هم گذشت و زمانی برای هدف خود در نظر نگرفتی، امروز هم گذشت و وقت تلف کردی، امروز هم گذشت و یک قدم به هدف خود نزدیکتر نشدی و این به مرور تبدیل به یک نشخوار فکری میشود. مدیریت زمان یکی از ضروریات زندگی است و یکی از مهارتهای زندگی مدیریت زمان است. اگر به صورت روتین و روزمره زندگی میکنید و یک برنامه درونی شده از زمان دارید که با همان روش پیش بروید هر چند نیاز به «ذهن آگاهی» در زندگی روزمره هم مهم است چرا که غیرقابل پیشبینیها شما را غافلگیر نکند و یاد گرفته باشید گاهی از حالت خودکار بیرون آمده باشید. ضمن اینکه از زندگی روزمره لذت کافی ببرید. سخت هم نیست. کافی است گاهی وقت ظرف شستن، طی کردن مسیر خانه تا محل کار، خوردن غذا و... تمام حواس خود را متوجه آن لحظه و آن فعالیت کنید. مزه غذا را بچشید و با همه وجود حس کنید. در مسیر آنچه میبینید و میشنوید را کامل حس کنید و یا تمیزی آن ظرفی که شستهاید را با همه حواستان حس کنید. به معنای دیگر در زندگی روزمره هم گاهی خودتان را از حالت خودکار خارج کنید و در لحظه و زمان زندگی کنید تا حس کنید زمان چگونه جاری است.
اما وقتی با هدفی تازه روبهرو میشوید لازم است که به صورت کامل هدف میانمدت و بلندمدت خود را بشناسید. باید برای این نقطهها در مسیر رسیدن به هدفتان یک بازه زمانی واقعبینانه بر اساس گرفتاریهای روزمره داشته باشید. باید بدانید از کدام فعالیت روزمره میتوانید بزنید. برخی قادرند ذهنی این نقشه را بچینند اما اکثر ما آنچنان حافظه تربیت شده نداریم که بدون نوشتن آن همه جزئیات را در هر لحظه به یاد بیاوریم. یعنی حافظه ما اینگونه نیست که یک برنامه به او بدهیم و هر زمان اراده کردیم با جزئیات آن را به برنامه اجرایی تبدیل کند. پردازش اطلاعات، اصلاح برنامه و... کاری است که مدام در بازیادآوری هر دادهای از حافظه ما باید انجام دهیم. این پروسه به صورت ذهنی زمانبر است و خودش ضد مدیریت زمان عمل میکند. حالا میبینید چقدر اهمیت دارد بتوانید برنامه خود را به صورت زمانبندی شده روی کاغذ بیاورید؟ حالا ممکن است مدل شما یک مدل منحصر به فرد باشد و در قالبهای پیشنهادی در بازار جور نباشد. مهم این است که آن هدف خود را زمان بندی شده روی کاغذ بیاورید و ببینید با باقی زمانبندی روزانه شما هماهنگ هست؟ حالا واقع بینانهتر میتوانید اهدافتان را در زمان زندگی جای دهید. مثلاً شما میخواهید طی ۶ ماه به سطحی از یادگیری از زبان خاصی برسید. این یعنی طی سه ماه باید به نیمه آن توانایی برسید. ممکن است براساس شناختی که از سطح یادگیری خود دارید لازم بدانید روزی ۳ ساعت برای آن زمان بگذارید. حالا به زندگی روزمره نگاه کنید. پیدا کردن این سه ساعت برایتان ساده است؟ اگر اینچنین نیست و زمان روزمره شما را مشغلههای زیادی پر کرده لازم است آنها را بنویسید و ببینید از زمان کدام فعالیت میتوانید کم کنید. مثلاً از زمان استراحت؟ از زمان معاشرت روزمره؟ از کارفرمایتان میتوانید ساعتی در روز را مرخصی بگیرید؟
واقعیت این است که بدترین کاری که میتوانید با خودتان بکنید این است که اهدافتان را همینطور در ذهنتان مرور کنید و در حافظه ثبتش کنید اما هیچ برنامهای برای آن نریزید. تعارض آن هدف که در حافظهتان ثبت شده و زندگی روزمرهای که هیچ برنامهای برای آن هدف ندارد، هر شب شما را خوداگاه و ناخودآگاه به چالش میکشد. حالا از امروز امتحان کنید که آنقدر برای منبع ارزشمند اما محدود زندگیتان یعنی زمان ارزش قائل شوید که یک کلیتی از تناسب زمان هر روزه و برنامههایتان داشته باشید. حتی اگر میخواهید زمانی را صرفاً بدون هیچ برنامهای بگذرانید باز آن را بدانید. داشتن یک برنامه باعث میشود زمان شما در هر شکلی که میگذرد ارزشی داشته باشد.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه