اقتصاد رفتاری
چگونه تله قالب بندی به انتخابها فرم میدهد؟
سپیده پیری/ اگر اهل فیلم و سینما هستید خودتان را جای فردی بگذارید که میخواهد به سینما برود اما پیش از ورود به سالن متوجه میشود بلیتش را گم کرده است. حال فرد دیگری را تصور کنید که پیش از خرید بلیت مبلغی را که برای خرید بلیت کنار گذاشته بود، گم میکند. به نظر شما کدام یک از این دو نفر حاضرند دوباره برای خرید بلیت سینما هزینه کنند تا بتوانند فیلم مورد علاقهشان را ببینند؟ اصولاً در چنین مواردی وقتی از افراد سؤال میشود که در صورت گم کردن بلیت آیا حاضرند بلیت دیگری بخرند، اغلب پاسخها منفی است. اما در شرایطی که قبل از خرید بلیت همان مبلغ را گم کنند، اغلب همچنان تمایل به خرید بلیت دارند. تفاوت این رفتارها از کجا نشأت میگیرد ؟ اقتصاد کلاسیک میگوید اگر فرد تصمیم داشته باشد که به سینما برود باید صرف نظر از اینکه بلیت را گم کرده یا پول نقد یعنی بی تفاوت به حالت از دست دادن حتماً باید دوباره بلیت بخرد. چون در هر دو مورد مبلغ یکسانی از دست رفته است. اما اقتصاددانان رفتاری، تمایل افراد به نخریدن بلیت گم شده و تمایل به خرید بلیت با وجود گم کردن همان مبلغ را رفتاری کاملاً عقلانی تلقی میکنند. چون اینجا زمان و زحمتی که فرد برای تهیه بلیت صرف کرده و متحمل شده را نباید نادیده گرفت. مثلاً این احتمال وجود دارد که برای خرید بلیت زمان زیادی صرف کرده و ساعتها در صف ایستاده باشد. بنابراین شاید دیگر نخواهد دوباره برای خرید مجدد بلیت آن همه دردسر بکشد.این موقعیتی که احتمالاً برای شما هم رخ داده یکی از فراگیرترین خطاهای شناختی را مطرح میکند که در این گزارش از منظر اقتصاد رفتاری به آن میپردازیم.خطای «چهارچوب بندی» بطور مستقیم عقلانیت را مورد پرسش قرار میدهد و نشان میدهد وقتی که افراد دچار این سوگیری میشوند، صراحتاً غیر عقلانی رفتار میکنند. این تله شناختی میگوید انسانها در انتخاب گزینههای کاملاً یکسان اما با نحوه بیان متفاوت، مثلاً بیانی در قالب کلمات مثبت و کلمات منفی، کاملاً متفاوت عمل میکنند.
وقتی اقتصاددانان کلاسیک انکار میکنند
اقتصاد کلاسیک توجه زیادی به اثر چهارچوبها بر انتخابها و اولویتها ندارد. در حالی که بسیاری از اقتصاد دانان رفتاری استدلال میکنند که چهارچوبها میتوانند اولویتها و انتخابهای افراد را تغییر دهند. بدیهی است که اگر اولویتها تغییر کند، انتخابها نیز تغییر خواهد کرد. اما انتخابهای ما، حتی وقتی اولویتهایمان ثابت باقی میماند نیز همچنان میتواند تغییر کند. در واقع اقتصاددانان رفتاری اعتقاد دارند که همه انتخابها قبلاً چهارچوب بندی شدهاند. برای فهم بهتر تله چهارچوببندی به این مثال دقت کنید و پاسخ دهید. اگر به شما گفته شود بیماری ناشناختهای در یکی از کشورها فراگیر شده و احتمال مرگ 600 نفر وجود دارد. دو روش و سیاست مقابله با این بیماری در نظر گرفته شده است. شما کدامیک را انتخاب میکنید:
اگر برنامه «الف» اجرا شود، 200 نفر نجات پیدا میکنند.
اگر برنامه «ب» اجرا شود، 30 درصد احتمال وجود دارد 600 نفر نجات پیدا کنند و 70 درصد احتمال وجود دارد که هیچ کس نجات پیدا نکند.
احتمالاً شما هم مثل خیلیها گزینه اول را انتخاب کردید چون به طور قطع میتوانید جان 200 نفر را نجات دهید.
دوباره از همین افراد خواستیم دو برنامه جدید را بررسی و یکی را انتخاب کنند.
در صورت اجرای برنامه «ج» 400 نفر جان خود را از دست میدهند.
در صورت اجرای برنامه «د» 30 درصد احتمال وجود دارد که هیچ کس جان خود را از دست ندهد و 70 درصد احتمال وجود دارد که 600 نفر جان خود را از دست بدهند.
پاسخها تأمل برانگیز بود. چون در معنا یکسان بودند اما آزمایش شوندهها پاسخ قبلی خود را نقض کردند و در مرحله دوم به همان سؤال پاسخ متفاوتی دادند.
دامی برای متخصصان
این آزمایش را «دنیل کانمن» برنده نوبل اقتصاد در کنفرانسی با حضور متخصصانی که تصمیمات آنها در سلامت تک تک افراد تأثیرگذار بود، انجام داد. آنها هم ابتدا نمونه نجات قطعی 200 انسان را انتخاب کردند و در مورد دیگر شرطبندی را به مرگ چهار صد انسان ترجیح دادند. تحلیل کانمن این است که وقتی نتایج خوب باشد تصمیم گیرندگان گزینه قطعی را به شرطبندی ترجیح میدهند یعنی از خطر کردن امتناع میکنند اما وقتی نتایج منفی باشند، تمایل دارند گزینه قطعی را رد کنند و شرطبندی را بپذیرند چون در صدد خطر کردن هستند. بهدیگر بیان اگر آنچه میخواهید به مردم ارائه دهید در قالب کلماتی مثبت گنجانده شود مردم آن را انتخاب خواهند کرد؛ اما اگر همین کالا یا خدمات را در چهارچوب کلمات منفی معرفی کنید درصدی از آنها، کالا یا خدمات ارائه شده را رد میکنند. این تأثیر بهظاهر کوچک ابزار قدرتمندی در دست سیاستگذاران برای کنترل رفتار مردم و تغییر در معادلات سیاسی و اقتصادی خواهد بود که ممکن است تأثیر قابل توجه بر اقتصاد یک کشور داشته باشد. در حالت بدبینانه حتی این واقعیت رفتاری میتواند به چالشی برای برقراری دموکراسی درکشورها تبدیل شود بدون آنکه مردم متوجه شوند. در آخر توصیه میکنم وقتی میخواهید یک الگو را کشف کنید کمی بدبینی چاشنی تصمیمتان کنید. اگر الگویی را کشف کردهاید، اول فرض کنید کاملاً اتفاقی بوده. اگر همچنان فکر کردید الگوی خیلی خوبی دارید، از یک متخصص بخواهید از نظر آماری موضوع را تحلیل کند.
سپیده پیری/ اگر اهل فیلم و سینما هستید خودتان را جای فردی بگذارید که میخواهد به سینما برود اما پیش از ورود به سالن متوجه میشود بلیتش را گم کرده است. حال فرد دیگری را تصور کنید که پیش از خرید بلیت مبلغی را که برای خرید بلیت کنار گذاشته بود، گم میکند. به نظر شما کدام یک از این دو نفر حاضرند دوباره برای خرید بلیت سینما هزینه کنند تا بتوانند فیلم مورد علاقهشان را ببینند؟ اصولاً در چنین مواردی وقتی از افراد سؤال میشود که در صورت گم کردن بلیت آیا حاضرند بلیت دیگری بخرند، اغلب پاسخها منفی است. اما در شرایطی که قبل از خرید بلیت همان مبلغ را گم کنند، اغلب همچنان تمایل به خرید بلیت دارند. تفاوت این رفتارها از کجا نشأت میگیرد ؟ اقتصاد کلاسیک میگوید اگر فرد تصمیم داشته باشد که به سینما برود باید صرف نظر از اینکه بلیت را گم کرده یا پول نقد یعنی بی تفاوت به حالت از دست دادن حتماً باید دوباره بلیت بخرد. چون در هر دو مورد مبلغ یکسانی از دست رفته است. اما اقتصاددانان رفتاری، تمایل افراد به نخریدن بلیت گم شده و تمایل به خرید بلیت با وجود گم کردن همان مبلغ را رفتاری کاملاً عقلانی تلقی میکنند. چون اینجا زمان و زحمتی که فرد برای تهیه بلیت صرف کرده و متحمل شده را نباید نادیده گرفت. مثلاً این احتمال وجود دارد که برای خرید بلیت زمان زیادی صرف کرده و ساعتها در صف ایستاده باشد. بنابراین شاید دیگر نخواهد دوباره برای خرید مجدد بلیت آن همه دردسر بکشد.این موقعیتی که احتمالاً برای شما هم رخ داده یکی از فراگیرترین خطاهای شناختی را مطرح میکند که در این گزارش از منظر اقتصاد رفتاری به آن میپردازیم.خطای «چهارچوب بندی» بطور مستقیم عقلانیت را مورد پرسش قرار میدهد و نشان میدهد وقتی که افراد دچار این سوگیری میشوند، صراحتاً غیر عقلانی رفتار میکنند. این تله شناختی میگوید انسانها در انتخاب گزینههای کاملاً یکسان اما با نحوه بیان متفاوت، مثلاً بیانی در قالب کلمات مثبت و کلمات منفی، کاملاً متفاوت عمل میکنند.
وقتی اقتصاددانان کلاسیک انکار میکنند
اقتصاد کلاسیک توجه زیادی به اثر چهارچوبها بر انتخابها و اولویتها ندارد. در حالی که بسیاری از اقتصاد دانان رفتاری استدلال میکنند که چهارچوبها میتوانند اولویتها و انتخابهای افراد را تغییر دهند. بدیهی است که اگر اولویتها تغییر کند، انتخابها نیز تغییر خواهد کرد. اما انتخابهای ما، حتی وقتی اولویتهایمان ثابت باقی میماند نیز همچنان میتواند تغییر کند. در واقع اقتصاددانان رفتاری اعتقاد دارند که همه انتخابها قبلاً چهارچوب بندی شدهاند. برای فهم بهتر تله چهارچوببندی به این مثال دقت کنید و پاسخ دهید. اگر به شما گفته شود بیماری ناشناختهای در یکی از کشورها فراگیر شده و احتمال مرگ 600 نفر وجود دارد. دو روش و سیاست مقابله با این بیماری در نظر گرفته شده است. شما کدامیک را انتخاب میکنید:
اگر برنامه «الف» اجرا شود، 200 نفر نجات پیدا میکنند.
اگر برنامه «ب» اجرا شود، 30 درصد احتمال وجود دارد 600 نفر نجات پیدا کنند و 70 درصد احتمال وجود دارد که هیچ کس نجات پیدا نکند.
احتمالاً شما هم مثل خیلیها گزینه اول را انتخاب کردید چون به طور قطع میتوانید جان 200 نفر را نجات دهید.
دوباره از همین افراد خواستیم دو برنامه جدید را بررسی و یکی را انتخاب کنند.
در صورت اجرای برنامه «ج» 400 نفر جان خود را از دست میدهند.
در صورت اجرای برنامه «د» 30 درصد احتمال وجود دارد که هیچ کس جان خود را از دست ندهد و 70 درصد احتمال وجود دارد که 600 نفر جان خود را از دست بدهند.
پاسخها تأمل برانگیز بود. چون در معنا یکسان بودند اما آزمایش شوندهها پاسخ قبلی خود را نقض کردند و در مرحله دوم به همان سؤال پاسخ متفاوتی دادند.
دامی برای متخصصان
این آزمایش را «دنیل کانمن» برنده نوبل اقتصاد در کنفرانسی با حضور متخصصانی که تصمیمات آنها در سلامت تک تک افراد تأثیرگذار بود، انجام داد. آنها هم ابتدا نمونه نجات قطعی 200 انسان را انتخاب کردند و در مورد دیگر شرطبندی را به مرگ چهار صد انسان ترجیح دادند. تحلیل کانمن این است که وقتی نتایج خوب باشد تصمیم گیرندگان گزینه قطعی را به شرطبندی ترجیح میدهند یعنی از خطر کردن امتناع میکنند اما وقتی نتایج منفی باشند، تمایل دارند گزینه قطعی را رد کنند و شرطبندی را بپذیرند چون در صدد خطر کردن هستند. بهدیگر بیان اگر آنچه میخواهید به مردم ارائه دهید در قالب کلماتی مثبت گنجانده شود مردم آن را انتخاب خواهند کرد؛ اما اگر همین کالا یا خدمات را در چهارچوب کلمات منفی معرفی کنید درصدی از آنها، کالا یا خدمات ارائه شده را رد میکنند. این تأثیر بهظاهر کوچک ابزار قدرتمندی در دست سیاستگذاران برای کنترل رفتار مردم و تغییر در معادلات سیاسی و اقتصادی خواهد بود که ممکن است تأثیر قابل توجه بر اقتصاد یک کشور داشته باشد. در حالت بدبینانه حتی این واقعیت رفتاری میتواند به چالشی برای برقراری دموکراسی درکشورها تبدیل شود بدون آنکه مردم متوجه شوند. در آخر توصیه میکنم وقتی میخواهید یک الگو را کشف کنید کمی بدبینی چاشنی تصمیمتان کنید. اگر الگویی را کشف کردهاید، اول فرض کنید کاملاً اتفاقی بوده. اگر همچنان فکر کردید الگوی خیلی خوبی دارید، از یک متخصص بخواهید از نظر آماری موضوع را تحلیل کند.
ارسال دیدگاه
- ضمن تشکر از بیان دیدگاه خود به اطلاع شما رسانده می شود که دیدگاه شما پس از تایید نویسنده این مطلب منتشر خواهد شد.
- دیدگاه ها ویرایش نمی شوند.
- از ایمیل شما فقط جهت تشخیص هویت استفاده خواهد شد.
- دیدگاه های تبلیغاتی ، اسپم و مغایر عرف تایید نمی شوند.
ویژه نامه